نگاهي تجربهگرايانه به سينماي سالهاي اخير كره
روز فرا ميرسد *
سعيد واعظي
وقتي ساتيا جيتراي از دنيا رفت، برايم سينما تمام شده بود ولي با ظهور كيارستمي به آينده دوباره سينما اميدوار شدم. اين حرفهاي كوروساوا در ستايش جيتراي و كيارستمي را براي حال چند سال پيش خودم وام ميگيرم كه وقتي از سينماي ايران و جهان تقريبا زده شده بودم و به فيلمهاي كلاسيك بارها ديده شده و سريالهاي امريكايي پناه برده بودم، ديدن چند فيلم كرهاي نفسم را جا آورد. برخلاف معمول سينمادوستان، آشنايي من با سينماي كره هيچ ارتباطي به جشنوارهها و معرفي فيلمهايش نداشت. هنوز فيلم انگل ساخته نشده بود و سينماي كره، توي جشنوارهها برو و بيايي نداشت. اولين فيلم كرهاي كه ديدم ، فيلم خوشساخت «دزدان » از سينماي بدنه كره بود با اشتياق به ديدن فيلمهاي كرهاي ادامه دادم تا اينكه هفته فيلم كرهاي من به ماه فيلم و بعد به عادت تبديل شد. ذهنيت ايدهآل سينمايي من كه توي تمام اين سالها شكل گرفته بود، هماني بود كه سينماي كره ارايه ميداد. فيلمهايي مبتني بر داستان درست و كارگرداني بينظير. واقعا بينظير و بدون اداهاي جشنوارهپسند. سينمايي كه خودش را درگير يك ژانر نكرده و دست به هر تجربهاي كه دلش ميخواهد ميزند. از فيلمهاي جنگي و اكشن گرفته تا سينماي نوآر و درام انساني و حتا فضايي و.... مجموعهاي را شكل ميدهد كه سينماي كره توي همين بيست سال اخير، همهشان را تجربه كرده و به موقعيتي چند پله بالاتر از استانداردهاي جهاني رسانده و نتفليكس را وادار كرده بود براي جلب رضايت دوستداران سينما و سريال كرهاي، محصولات توليد گذشته را به نام خودش، پخش جهاني كند. كره جنوبي اين روزها تمام بازار جهاني سينماي ژاپن كه با كوروساوا و كوباياشي و ميزوگوشي و اوزو و... به دست آورده بود را مال خودش كرده و كورسوي فيلمهاي بيرمق جديد ژاپن را تقريبا خاموش كرده است .
كره بر خلاف چين و كارگردانهاي به نامش مثل چن كايگه و ژانگ ييمو، وصل شدن به سينماي جهان به هر قيمتي را نپذيرفته و به جاي خرج كردن براي آوردن بازيگران گراني مانند مت ديمون، و استفاده از متخصصان جلوههاي تصويري وميداني غربي، به خود سينما بهاي بيشتري داده و در ابتدا با بازسازي فيلمها و داستانهاي ژاپني به اعتباري رسيده و بعدتر با توجه به تاريخ و فرهنگ ناشناخته و بهسازي همان داشتههاي فرهنگي، چنان تاثيري روي آسيا وجهان گذاشته كه اين روزها كمتر قهرمان كرهاي پيدا ميشود كه فيلمش ساخته نشده باشد. حتا داستان زندگي ستارهشناسان، زبانشناسان، دريانوردان و... كرهاي بدل به فيلمهايي با استانداردهاي جهاني شده و فيلمسازانشان در به در قهرمانانياند كه فيلمشان نكرده بودند .اگر چه شايد زندگي اين قهرمانان چندان مابهازاي واقعي نداشته باشد، ولي فيلمشان خوش فرم و ديدني ساخته شده و براي شناساندن تاريخ و فرهنگ كره جريانسازي ميكند .
