رنج قربانيان تعرض جنسي
لقمان مداين
اثر جديد نرگس آبيار آمده تا بگويد قربانيان تعرض جنسي نه به علت سودجويي كه به خاطر آبروداري، حفظ خانواده يا پيشگيري از ويرانيهاي پس از افشاگري تا لحظه موعود سكوت كرده بودند، آمده از مظلوميتشان شاهد مثال بگيرد كه درد مشترك يكايك قربانيان است، ترس شاهدين در بيان حقيقت و جهل جماعتي كه از آن قرباني بيدفاع سند اثبات وقوع جرم ميخواهند، همان جماعتي كه تا خود به آن مبتلا نشوند قربانيان را دروغگو ميانگارند، از سودجويي متهمان ميگويد كه هميشه از مصلحتانديشيها نفع برده و زيستهاند.
آمده تا خشونت خانگي را ريشهيابي كند كه چگونه فرزند از پدر و مادرش خشم كنترلناپذير را ياد ميگيرد و به نسل خود آموزش ميدهد، آمده اثر مخرب خشونت خانگي را بر كودكان نشان دهد، آمده تا مرز ميان زندگي و كار را تعيين كند و بر لزوم يادگيري روابط زناشويي اهتمام ورزد، آمده تا عواقب اختلاف فرهنگي در ازدواج را به نمايش كشد و بگويد كه عشق همهچيز نيست.
دقايق ابتدايي فيلم تصويري كلي از فضايي كه با آن مواجه هستيم را به ما ميدهد، فقر مطلق، اعتياد و بيكاري در جايي كه همه از زندگي يكديگر با خبر هستند و بالطبع هيچ رازي در اين ميان پنهان نخواهد بود و با اشتغال در قمار و كبوترپراني به كودكانشان زيستن ميان بزرگسالان را آموزش ميدهند. پيرنگ اصلي فيلم حول زن زيبارو و هنرمندي است كه بهرغم تمام فشارهاي متحمل شده در زندگي پاي اصول ايستاده و خانوادهاش را با چنگ و دندان حفظ ميكند. خردهپيرنگهاي خوبي تعريف شده، مثل ماجراي زندگي شهلا كه عقده تمام روزهاي بدون ازدواجش را به دوش ميكشد، مثل راز بزرگ فيروزه كه به قيمت زيرپا گذاشتن رفاقتش با راحله بايد حفظ شود و مثل حكايت الباقي اهالي آن محل كه دانه به دانه روايت خود را بيان ميكنند. قهرمان فيلم راحله است، هنرمندي كه بهرغم تمام بيمهريها حاضر نشده قيد همسرش را بزند و به او خيانت كند و از قصاص تعرضي كه به او شده و از آبروي خود ميگذرد و چشمپوشي ميكند تا بنيان خانواده از هم پاشيده نشود. ضد قهرمان علي است، اوست كه با ايجاد مانع پيش پاي راحله سنگاندازي ميكند، كارش با جلال را جدا نميكند، ميان كار و زندگي مرزبندي نميكند، به همسرش محبت نميكند، آبروداري نميكند و مهمتر از همه صداي همسرش را نميشنود و مدام در جهت مخالفت با او قدم بر ميدارد.
فيلمنامه عنصر ارتباطي ندارد، وسيلهاي كه تمام عناصر اصلي فيلمنامه را با يكديگر مرتبط كند و اين يك ضعف جدي است.
عطف اول فيلم زماني است كه براي نخستينبار جلال فرصت يافته و راحله را در منزل گير مياندازد و به او پيشنهاد رابطه خارج از عرف ميدهد كه از همين نقطه چالش آغاز ميشود.
اوج فيلم نيز وقتي است كه حقايق فاش شده و شهلا و رحيم به صداقت كلام راحله پي ميبرند و از او ميخواهند براي جلوگيري از ويراني و فروپاشيهاي بيشتر سخنانش را پس بگيرد. عطف دوم نيز متعلق به زماني است كه علي تصميم ميگيرد به حرف راحله گوش كرده و خانه را از آن محل ببرد و با باد كردن بادكنك سعي ميكند رابطه خود با دخترش را بهبود بخشد. علي در ابتداي فيلم يك ضد ارزش است، كسي كه متوجه نعمت وجود همسرش نيست، كسي كه متوجه نحوه برخورد با دخترش نيست، كسي كه هنوز پي رفيقبازي، قمار و كبوتر پراني است و براي رشد خانوادهاش تلاش نميكند، اما رفته رفته متوجه اهميت همسرش ميشود و با چشمپوشي از كبوترهايش و قماربازي سعي ميكند زندگياش را جمع كرده و سامان دهد.
