• ۱۴۰۳ شنبه ۲۸ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5512 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۳۰ خرداد

گزارشي از زندگي و هنر شيرمحمد اسپندار كه با كم‌بينايي شديد روبه‌رو شده است

روزهای «كم‌‌سو»ي آقاي دونلي

اين نوازنده بي‌مانند ساز دونلي، دعوت رييس‌جمهور فرانسه را براي اقامت در آن كشور به عنوان «مظهر موسيقي شرق» نپذيرفته بود

سيمين سليماني

شيرمحمد اسپندار، نامي بلند در موسيقي نواحي ايران كه هنرش با همه اهميتي كه دارد، قدر نديده است. البته اين موضوع تازه‌اي نيست و گريبان خيلي از هنرمندان موسيقي نواحي را در جاي‌جاي ايران گرفته. شيرمحمد در بمپور بلوچستان‌ زاده شد. وقتي كه نوجوان بود، براي پيدا كردن كار به پاكستان رفت اما روزگار براي شيرمحمد خوابي ديگر ديده بود؛ خوابي سرشار از نواهاي جادويي. او يك نوازنده منحصربه‌فرد شد؛ هم به جهت ساز خاصش و هم از نظر بكي كه مي‌نواخت. از كشور فرانسه دكتراي افتخاري موسيقي سنتي گرفت تا گواهي باشد بر اينكه سلايق مختلف او را مي‌پسندند و بي‌راه نيست كه نوازنده‌اي بي‌نظير به شمار مي‌‌آيد.

دونلي يا دوني، چنانكه از نامش پيداست، شامل دو ني است كه نوازنده هنگام نواختن هر دو ني را در دهان خود قرار داده و ني مونث را اندكي پايين‌تر از ني مذكر قرار مي‌دهد. تنها شش سوراخ ني مذكر از محل دميدن مورد استفاده قرار مي‌گيرند. ني مونث وظيفه واخوان را بر عهده دارد. سه سوراخ صوتي آن از محل دميدن ساز گاهي نواخته مي‌شوند.
شيرمحمد اسپندار با تمام افتخاراتي كه در زمينه هنرش داشت و براي آن از او در رسانه‌ها صحبت مي‌شد، اخيرا «سو»ي چشمانش سوژه رسانه‌ها قرار گرفت. چشمان بي‌سوي نابغه موسيقي ايران در فضاي مجازي به سرعت وايرال شد. خوشحاليم كه پيش از اين نيز در روزنامه «اعتماد» به هنر شيرمحمد اسپندار پرداخته‌ايم و غمگين از اينكه اين ‌بار بايد به اين دليل غم‌انگيز او را موضوع گزارش‌مان قرار دهيم.
اول خواستيم احوالش را از خودش جويا شويم. فهميديم بيماري برايش توش و تواني نگذاشته و آلزايمرش امكان گفت‌وگو با او را از ما گرفته. اين بود كه با پسرش ‌الله‌بخش اسپندار گفت‌وگو كرديم و حال پدر را از او جويا شديم. همين‌طور با عبدالرحمان نورزهي، هنرمندي كه سال‌ها با شيرمحمد كار كرده.

سوي چشم دونلي‌نواز برمي‌گردد؟
الله‌بخش اسپندار درباره مشكل بينايي پدرش توضيح مي‌دهد و اينكه سال‌ها با اين مشكل روبه‌رو بوده‌اند. مي‌گويد: «پدرم خيلي وقت است كه مشكل بينايي دارد حدود پنج يا شش سالي مي‌شود كه چشمانش كم‌سو شدند. هم در تهران عمل شده و هم در زاهدان و باز هم قرار است عمل مجدد شوند. قبلا عمل چشم داشتند ولي فعلا جواب نداده؛ تقريبا بينايي‌اش را از دست داده، البته كامل نه، در واقع يك چشمش كمي بينايي دارد. پزشكان هر كدام نظر خاص خودشان را دارند، يكي مي‌گويد عمل فايده ندارد و برخي هم اميد دارند كه جواب بگيريم.»
حالا شيرمحمد بيش از نود سال دارد، ساز از كودكي زماني كه يازده ساله بود با او همراه بوده انگار كه وقتي واژه دونلي مي‌آيد نام شيرمحمد هم كنارش جا خوش مي‌كند. از ‌الله‌بخش پسر استاد شيرمحمد مي‌پرسم از چه زماني ديگر پدرش، دونلي را كنار گذاشته و ساز نمي‌زند، پاسخ مي‌دهد: «حدود پنج، شش سالي هست كه ساز را كنار گذاشتند. با توجه به شرايط سني ديگر نمي‌توانند بنوازند. دست‌شان مي‌لرزد و در اين حالت ساز زدن امكان‌پذير نيست.»
آن‌طور كه گفته مي‌شود، شيرمحمد اسپندار وقتي از رييس‌جمهور فرانسه دكتراي افتخاري گرفته و زماني كه رييس‌جمهور به او گفته كه به عنوان مظهر موسيقي شرق در فرانسه بماند و وعده حمايت به شيرمحمد داده، شيرمحمد پاسخ داده كه يك بند انگشت خاك ايران را با دنيا عوض نمي‌كند. در حالي كه كشورهاي ديگر تشنه خدمت و حمايت از گنجينه‌هاي موسيقي ما هستند كه مسوولان ما نسبت به اين ماجرا كوچك‌ترين اعتنايي ندارند. جالب است كه اين داستان هم براي اساتيد ديگري به شكل‌هاي مختلف اتفاق افتاده و آن اساتيد حوزه موسيقي فولكلور نيز پاسخ‌هاي مشابهي داده‌اند. مساله اين است كه آنها كار كردن در فرهنگ خودشان را دغدغه مي‌دانند، دغدغه‌اي كه هيچ‌گاه براي مسوولان امر آن‌طور كه بايد و شايد جدي نشد.

دونلي‌نوازي از پاكستان تا ايران
در ادامه درباره هنر و زندگي شيرمحمد اسپندار با عبدالرحمان نورزهي گفت‌وگو كرديم كه سابقه فعاليت و همكاري با شيرمحمد را دارد. او عنوان مي‌كند: «استاد شيرمحمد اسپندار 11 سال داشتند كه براي كار به پاكستان مي‌روند. در مكاني كه كار مي‌كردند، شخصي را مي‌بينند كه در حال ساز زدن است و ايشان هم علاقه‌مند مي‌شوند و پي نوازندگي را مي‌گيرند، در واقع ايشان كار هنري را در پاكستان از آن فرد ياد مي‌گيرند. بعدها اگر اشتباه نكنم در دهه 30 با ساز، وارد ايران مي‌شوند و آشنايي من با استاد اسپندار هم ابتداي دهه هفتاد شكل گرفت. در كار نمايشي و تئاتر از استاد استفاده مي‌كردم در همان زمان من در ايرانشهر بودم كه همراه استاد يكسري كلاس‌ها طراحي كرديم كه استاد دونلي را آموزش دهند. استاد شيرمحمد ما را در چند كار نمايشي استاني و كشوري همراهي كردند. زمان رياست‌جمهوري آقاي خاتمي و وزارت آقاي مهاجراني يكسري سفرهاي خارجي هم رفتند و اجرا داشتند. بنده هم كه كارگردان تئاتر و سينما بودم، چند كار مشترك با ايشان ساختيم. من دو تا فيلم داستاني به اضافه، فيلم «تنهايي» و فيلم سينمايي «فصل روشنايي» را داشتم كه موسيقي آن را با استاد اسپندار كار كردم.»

