• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5493 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۶ خرداد

گزارش «اعتماد» از جشنواره فيلم كن-8

خوب، متوسط، توهين‌آميز

لادن موسوي

امروز از سه فيلم براي‌تان مي‌نويسيم. اولي «ربوده‌شده» اثر «ماركو بلوكيو» است كه در سال ۱۸۵۸، در بلونيا ايتاليا مي‌گذرد. پسربچه‌اي شش‌ساله به نام «ادگاردو» كه در خانواده‌اي يهودي به دنيا آمده به دست سرباز‌هاي پاپ به زور از خانواده‌اش ربوده مي‌شود. دليلش غسل تعميد داده شدن اين پسر بچه است. پرستار قبلي «ادگاردو» ادعا مي‌كند كه در زمان شيرخوارگي، او را به‌طور مخفيانه غسل تعميد داده است. از نظر كليساي كاتوليك، «ادگاردو» حالا ديگر مسيحي است و مانند تمام مسيحي‌ها بايد با تعليمات كاتوليك بزرگ شود… 

«ماركو بلوكيو» كارگردان باتجربه ايتاليايي هم از شناخته‌شده‌هاي جشنواره كن است. او با فيلم‌هاي گوناگوني تا به الان در جشنواره حضور داشته. در سال ۲۰۲۱، «بلوكيو» نخل افتخاري كن را دريافت كرد. او هم مانند بعضي از كارگردان‌هاي مطرح و سوگلي كن سال‌هاست كه به دنبال نخل طلاست. اما به عقيده من، «بلوكيو» هم امسال به نخل طلا نمي‌رسد و البته دليلش قطعا فيلم خوش‌ساختش نيست، بلكه داستان قديمي و نم‌كشيده‌اش درباره جنگ كليساي كاتوليك و يهودي‌هاست كه از زمان پيدايش سينما تا به الان هزاران بار به تصوير كشيده شده است. 
فيلم دوم اما از نظر من جاي بحث ندارد و اگر سيل خبرنگاراني كه سالن را وسط نمايش فيلم ترك كردند و ستاره‌هايي كه منتقدين از اقصي‌نقاط جهان در نظرسنجي نشريات مختلف به آن نداده‌اند را هم در نظر بگيريم، مي‌توان نتيجه گرفت كه همه نظرمان درباره «شيفتگي دودن بوفان» به كارگرداني «هونگ ترن ان» يكي است. اين فيلم تا به اينجا، از نظر من نه تنها بدترين فيلم جشنواره بوده است كه وجودش در جشنواره به نظرم خجالت‌آور است. در ابتدا از وجود «ژوليت بينوش» ابر بازيگر فرانسوي، در فيلم خوشحال بودم. اما خيلي زود متوجه شدم كه فيلم بد و كارگرداني بدتر، مي‌توانند حتي بر بازيگري استادي مانند «ژوليت بينوش» هم تاثيري به‌شدت منفي بگذارند. تا آنجايي كه وجود و حضور و بازي‌اش در اين فيلم تاريخي و جدي به مسخرگي تماميت فيلم باشد. تنها نكته مثبت اين فيلم از نظر من اين است كه همه‌چيز در فيلم از بدي باهم هماهنگي دارند، تا دست در دست هم يكي از بدترين فيلم‌هاي اين جشنواره را به خورد ما بدهند. باز هم فيلمي فرانسوي كه بد است. هر چقدر «آناتومي يك سقوط» و كارگردانش «ژوستين تريه» آبروي فرانسوي‌ها را بعد از چندين فيلم سطح پايين، در جشنواره امسال خريد، «ترن ان» موفق شد كه به تنهايي، تمام زحمت‌هاي او را هدر دهد. تا به ما يادآوري كند كه سطح سينماي فرانسه تا چه حد پايين آمده است، اگر اينگونه فيلم‌ها بهترين‌شان هستند و لياقت حضور در جشنواره كن را دارند. 
داستان فيلم، اگر بتوان نامش را داستان گذاشت، درباره يكي از آشپزهاي سرشناس فرانسوي «دودن بوفان» است كه دستور پخت يكي از غذاهايش به نام «پو تو فو» (كه به نوعي شبيه به آب گوشت خودمان است) معروف است. فيلم درباره آشپزي او در كنار «اوژني» آشپز و همكارش است كه بيش از بيست سال است باهم كار مي‌كنند و رابطه‌اي عاشقانه هم دارند. اگر به دنبال متفاوت بودن، بدون دليل و توجيه بگرديم، «شيفتگي دودن بوفان» قطعا متفاوت است. نيم ساعت اول اين فيلم دو ساعت و نيمه در آشپزخانه محل زندگي «دودن» و «اوژني» مي‌گذرد، در حالي كه ما طرز تهيه و پخت چندين و چند پيش‌غذا و غذا و درس را مي‌بينيم! نيم‌ساعتي كه اين دو