در روانشناسي شخصيت به كاراكتر رحيم برادر بزرگتر ميپردازم كه از كهنالگوي پيرمرد دانا بهره ميجويد، اوست كه به عنوان بزرگتر سعي ميكند علي را با پند و اندرز به سر عقل بياورد و دستش را از خشونت خانگي كوتاه كند، سعي ميكند از غربت راحله در ميان خانوادهاي با فرهنگ پايينتر از خودش بكاهد و به عنوان بزرگتر براي راحله تكيهگاه باشد، هموست كه درنهايت هرزگي داماد خانواده را ميبيند و با درايت از يك فاجعهاي خونين جلوگيري ميكند تا زندگي در آن هياهو مجددا برقرار گردد. در روانشناسي رنگ، كاراكتر رحيم در پلاني از اوج فيلم پيراهني طوسي به تن دارد كه بيانگر اندوه و فشار نااميدي است ضمن آنكه در كنار خود از جستن براي آرامش و خويشتنداري خبر ميدهد.
مانتو سبز رنگي كه فيروزه به تن دارد خصلت منفي او را عيان ميسازد كه همان احتياط و محافظهكار بودن است، استعدادي منفي كه باعث ميشود در لحظهاي حساس او نسبت به دوستش راحله شهادت درست ندهد. يا در عطف اول جلال پيراهني قرمز به تن دارد كه نماد مرموز بودن او و عطش سيريناپذيرش در رابطه جنسي است، از شخصيت برونگراي وي و احساسات برانگيختهاش نيز خبر ميدهد. فيلم داراي روايتگري برمبناي كدگذاري است، مانند اسم راحله كه به معناي كوچكننده است، يا برادر بزرگ خانواده كه نام رحيم به معناي بخشنده دارد. كاشت، داشت و برداشت تمام كاراكترهاي اصلي رعايت شده و حداقل سه بار هر شخصيت را در طول فيلم ميبينيم، مانند برادر بزرگتر يعني رحيم كه در ابتدا به عنوان نصيحتكننده ميآيد و در ميان فيلم به عنوان هشداردهنده او را مييابيم و در انتها به عنوان ناجي وارد ميشود. نكته مهم فيلمنامه اين است كه گرهگشايي به دست نويسنده انجام نميشود و تمام گرهها با تلاش كاراكترها حل و فصل ميشود. اصلاح رنگ و نور با نوآوري همراه بوده و در نقطه اوج فيلم نور زرد را بر صورت رحيم ميبينيم كه نشان از خيرخواهي، خرد و منطق دارد و نور بنفش ياسي را بر صورت راحيل ميبينيم كه نشان از عشق و آرامش است، همان عشقي كه باعث ميشود در لحظهاي سرنوشتساز چشم بر تمام بديهاي همسرش ببندد و خيانت نكند و در گامي بالاتر چشم بر تعرضي كه گريبانگيرش شده ببندد تا دست همسرش به خون آلوده نشود و با تصميم پر از منطق آرامش را به قيمت خرد شدن خودش بر ميگزيند.
پالتهاي رنگي به گونهاي اصلاح شدند كه بيانگر رنگ زندگي در آن موقعيت مكاني باشند و مهمتر از همه چشم بيننده از تماشا خسته نشود.
طراحي صحنه و لباس كاملا با فرهنگ و محيط آن محل و مردمش سازگاري دارد و در گامي فراتر معرف آنان نيز هست، خانههايي تو در تو، روابطي در هم تنيده و ضعف شديد مالي، همه و همه نمايانگر منجلابي است كه مردم اين آبادي با آن دست و پنجه نرم ميكنند.
فيلمنامه ديالوگپردازي بسيار مطلوبي به همراه داشت، بر لهجه و آداب و رسوم آنان مطالعه شده، كوتاه بود و مختصر، روان و كشمكشآفرين كه بمباران اطلاعاتي نميكرد و مخاطب مبهوت نميشد، تكهكلامهاي خاصي را با چاشني طنز آورده و از كلمات بيهوده پرهيز كرده بود.