درباره «زخمهاي كاغذي» مجموعه شعر كلاسيك محمد صابري
حكمراني سكوت
رضوان ابوترابی
در مجموعه غزل «زخمهاي كاغذي» انگار شاعر براي بيان دردهايش جانپناهي قابل اطمينانتر از ادبيات داستاني جهان نيافته است كه بيشتر تصويرسازيها، كنايهها و تمثيلها را از قهرمانان و ضدقهرمانان آنها به وام گرفته است. بازخواني عشق پروست به آلبرتين، عشق ناصواب آنا كارنينا به ورونسكي، خودكشي ورتر جوان پس از ناكامي، انتحار تادئوش كونويتسكي در محشر صغري و... نمونههاي آشكار اين جست و گريز در مجموعه «زخمهاي كاغذي» است.
«حال اين روزهاي من بیتو/ حال مارسل پروست بيمار و - بعد آلبرتين نجيبي كه/ در دلش ذرهاي گنه كار و...» از گفتنيهاي ديگر تلاشهاي راويها در مقام شاعر است كه نشان ميدهند از گذشتههاي دور بيخبر نيستند و از دردهاي امروز نيز. اين درهمآميختگي و درهمتنيدگي گاه تا مرز انفجار پيش ميرود و گاه دل خوش به كنايهاي ظريف از خود فاصله ميگيرند و سايهوار دنياي بيرون را به تماشا مينشينند . «يادم كه نيست از كه كجا انتخاب شد/ اينگونه خودنگاري بيحد و بيحساب - شايد آگوستين از دهه پنج زندگي/ شايد روسو به ميل خودش كرد انتخاب»
«زخمهاي كاغذي» در هر غزل يا چهارپاره غزلي، درهم آميزهاي از جريان سيال ذهن، ارجاعات برونمتني، بازخواني ادبيات ديروز و امروز جهاني و در يك كلمه تصويرهايي صامت و جاندار در شعر با آواها و لحنهاي متفاوت و گاه متناقض است .
اين چند صدايي و لحني در لابهلاي بيتها كه با نخي نامريي به هم متصل ميشوند، گاه راوي سه تا چهار داستانند و گاه تنها راوي زخمهاي شاعري
به ستوه آمده از درد.
اين بازخواني كنشدار و معنادار يادآور اين نظريه باختين است كه اولينبار نظريه چندآوايي را مطرح و داستايوفسكي را معمار اين چندزباني در ادبيات دنيا دانست. تلاشهاي شاعر در اين حوزه صد البته در قالبهاي كلاسيك نتوانسته تمام آن بار معنايي موردنظر را براي مخاطب تداعي كند، چراكه با همه نوآوريهاي زباني و محتوايي در هر حال، قالبهاي عروضي دست و پاگيريهاي خودش را براي اين دست از سوژهها داشته و دارد. قالبهايي كه بيترديد در گذر زمان نيازمند بازنگريهاي جدي براي شعر امروز هستند. «من با جناب جويس به شدت موافقم/ يك زن گناه را به زمين ... بگذريم و بعد - آورد و رفت رو به داوينچي نشست و بعد/ لبخند و اخم كرده ببين... بگذريم و بعد»
«زخمهاي كاغذي» روايتهاي موزون شاعري است كه همزمان به عشق، وطن، انسانيت، روانشناسي و فلسفه ميانديشد و همه مساعياش را به كار ميگيرد تا بتواند با ايدهاي نوتر و زباني بهروزتر با مخاطب اين روزهاي ادبيات كه به شدت كمحوصله است و خسته و بياعتماد به همهكس و همهچيز و در عين حال بهشدت نوميد، همذاتپنداري كند. اطمينانش را به دست آورد تا بتواند در بزنگاههاي تاريخي انديشه پنهانش را انتقال دهد اما چقدر در اين راه موفق بوده يا نه، بيترديد اين پرسشي است كه گذر زمان و بازخورد مخاطب پاسخش را خواهد داد. «زخمهاي كاغذي» را انتشارات شاني به بازار نشر آورده و اين روزها در سي و چهارمين نمايشگاه كتاب تهران عرضه ميشود .