• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5475 -
  • ۱۴۰۲ پنج شنبه ۱۴ ارديبهشت

يادداشتي به مناسبت زادروز نويسنده و مترجم فقيد، مديا كاشيگر

كودكي كه جهان را سياه‌ و سفيد نديد

اسماعيل ساغريسازان

 

مناسبت اين يادداشت كوتاه اگرچه زادروز مديا كاشيگر است اما نمي‌توانم از او بنويسم بي‌آنكه مرگ زودهنگامش فتح باب ناگزير نوشتارم نباشد. اگر جوانمرگي در ادبيات نه در معناي متداول كلمه كه ناظر بر مرگ معنوي و زودمرگي خلاقيت نويسنده است، بلكه در معناي مرگ جسماني نويسنده نيز در نظر بگيريم، بي‌شك در يكي از غم‌انگيزترين اين مرگ‌‌ها با نام مديا كاشيگر روبرو خواهيم شد. اين نويسنده و مترجم كه 11 ارديبهشت 35 در يزد متولد شده بود، 7 مرداد 96 در تهران از دنيا رفت. پيداست كه 61 سال براي نويسنده‌اي چون او با آن‌همه پركاري، چه در زمينه توليد متن خلاقه ادبي، چه مهم‌تر از آن در زمينه ترجمه متون ديگر خاصه از ادبيات فرانسه به فارسي و چه در زمينه كارهاي اجرايي و صنفي، عمر كوتاهي محسوب مي‎شود. كاشيگر به گواه آنچه از روحيه و توان كارش سراغ داريم، اگر زنده بود، بي‎شك آثار بسيار بيشتري از خود بر جاي مي‌گذاشت. مديا فرزند لطيف كاشيگر بود؛ عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسي و از پيشكسوتان حوزه نشر و پژوهش در حوزه فيزيك؛ با اين‌همه خود را فرزند خانواده‌اي متوسط معرفي مي‌كرد كه تحصيل و فرهنگ معيارهاي مهم‌شان در تربيت فرزند بود. شايد به نظر برسد فرزند پدري دانش‌آموخته دكتراي ژئوفيزيك بودن به لحاظ طبقه اقتصادي و اجتماعي قدري فراتر از «متوسط» باشد اما با معيارهاي مديا از آنچه طبقه اجتماعي مي‌خواند، توصيف خود و خانواده‎اش به «طبقه متوسط» چندان هم غريب نيست.
به هر روي، مديا كاشيگر تحصيلات اوليه‌ خود تا ديپلم را در فرانسه گذراند و اين تجربه زيست‌شده در فرنگ طبعا نمي‌تواند در شكل‌گيري شخصيت و نظرگاه او به جهان معاصر خصوصا فرهنگ غرب بي‌تاثير بوده باشد. چنان‌كه خودش در مورد شكل‌گيري شخصيت خود در سال‌هاي كودكي گفته «از همان بچگي ياد گرفته‌ام جهان را سياه و سفيد نبينم.» آشنايي او با زبان‌هاي بيگانه به عنوان وجه مشخصه‌اش نيز از همان كودكي و زندگي در فرانسه و آشنايي با زبان فرانسوي آغاز شد. او البته زبان‌هاي ديگري را هم فرا گرفت و به قول خودش با چند زبان محشور شد. 
با اين حال، كودك ايراني خلاق و با پشتكار ساكن فرانسه در زمينه تحصيلات آكادميك مسير متداول را نپيمود. بعدها كه به ايران برگشت براي تحصيل در رشته معماري و اقتصاد وارد دانشگاه شد اما - شايد مثل خيلي از كساني كه دل به جادوي هنر و ادبيات سپرده بوده و هستند-  نتوانست در آن رشته دوام بياورد. به اين معنا كه دانشگاه را رها كرد و تصميم گرفت خودانگيخته بخواند و فرابگيرد آنچه را كه دوست دارد،؛ نه آنچه سكه رايج بازار است. 
شايد خيلي‌ها ندانند كه كاشيگر به لحاظ منش و ديدگاه سياسي هم - لااقل در جواني- چپ بود. بعدها سلطه سرمايه‌داري را دليل اين گرايش و جاذبه سوسياليسم نزد خود عنوان كرد و گفت كه فكر مي‌كرده يگانه راه رهايي از اين سلطه همانان سوسياليسم است؛ اما بعدها رواياتي از روند زندگي و ديدگاه‌هاي خود ارايه داد و در آنها خود را «يك رهاشده از ماركسيسم» خواند. او كه در مقطعي در جواني به حزب توده پيوسته بود، تنها يكسال به عنوان عضو آن حزب دوام آورد و پس از آن نه تنها حزب كه به كلي كار تشكيلاتي سياسي را رها كرد. چرا كه ايمان آورده بود به اينكه به كار فرهنگي و فراگيري نوعي همزيستي با يكديگر و احترام به حقوق ديگران بيش از كار سياسي مكلف است.
 مديا كاشيگر در كارنامه‌اش هم شعر دارد، هم داستان اما بيشتر به عنوان مترجم شناخته مي‌شود. او خيلي زود توانايي‌هايش را در برگرداندن جهان نويسندگان مطرح دنيا به مختصات زبان فارسي نشان داد. عضو كانون مترجمان رسمي شد و دست به كار ترجمه به عنوان يك حرفه جدي و بي‌شك پشتوانه مطالعاتي‌اش به درخشش ترجمه‌هاي او بسيار كمك كرد. اثري كه ترجمه آن كاشيگر را معروف كرد، مجموعه شعر «ابر شلوارپوش» ولاديمير ماياكوفسكي روس بود. اگرچه قبل از آن آثاري از ماياكوفسكي به فارسي ترجمه شده بود و حتي مجموعه شعر ماياكوفسكي را هم بعضي از مترجمان توده‌اي به فارسي برگردانده بودند اما هيچ خواننده منصفي نيست كه آن ترجمه‌ها را خوانده و با كار مديا كاشيگر مطابقت داده باشد و با قطعيت نگويد كه فارسي‌زبانان شناخت خود از ماياكوفسكي را بايد مرهون داشتن مترجمي چون مديا كاشيگر باشند.  از شاخص‌ترين نويسندگان و شاعراني كه مديا كاشيگر آثارشان را به فارسي برگردانده مي‌توان ولاديمير ماياكوفسكي، فرناندو آرابال، اوژن يونسكو، آثار آلبر كامو، آنتوان دو سنت اگزوپري و پل ريكور، كورتزيو مالاپارته، كلود استپان و… را نام برد.
جداي از همه اينها كاشيگر روزنامه‌نگار قابلي هم بود. او سال‌ها روزنامه‌نگاري كرد و در گواه اين جنبه از فعاليت‌هاي نوشتاري او مي‌توان به همكاري او در ساليان متمادي با مجلاتي چون ارغنون و زيباشناخت اشاره كرد. ترجمه او از مقالات تزوتان تودوروف امروز محل مراجعه بسياري از علاقه‌مندان مباحث نظري هنر و ادبيات است. او به علاوه، در باب اهميت زبان و «نظريه ترجمه و زبان‌شناسي» نوشته‌هاي قابل‌اعتنايي دارد.
مديا كاشيگر همچنين در حوزه نظريه‌هاي ترجمه هم كارنامه قابل‌ملاحظه‌اي دارد و به يك معنا بايد او را «ترجمه‌شناس» دانست. او در ترجمه‌شناسي صاحب‌نظر بود و سخنراني‌ها، گفت‌وگوها و مقالات زيادي در اين حوزه از خود بر جا گذاشته است. كتاب «مرگ موريانه» كه دو سال قبل از مرگ كاشيگر از سوي نشر ميلكان راهي بازار كتاب شد، تعدادي از مقالات و سخنراني‌هاي مهم او را -كه جملگي مربوط به سال 1380 به بعد هستند- در خود دارد.
در ادبيات داستاني رمان نوجوان «وقتي مينا از خواب بيدار شد» او را نشر قصه منتشر كرده. اثري كه شوراي كتاب كودك به آن جايزه داد. مجموعه داستان‌ «خاطره‌اي فراموش‌شده از فردا» او را هم نشر نيماژ منتشر كرده است. در كارنامه او «آخرالزمان»، «اتاق تاريك» و... نيز از ديگر كتاب‌هاي كاشيگر هستند. كاشيگر - به قول دوست مترجمش علي‌اصغر حداد- «براي مرگ سن‌ و سالي نداشت». حداد مي‌گويد آخرين بار دو سال قبل از مرگش او را ديد كه جمله بسيار تلخي به زبان آورده بود. گفته بود: «هنوز زنده‌ام.»
چند ماه بعد از مرگ مدیا کاشیگر، عده‌ای  سنگ قبرش را شکستند! اتفاقی که البته تازگی نداشت و پیش تر در مورد سنگ قبر دیگرانی چون احمد شاملو و هوشنگ گلشیری هم رخ داده بود. اقدامی که نمی‌توان دلیل راهگشایی - حتی با منطق مفروض و محتمل عاملان آن- برایش قائل بود.  چرا که با شکستن سنگ قبر یک نویسنده، نه تنها نمی‌توان جلوی تاثیر آثارش بر مخاطبان را گرفت، بلکه بی‌شک نام آن نویسنده را بیش از پیش بر سر زبان‌ها می‌اندازد. کیست که نداند مدیا کاشیگر و امثال او تنها نام‌هایی نقش بسته بر سنگ قبرشان نیستند؛ آنها خالق آثاری هستند که بسیاری از مردم آنها را خوانده و  از  آنها  آموخته‌اند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون