رها كردن بيننده
حسن لطفي
ديگران را نميدانم اما براي من پايان سريال رهايم كن غير منتظره بود. نه اينكه نويسندگان اين سريال (سينا شفيعي، سجاد ابوالحسني و مجيد مولايي) قسمت آخر را خوب به سرانجام نرساندهاند كه رساندهاند! حداقل پايان سريال توي ذوق بيننده نميزند. البته منظورم بينندهاي است كه خيلي تمايلي براي تماشاي فيلمهاي تجربي، ساختار شكن و... ندارد و از ديدن برخي از ويژگيهاي سينماي ملودرام (حتي از نوع هندياش) فرياد سينما از دست رفت و به دام ابتذال غلتيديم سر نميدهد.
يك چنين بينندهاي با تماشاي رهايم كن و سريال قبلي كارگردانش (شهرام شاهحسيني) به سر شوق نميآيد. طاقت هم بياورد و تا آخر تماشايش كند مدام غر ميزند. اما گذشته از چنين بينندگاني، كساني كه به قول رفيقي با دستمال خشك به سينما ميروند و با دستمال تر از آن خارج ميشوند سريال رهايم كن همانند ميخواهم زنده بمانم سريال مقبولي است. البته از حق نگذريم دامنه تماشاگراني كه از تماشاي سريال رهايم كن راضي ميشوند فراتر از اينها است. براي بينندگاني كه در فيلم به دنبال قصهاي پر كشش هستند و همچون امير هزار و يك شب در مقابل حس انتظار تسليم ميشوند نيز سريال رهايم كن گزينه وطني خوبي براي تماشا است.
خصوصا اگر به دنبال موضوعي عاشقانه باشند. شايد به خاطر وجود چنين تماشاگراني در ميان مخاطبان اين سريال است كه معتقدم رهايم كن پايان غيرمنتظرهاي دارد. بيننده علاقهمند به كشمكش و تعليق و انتظار تازه وارد ماجراهايي شده كه به نويسندگان امكاني ميدهد تا سريال را ادامه دهند (بدون زيادهگويي و خسته كردن مخاطب) اما نويسندگان، كارگردان و لابد تهيهكننده به رها كردن مخاطب و خداحافظي با او در قسمت هجدهم تن ميدهند. در اينكه اين نفرات براي كار خود دلايل يا معذوريتهايي داشتهاند شكي نيست اما در اينكه برخي از بينندگان سريال رهايم كن دلشان پي قسمتهاي ديگري از اين سريال است هم شكي نيست؛ انتظاري كه درست يا غلط نشانگر قابل قبول بودن سريال رهايم كن در بين سريالهاي نمايش خانگي ايران است.