كارگرداني، بارزترين شاخصه سينماي كره است.به عنوان مثال، كارگردان كرهاي فيلمهاي اكشن، به جاي استفاده از رزميكار حرفهاي با استفاده از طراحي درست فنون رزمي و انتخاب نماهاي كار شده پشت سرهم از يك بازيگر عادي به گونهاي استفاده ميكند كه انگار يك ورزشكار خبره ورزشهاي رزمي با تمام ظرايفش است. كارگردان كرهاي همين بازيگران نابلد هنرهاي رزمي - اعضای دختران ظريف- را حتي توي يك راهرو با عرض يك متر در يك نماي چند دقيقهاي، به شكلي بازي ميگيرد كه گويي جت لي و جيسون استاتام و رفقا برايمان صحنههاي زد و خورد را با استفاده از تجربيات رزمي خودشان بازسازي كرده و فيلمش را گرفتهاند .فيلمبردار كار هم تمام مدت اين چند دقيقه مدام دوربين روي دست از ميان همه اين بالا و پريدنها و انجام عمليات رزمي، با دقت و مهارت كافي، علاوه بر نماي مديوم، كادر بسته دستها و صورتهاي بازيگران را نشان ميدهد و بيننده، عليرغم ديدن تمام حركتها، بعضا تحت تاثير سرعت دكوپاژ سكانسها جا ميماند. توي اين ژانر فيلمهاي كرهاي، اغراق هم به حدي درست شكل ميگيرد كه گويي واقعيت است و ما به ازاي بيروني فراواني دارد. البته اغراق كارشده و واقعنما توي همه ژانرهاي سينماي كره جنوبي بدل به شاخصه شده و كاركرد نمايشي كارهايشان را چند برابر ميكند، در فيلمهاي جنگي و تاريخي هم عليرغم جلوههاي بصري و ميداني در لول بالا، وسواس عجيبي در دكوپاژ و ميزانسن به خرج ميدهند، بهطوري كه با تمام كارشدگي امروزي تصويرشان، گويي مثل كارهاي كلاسيك هيچ خط فرضي شكسته نشده و قوانين سينمايي، به روال فيلمهاي تاريخ سينما عمل ميكند . اساسا دكوپاژ و استوري بورد - كه اين يكي به نظر در سينماي ايران خيلي كم استفاده ميشود- براي فيلمساز كرهاي مهمترين ابزارهاي شكل دادن شاخصههاي زيباييشناسي تصويري و پيش درآمد تدوين نهايي فيلم است. شاكله ميزانسن فيلم كرهاي به وضوح نشان ميدهد كه همه اين تصاوير قبلا به شكل كارشدهاي روي استوري بورد طراحي شده و به وقت فيلمبرداري كمتر بداهه كاري - كه از بارزترين مشخصههاي سينماي سردستي است - ميشود. تقريبا در تمام كارهاي سخت افزارانه فيلمهاي كرهاي همين هماهنگي و كارشدگي پيش از اجرا، به وضوح ديده ميشود.
دومين عامل جذابيت سينماي كره، داستان و بعضا شكل روايتشان است. فيلمنامهنويسان كرهاي هيچ ابايي از نوشتن داستانهايي ندارند كه پيش از اين، جرات نزديك شدن به آنها كم بود. چرا كه واقع گرا بودن در اين داستانها، قدم زدن روي لبه پرتگاهي است كه ممكن است، فيلم را به سمت هذيانگويي و بازي با عواطف انساني ببرد. براي مثال نوشتن داستاني كه قهرمانش يك پاانداز با تمام ويژگيهاي منفي اين شغل باشد يا قهرمان جنگي كه نود در صد خصيصه يك ضد قهرمان را دارد و اتفاقا در موقعيت قهرمان داستان باقي ميماند. پليس بدي كه بدون لغزش روي خطوط قهرمان فيلم با اتكا به روند درست روايت بماند و جايگاهش تهديد نشود. دسته دزدان كه مدام در پي زير پا خالي كردن هم هستند و اتفاقا به سمپات بودنشان براي تماشاگر گزندي نميرسد. جنگيري با تمام نشانههاي بومي همان منطقه كه بيننده بيرون از خاك كره، چندان به آن فرهنگ آشنا نيست و اين كارشان را به مراتب سختتر ميكند. آشناييزدايي براي تماشاگري كه توي فيلمها فقط مراسم جنگيري مبتني بر آيين مسيحيت را ديده است، روايت داستان چالشهاي پرخطري دارد و به جز هاليوود، اكثر تجربههاي جهاني، دست و پا شكسته و ادامهدهنده همان سينماي مبتني بر انگارههاي مسيحي سينماي امريكا بودهاند. سوژه فيلمهاي كره جنوبي اغلب دست نخورده و براي تماشاگران سينماگراني كه جز راه هزار بار رفته، مسيري نميشناسند و غالبا براي مضمونهاي دست مالي شده قصه مينويسند و مانيفست دهانپركن ميدهند، نشان ميدهد كه سينما را بارها و بارها ميشود، دوبارهسازي كرد و از تجربههاي جديدي نترسيد كه بيشتر از ادا بازي و فلسفهسازي، سينماي به ما هو سينما باشد .
اگر چه سينماي كره جنوبي هم مثل همه سينماهاي جهان، فيلمهاي پرت و پلايش، بخش بيشتري از توليداتشان را شامل ميشود كه حاصل نگاه بساز و بفروش سرمايهسالارانه كساني است كه راهشان به سينما كج شده است، ولي بخش هنرمندان تجربهگراي كره در اين بيست سال، سينماي محترم و چفت و بستداري ساختهاند كه روز به روز بيشتر ميشوند و براي ما شرقيهايي كه قدم آهسته راه ميرويم، چيزي ندارد جز لذت ديدن و صد البته آه و افسوس .
* فيلمي سياسي از سينماي كره جنوبي