و كارگرشان و دختري كوچك «پولين»، در حال آشپزي هستند و ما هم غذا درست كردن‌شان را بدون كوچك‌ترين داستان جانبي يا حرفي براي گفتن، دنبال مي‌كنيم. اگر فكر مي‌كنيد كه يك ساعت و چهار و پنج دقيقه ادامه فيلم به موضوعات يا داستان‌هايي ديگر مي‌پردازد، شما هم مثل من اشتباه كرده‌ايد. غير از پلان‌هايي در اينجا و آنجا كه «دودن» و دوستانش را در حال خوردن غذا نشان مي‌دهد، در تمام مدت اين فيلم طولاني، اين دو و بعد از مرگ «اوژني» كه دو دقيقه از وقت فيلم را مي‌گيرد، «دودن» به تنهايي و سپس با «پولين» به آشپزي مي‌پردازند و ما هم مجبور به دنبال كردن اين كلاس آشپزي احمقانه هستيم! كلاسي كه در آن غذاهاي قديمي و سنتي فرانسه درست مي‌شوند و ما در سالن سينما غير از احساس گشنگي و كم‌كم احساس خشم، هيچ احساس ديگري نداريم… تنها خط داستاني جانبي، عشق «دودن» و «اوژني» است كه گه‌گداري، چند دقيقه را به خود اختصاص مي‌دهد. «شيفتگي …» نه تنها فيلمي با داستاني بد است كه ساختار اين فيلم هم درست نيست. كارگردان بلژيكي- فرانسوي فيلم كه اين فيلم را از كتاب نويسنده سوييسي «مارس روف» برداشت كرده است، به توهين به تماشاگر با دو ساعت و ربع آشپزي بسنده نكرده است. او پر مدعا است و با حركات دوربينش كه به‌طور مداوم در حال گردش و چرخش بين اين قابلمه و آن قابلمه است، قصد پر كردن فضاي خالي فيلمش و دادن ريتم به آن را دارد. اكثر غريب به اتفاق پلان‌ها، پر از زرق و برقند. چه از نظر فيلمبرداري و حركات و ادا و اطوار‌هاي با استدي كم، چه از نظر نور‌پردازي. استفاده از نور‌هاي زرد و طلايي، مخصوصا در پلان‌هاي «دودن» در حالي كه نور پس‌زمينه، مثلا غروب آفتاب مي‌درخشد و او را در بر گرفته، در ذوق مي‌زنند. چرا كه هيچ‌گونه هم‌خواني ميان داستان آشپزي و غذا‌ها و اينگونه پلان‌ها وجود ندارند. بازيگران فيلم هم كه انگار سرگردانند كه در وسط اين كلاس آشپزي پيشرفته چه مي‌كنند. بنابراين سعي بر اين دارند كه گليم خود را بين سبزيجات و گوشت گاو و مرغ و ماهيتابه و قابلمه‌ها، از آب بيرون بكشند، اما نمي‌توانند. نتيجه بازي تئاتري است كه بر داغ دل تماشاگر مي‌افزايد كه نمي‌تواند دلش را به هيچ‌چيز در اين فيلم خوش كند. 
«شيفتگي دودن بوفان» تنها يك فيلم بد نيست، فيلمي افتضاح است كه به شعور مخاطب جشنواره‌اي مثل كن توهين و وقتش را تلف مي‌كند. فيلم‌هايي كه عجيب، گاه بد يا متفاوت از سليقه يا انتظار من در جشنواره كن هستند، طي اين سال‌ها، زياد ديده‌ام. «شيفتگي دودن…» اما خشمگينم كرد، وقتي به فكر هزاران فيلمي مي‌افتم كه پشت درهاي بسته جشنواره كن ماندند، تا «هونگ ترن ان» با خودشيفتگي و ادعا، كلاس آشپزي‌اش را در بخش مسابقه اصلي برگزار كند، خشمم را فرو مي‌خورم تا احساس گشنگي حاصل از تماشاي فيلم را از بين ببرد… 
«به دنبال آينده‌اي درخشان»، آخرين ساخته كارگردان معروف و قديمي ايتاليا «ناني مورتي» اما باعث شد، تا از قضاوتي كه قبل از شروع فيلم درباره‌اش داشتم خجالت‌زده شوم. «مورتي» هم از هميشگي‌هاي كن است. او كه نخل طلا را در سال ۲۰۰۱ براي فيلم «اتاق پسر» برده است، هرگاه فيلمي مي‌سازد، چه خوب و چه بد، حتما در بخش مسابقه اصلي جشنواره كن حضور دارد. دو، سه فيلم آخري كه از او ديده بودم، مخصوصا «سه طبقه» تنها احساسي كه در من ايجاد كرده بودند خستگي بود. پس با ديدن اسمش در ليست مسابقه امسال جشنواره، فكر كردم كه باز هم شاهد فيلمي خسته‌كننده، كلاسيك و بدون انسجام خواهم بود. «ناني مورتي» اما در آستانه هفتادسالگي و با دهمين فيلمي كه از او در جشنواره كن حضور دارد، به من و همه ثابت كرد كه هنوز حرف‌هاي زيادي براي گفتن در سينما دارد. «به دنبال آينده‌اي درخشان» داستان كارگرداني است كه به خودش و كارش شك دارد. با اين حال تصميم به ساختن فيلمي تلخ درباره زندگي روشنفكري كمونيست در سال ۱۹۵۶ مي‌گيرد؛ سالي كه شوروي به مجارستان حمله مي‌كند. او در همين حال به پروژه فيلم دوم و سومي هم فكر مي‌كند، چون از بالا رفتن سن و كم‌كاري‌اش هم نگراني دارد. در همين حال رابطه زناشويي‌اش با همسرش كه تهيه‌كننده فيلم‌هايش هم هست، به مشكل مي‌خورد. 
«مورتي» در اين فيلم تصميم گرفته تا دوباره به سمت سينماي شوخ برگردد؛ سينمايي كه آن را با فيلم «دفتر خاطرات» كه جايزه كارگرداني را در سال ۱۹۹۴ از كن گرفته بود به ياد مي‌آوريم. او در اين فيلم اول از همه با خودش شوخي مي‌كند چرا كه خودش نقش «جوواني»، اين كارگردان سردرگم را بازي مي‌كند و به نظر من اين تصميم، بهترين انتخاب كارگردان بوده. تماشاگر در تمام مدت تماشاي فيلم با خود فكر مي‌كند كه چقدر از شخصيت و مشكلات ذهني و دروني و رواني شخصيت، از تصور و خيال كارگردان بيرون آمده‌اند و چقدرشان مشكلات و تصورات و سردرگمي‌هاي خود «مورتي» هستند. فيلم با صحنه‌اي در سال ۱۹۵۶ آغاز مي‌شود، صحنه‌اي جدي درباره اولين‌باري كه خيابان‌هاي منطقه‌اي كوچك و كمونيست در ايتاليا با روشنايي برق روشن مي‌شوند. اين صحنه با كاتي خشك بريده مي‌شود تا به زمان حال و دفتر پيش‌توليد فيلم جديد «جوواني» برويم. از همين دومين صحنه، ريتم كمدي فيلم، با ديالوگ يكي از عوامل فيلم كه نمي‌داند كمونيسم در ايتاليا هم وجود داشته آغاز مي‌شود. «مورتي»، موفق شده تا فيلمي در فيلمي ديگر و گاه حتي فيلمي ديگر در درون اين دو فيلم ديگر بسازد، بدون اينكه تماشاگر را سردرگم كند. «به دنبال آينده‌اي روشن» از نگاه من مثل عروسك‌هاي ماتروشكاي روسي است. عروسكي كه در عروسكي ديگر و سپس در عروسكي ديگر است. هر كدام از اين عروسك‌ها به بقيه احتياج دارند و بدون ديگران ناتمامند. فيلمي كه «جوواني» مي‌سازد فيلمي جدي در سال درباره خودكشي كمونيستي در سال‌هاي پنجاه است كه ديگر اميدي به زندگي ندارد. اما هرگاه كه فيلمبرداري اين فيلم جدي با كات‌هاي «جوواني» قطع مي‌شود و ما به دوران حال برمي‌گرديم شوخي يا موقعيتي خنده‌دار به وجود مي‌آيد. اين شوخي‌ها و موقعيت‌هاي غلوشده كه مانند كمدي‌هاي سال‌هاي ۵۰، مخصوصا كمدي‌هاي ايتاليايي آن زمان است، باعث ربط اين دو قسمت مي‌شوند، به‌طوري كه رفت و آمد بين اين دو زمان، نه تنها اذيت‌كننده نيست كه جالب است. اين دو فيلم اينگونه به هم وصل شده. «مورتي» با اين فيلم نشان داده كه ترسي از مسخره شدن به دليل لودگي ندارد. براي همين در طول فيلم، دو سه بار، حتي شاهد رقص‌هاي هماهنگ گروه فيلمبرداري و «جوواني/ مورتي» مي‌شويم كه فيلم را از ژانر كمدي، به سمت كمدي موزيكال هم مي‌برد. 
«جوواني» ديوانه‌اي بامزه است كه دوستش داريد. چه با او احساس همدردي كنيد و چه نه، دوستش داريد. شخصيت «جوواني» از ابتدا تا به انتهاي فيلم تغيير مي‌كند و از نااميدي و تلخي به سمت اميد و زندگي مي‌رود. «مورتي» با اين فيلم و شخصيت «جوواني» حرف دل خود را مي‌زند: فكر نكنيد كه من پير شده‌ام و از دنياي سينما و فيلمسازي خداحافظي مي‌كنم. من همچنان هستم، پر از ايده‌ام، ايده‌هايي براي نه تنها يك فيلم، بلكه چندين فيلم ديگر! و با كارگرداني بي‌نقص و زيبايش در «به دنبال آينده‌اي درخشان» ثابت مي‌كند كه فقط حرف نمي‌زند، بلكه اهل عمل است. حرف‌تان را شنيديم آقاي كارگردان. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون