فرصت از دست رفته
طيبه سياوشي
حضور زنان در منصبهاي قدرت و حاكميتي، نسبت به چند دهه قبل بيشتر شده است، اما متاسفانه همچنان كم است و جاي تامل دارد. شايد بسياري بر اين عقيده باشند كه وقتي در ردههاي پاييني و حداكثر مياني تعداد زنان حاضر زياد است، ديگر نيازي به اين حضور در ردههاي بالاتر نباشد. اما اگر مشغوليت زنان ردههاي پاييني و مياني را زياد در نظر بگيريم كه البته متناسب است و نه زياد، اين موضوع نافي لزوم حضور زنان در ردههاي بالايي و حتي تصميمگير و تصميمساز نميشود. همانطور كه در مناصبي مانند وزير، استاندار و معاونتهاي مهم رياستجمهوري (غير از امور زنان و خانواده) زنان نه تنها كمترين بلكه هيچ حضوري ندارند، هيات رييسه مجلس نيز از اين قاعده مستثني نيست. در انتخابات اجلاسيه چهارم مجلس يازدهم، نه تنها هيچ زني در بين اعضاي منتخب نيست، بلكه حتي در ميان نامزدها هم هيچ زني حاضر نبود. واقعيت اين است كه عدم حضور زنان در هيات رييسه مختص اين مجلس نبوده و اكثر مجالس پس از انقلاب، هيچ زني در جايگاه هيات رييسه ننشسته است؛ جز يكي، دو استثنا كه در مجلس ششم شاهد آن بوديم. متاسفانه اين فرصت در مجلس يازدهم هم از دست رفت و بايد به مجلس بعد اميد داشت. اما شايد بتوان دلايل عدم حضور زنان در هيات رييسه را به سه دسته تقسيم كرد.
1- تعريف مردانه از سياست: عرصه سياست در ايران و برخي نقاط ديگر جهان، دنيايي مردانه تعريف شده است و حتي برخي زنان نيز حضور در سياست را نميپسندند و اين موضوع را امري مذموم تلقي ميكنند. پيداست كه در جامعهاي كه تعريف غالب در آن، مردانه بودن سياست است، حضور زنان جدي گرفته نميشود و واگذاري بخشي از امور در مراتب بالا را به زنان نميدهند.
2- حضور كم تعداد: اينكه متاسفانه تعداد زنان حاضر در مجلس بسيار كم است. در يازده مجلسي كه تاكنون جمهوري اسلامي به خود ديده است، فكر نميكنم كه در هيچ مجلسي تعداد زنان از 20 نفر بيشتر شده باشد. حداكثر كرسيهايي كه زنان در مجالس در اختيار داشتند، به مجلس دهم بازميگردد كه ۱۷ نفر بوديم. بنا بر اين با چنين تعدادي مشخص است، نميتوان انتظار داشت كه بتوان براي حضور زنان امتيازي از فراكسيونها و گروههاي سياسي حاضر در مجلس گرفت.
3- قدرت چانهزني پايين: لابي و قدرت چانهزني يكي از راههاي حضور در صحنه سياست است. اما به سبب همان مورد اول، زنان متاسفانه امكان فراگيري چنين قدرتي در دنياي سياست ندارند و همواره به حاشيه رانده ميشوند. وقتي صحبت از حضور زنان در مناصب مهم سياسي ميشود، برخي زنان را فاقد تجربه لازم ميدانند؛ اما اين نكته به چشم ميآيد كه مردان منصبدار چگونه كسب تجربه كردهاند!
به عبارت ديگر ميتوان مورد اول را ريشه دو مورد ديگر دانست. وقتي در جامعه ما، برخي زنان معتقدند كه «زن را چه به سياست» نميتوان انتظار داشت كه در آن جامعه نگاه مردسالارانه در سياست حاكم نباشد.
اما در موضوع مجلس، متاسفانه هيچ ارادهاي براي تبعيض مثبت درباره حضور زنان از سوي روسا و موثرين در مجلس ديده نميشود كه تنها به مجلس يازدهم محدود نبوده و شامل حال ساير ادوار نيز ميشود البته غير از مجلس ششم. در اين شرايط حتي بعضا حضور زنان در انتخابات هيات رييسه، پشتوانه و حمايت فراكسيونهاي عضو در آن را هم داشتهاند، اما مشخص نيست كه هنگام انجام انتخابات چه اتفاقي رخ ميدهد كه زنان ناديده گرفته ميشوند.
در مجموع شايد بهترين راه براي باز شدن پاي زنان به جايگاه هيات رييسه مجلس، افزايش حضور آنان در صحن مجلس باشد؛ به عبارت ديگر، گروهها، حزبها و تشكلهاي سياسي از هر طيفي، چه اصولگرا و چه اصلاحطلب، هنگامي كه قصد دارند فهرست افراد مورد نظر براي انتخابات را ارايه دهند، خود را ملزم كنند كه بهطور مثال 30 درصد از فهرستها را به زنان متخصص و كاربلد كه كم هم نيستند، اختصاص دهند. با افزايش حضور زنان در شمار نمايندگان، قاعدتا زنان با تشكيل فراكسيون قدرتمند زنان، ميتوانند اثرگذاري زيادي در طرحها و لوايح داشته باشند و همينطور در صندليهاي هيات رييسه جاي خود را پيدا كنند. اين اقدام يك خوبي ديگر نيز دارد و آنكه فضاي سياست از حالت مردانه و به خصوص سياسيبازي و سياسيكاريهاي مرسوم بيرون ميآيد و فضاي سياست هوايي تازه پيدا ميكند.