«اعتماد» در گفتوگو با رييس اسبق كانون وكلا عواملي كه منجر به ارتكاب جرايم ميشود را بررسي ميكند
فقر؛ سرنخي براي شروع بزهكاري
گروه حادثه
همه ما يك خط باريك با جرايم فاصله داريم. وقتي پرواز شماره خشونت و مشكلات اقتصادي بياخطار قبلي بر سر هر يك از افراد جامعه كه تحت شرايطي سخت قرار دارند، سقوط ميكند؛ افراد منفجر ميشوند و جرمي رخ ميدهد. برخي جرايم با نقشه قبلي صورت ميگيرد، اما ميزان بالايي از جرايم به صورت ناگهاني رخ ميدهند. «اعتماد» طي گفتوگويي با «علي نجفي توانا» رييس اسبق كانون وكلا و جرمشناس عواملي كه منجر به ارتكاب جنايات ميشود را بررسي ميكند.
چه افرادي بيشتر به سمت اعمال مجرمانه سوق پيدا ميكنند؟
هيچ انساني به صورت مادرزادي بزهكار به دنيا نميآيد. جامعه نامتعادل، خانواده نابسامان، شرايط اقتصادي و سياسي نامطلوب و فرهنگ نامناسب باعث ميشود هر يك از انسانها باتوجه به شرايط خاص زندگي فردي و اجتماعي مرتكب جرايم خاصي شوند. بنابراين تمامي انسانها ثمره عوامل اجتماعي و محيطي يك جامعه هستند.
چه سني زمينه ارتكاب جرايم را ميتواند فراهم كند؟
انسانها به دليل خوي حيواني كه درونشان نهفته است، امكان پذيرش هر نوع آموزههايي را دارند. شرايطي كه جامعه براي افراد ايجاد ميكند باعث ميشود رفتارهايي را بياموزند. هيچ سن خاصي براي ارتكاب اعمال مجرمانه وجود ندارد. حتي كودكي كه بعد از دوران نوزادي شروع به راه رفتن ميكند ممكن است بر اثر مشاهده برخي رفتارهاي محيط دست به تخريب يا ضرب و جرح خواهر، برادر يا كودكان ديگر بزند. در مجموع جرم در سنين پايين از توهين، ضرب و جرح و تخريب در خانه شروع ميشود تا به جامعه برسد. اين موضوع بيشتر در كودكان و نوجوانان اتفاق ميافتد. در نتيجه اگر آموزشهاي لازم به كودكان و نوجوانان داده نشود، ممكن است اين خردسالان و نوجوانان در آينده تبديل به مجرماني حرفهاي شوند. معمولا اطفال و نوجوانان در ابتداي فعاليتهاي كودكانه خود قبل از اينكه به فردي بزهكار تبديل شوند روي به نابهنجاري و ناسازگاري ميآورند. لجبازي، فرار از مدرسه، دروغ گفتن و درگيريهاي جسمي يا لفظي با اطرافيان از جمله اقداماتي است كه به عنوان ناسازگاري در كودكان و نوجوانان ديده ميشود. گاهي هم در نوجوانان اعمالي مثل سيگار كشيدن يا روي آوردن به موادمخدر آنهم به صورت اتفاقي نمونههايي از نابهنجاري و ناسازگاريها است و اين ناسازگاري و نابهنجاريها به بزرگسالي آنان نيز سرايت ميكند. حتي برخي بزهكاران با اينكه كودكي و نوجواني سالمي دارند باتوجه به شرايط بد اقتصادي، تورم و... گاهي اوقات دست به جرايمي همچون اختلاس، تخريب، قتل، ضرب و جرح، سرقت و... ميزنند، بنابراين نميتوان سن خاصي را براي ارتكاب جرايم درنظر گرفت، ولي بايد توجه كرد كه ناسازگاري اولين قدم براي اقدامات مجرمانه ديگر است.
آيا ميتوان گفت كودكان طلاق بيشتر در معرض اعمال مجرمانه قرار دارند يا خير؟
هر نوع عاملي در انسان كه موجب اختلال روحي و رواني شود، ميتواند زمينه جرايم را فراهم كند. حتي درگيريهاي لفظي پدر و مادر، خشونتهاي جسمي يا عاطفي ميتواند امنيت افراد را برهم زند و آنان را دچار نوعي اختلال روحي، رواني و رفتاري كند. اين افراد در آينده در زندگي روزمره خود با دوستان در محيط مدرسه يا بعضا با خود اعضاي خانوادهشان دچار مشكل ميشوند. طلاق در برخي مواقع ميتواند اختلالات روحي و رواني كودكان را تشديد يا برعكس، ميتواند تنشهاي روحي و رواني آنان را كمتر كند. فراموش نكنيم كه در مواردي طلاق منطقي ميتواند موجب جلوگيري از بروز رفتارهاي آسيبزا در كودكان باشد. به عبارت روشنتر در بحث طلاقهاي منطقي وقتي زن و شوهر متوجه ميشوند كه نميتوانند با هم زندگي كنند و ادامه زندگيشان باعث بروز ضررهاي روحي و رواني به فرزندانشان ميشود معمولا تصميم ميگيرند كه از هم جدا شوند و اين جدايي هم به نفع خودشان است و هم به نفع كودكانشان. در عين حال بايد توجه داشته باشيم كه حتي طلاق منطقي هم اثرات منفي در پي دارد. محروميت از محبت و تربيت والدين و از هم پاشيدن يك خانواده در روحيه فرزندان اثري منفي خواهد گذاشت.
برخي افراد از خانوادههاي متعادل چه به لحاظ اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي پا به جامعه ميگذارند، اما در مواردي ديده شده دست به جرايمي ميزنند، علل اين موضوع چيست؟
جرم يك رفتار است، منتها يك رفتار نامتعادل كه اكتسابي است. اعمال مجرمانه بيشتر از اطرافيان گرفته ميشود. اينكه ميگوييم؛ فقر عامل بزهكاري است فقط فقر مادي منظورمان نيست و فقر معنوي را نيز شامل ميشود. بسياري از فرزندان دولتمردان يا آناني كه از طريق رانت يا خيانت به اموال عمومي به قدرت و ثروت رسيدند، آينده خوبي نخواهند داشت. اگرچه پول هم داشته باشند افراد نامتعادلي خواهند شد؛ بنابراين هم فقر فرهنگي و هم فقر مادي موثر است. ممكن است افراد به طور متعادلي تربيت شوند و تحت آموزههاي مثبتي باشند اما تحت شرايط ناگهاني دست به نوعي جرايم اتفاقي بزنند. به عنوان مثال كارمند شريفي كه زندگي عادي دارد با افزايش تورم نميتواند به زندگي عادي و شريف خود ادامه دهد. فرزندانش نيازهايي دارند، همسرش بيمار است، والدين او دچار مشكلات مالي هستند... بنابراين درآمد عادي اين كارمند كفاف زندگي معمولي را براي او فراهم نميكند. در اين شرايط فرد آمادگي انحراف را پيدا ميكند و تحت عوامل خارجي مجبور ميشود پيشنهاد رشوه يا هديه و... را قبول كند، چون احساس ميكند با اين اقدامات ميتواند از يك شرايط بغرنج خارج شود، بنابراين جرايم ديگر را هم ميتواند مرتكب شود يا مثلا فكر كنيد زن و شوهري ارتباط خوبي دارند و هيچگونه اختلافي نيز با هم ندارند، اما در يك درگيري ناگهاني كنترل رفتارشان را از دست ميدهند و يك درگيري كوچك فيزيكي موجب بههم ريختگي زندگي آنان ميشود و ناگهان قتلي در آن بين اتفاق ميافتد. مثال ديگر اينكه شخصي در خيابان طي يك درگيري لفظي كه منجر به درگيري فيزيكي شده ناگهان مرتكب جنايت ميشود و ضربات وارده يكي به ديگري از او قاتل ميسازد. اين جرايم جزو جرايم اتفاقي محسوب ميشود كه ميتواند براي همه انسانها به طور ناگهاني رخ بدهد و تصورش براي همه ما سخت است.
چه ميزان از جرايم به طور ناگهاني رخ ميدهند؟
جرايم اتفاقي همانطور كه از اسم آن برميآيد جرايمي است كه باتوجه به شرايط ناگهاني و حوادث روز واقع ميشود. تصور كنيد در شرايط فعلي كه مردم از مشكلات اقتصادي برخوردار هستند، بيشتر دچار درگيريهاي روحي و رواني ميشوند و آستانه تحمل آنها پايين ميآيد. آستانه تحمل پايين داراي اثرات منفي است، يعني استعداد و ارتكاب جرم را در هر يك از انسانها افزايش ميدهد و به نوعي همه ما در معرض خطر هستيم. يعني امكان دارد فردي داراي مشكل اقتصادي نباشد ولي همكار، راننده ماشين، فروشنده يك كالا دچار مشكلات اقتصادي باشند و درگيري لفظي را با آن فرد كه مشكل اقتصادي هم ندارد، شروع كنند و همان فرد ناخودآگاه در شرايط ويژه قرار ميگيرد و ممكن است حادثهاي رخ دهد. اين موارد باعث ارتكاب جرايم ناگهاني ميشود.
زنان بيش از مردان از پرخاشگري غيرمستقيم استفاده ميكنند
جرايم خشونتآميز به رفتارهاي پرخاشگرايانهاي اطلاق ميشود كه در قوانين جزايي داراي مجازات هستند. از تعريف فوق چنين بر ميآيد كه يكي از مهمترين شروط تحقق جرايم خشونتآميز، «پرخاشگرايانه بودن» رفتار ارتكابي است. جرمشناسان پرخاشگري را به دو قسم «پرخاشگري غيرمستقيم» و «پرخاشگري مستقيم» تقسيمبندي ميكنند. پرخاشگري غيرمستقيم معمولا به صورت شفاهي و پنهاني صورت ميگيرد و رفتارهايي همچون تهديد ضمني به قتل يا ضررهاي ديگر از مصاديق آن بهشمار ميرود. درست برعكس، پرخاشگري مستقيم عموما به صورت فيزيكي و علني واقع ميشود كه رفتارهايي مثل ضربه زدن و
مشت زدن نمونههايي از آن به حساب ميآيد. در اين ميان، معمولا زنان بيش از مردان از پرخاشگري غيرمستقيم و مردان بيش از زنان از پرخاشگري مستقيم استفاده ميكنند. هر چند هر دو نوع پرخاشگري مهم است، اما در علتشناسي جرايم، پرخاشگري مستقيم بهمراتب پركاربردتر است. جرمشناسان پرخاشگري را به دو قسم «پرخاشگري احساسي» و «پرخاشگري ابزاري» تقسيمبندي ميكنند. در شماري از جرايم خشونتآميز، از پرخاشگري با هدف تخليه خشم، عصبانيت و نااميدي استفاده ميشود كه در چنين مواردي به آنها «پرخاشگري احساسي» گفته ميشود، حال آنكه در بعضي از موارد، پرخاشگري وسيلهاي براي بهبود موقعيت اقتصادي يا اجتماعي مجرم تلقي ميشود كه اين نوع پرخاشگري، «پرخاشگري ابزاري» بهحساب ميآيد، همانند استفاده از پرخاشگري در سرقتهاي مسلحانه.