چرا كار شيرمحمد منحصربه‌فرد است؟
از او درباره سال‌ها همكاري‌اش با اين دونلي‌نواز شهير پرسيدم. مي‌گويد: «من با ايشان بارها همكاري داشتم، چون تبحر خاصي كه استاد در دونلي‌نوازي داشتند، كسي نداشت. ساز دونلي از سازهايي است كه دم و بازدم دارد. يكي از سازهاي بسيار سخت است كه هر كسي نمي‌تواند از پس آن بربيايد. كار ايشان ميان دونلي‌نوازان بي‌نظير بود. همچنين كساني كه ساكن بلوچستان ايران هستند، نرم آهنگي كه مي‌زنند در واقع برمي‌گردد به همان شعر و قاعده خاص خود ساز؛ اما شيرمحمد اسپندار كارش حس و حال ايراني دارد و خود استاد اشعار نظامي و رودكي را هم مي‌خواندند، بخشي از آن را با دونلي خواندند. به دليل اينكه صداي ايشان، بومي هست و با لهجه بلوچي كه دارد، مي‌خواندند زيبايي كار را دوچندان مي‌كرد.»
او درباره اين همكاري‌ها بيشتر توضيح مي‌دهد: «با بالا رفتن سن ايشان طبيعتا همكاري‌هاي هنري ما ديگر ادامه نيافت، اما همچنان با ايشان ارتباط دارم. چند روز گذشته كه به ديدار ايشان رفتم، به‌‌رغم اينكه ايشان دچار بيماري آلزايمر هستند، اما ديدم كه هنوز به زبان اردو صحبت مي‌كنند، گذشته از زبان‌هاي فارسي و بلوچي اردو را نيز هنوز به خاطر دارند، چون در دوران كودكي زبان اردو را مي‌دانستند و هنوز هم از اين زبان استفاده مي‌كنند. جالب است استاد با اين بيماري همچنان جمع‌هاي هنري را بسيار دوست دارند و هنوز هم وقتي كه ما به ديدن ايشان مي‌رويم، روحيه ايشان كلا عوض مي‌شود، چون ذاتا ايشان اهل دل هستند وقتي با هنرمندان مي‌نشينند و اطراف‌شان كسي هست بسيار روحيه مي‌گيرند و اين روحيه گرفتن طبيعتا در بهبود حال ايشان موثر است. استاد شيرمحمد مردي متين، افتاده و سختكوش در كار بود و كلا اهل دل بود.»
طبيعي است كه يك پيشكسوت موسيقي كه هميشه در جواني و ميانسالي دور او جمع مي‌شده‌اند و بهانه تجمع، ساز و هنر او بوده در دوران سالمندي وقتي مورد بي‌توجهي از هر لحاظ قرار مي‌گيرد طبيعتا اوقات خوشي را تجربه نخواهد كرد، در اين رابطه از نورزهي پرسيدم كه آيا مجامع هنري و مسوولان در اين زمينه حق را ادا كرده‌اند. او اين‌طور نظرش را بيان مي‌كند: «واقعيت اين است كه ايشان در زمان خودشان بسيار مورد تقدير قرار گرفتند، مثلا فرهنگستان هنر از ايشان تقدير كرد و بسياري از افرادي كه در حوزه موسيقي نواحي ايران فعاليت مي‌كنند. حتي به نظر مي‌رسد كه به لحاظ برگزاري بزرگداشت‌ها و گراميداشت‌ها كه از سوي مسوولان در حوزه موسيقي نواحي برگزار مي‌شد، استاد شيرمحمد از آن دسته اساتيدي بودند كه براي‌شان از اين دست برنامه‌ها زياد برگزار شد. اما يك مساله كه اينجا بايد به آن اشاره كنم، موضوع خدمات صندوق اعتباري هنر است. بايد مستمري ايشان و پيشكسوتاني همچون ايشان را بيشتر كنند. اين مستمري كنوني حتي ممكن است هزينه ويزيت يك پزشك هم نباشد. خواهشي كه بنده دارم، اين است كه واقعا درباره مستمري اين افراد فكري كنند. اين عزيزان نه تنها براي فرهنگ و هنر ايران زمين كه براي فرهنگ و هنر ملل مختلف زحمت كشيده‌اند، براي موسيقي جهان و دنيا گام برداشته‌اند. اگر صندوق اعتباري هنر مستمري اين افراد را بيشتر كند، با توجه به تورمي كه در جامعه حاكم است اين افراد با وجود سن بالا مي‌توانند بدون دغدغه زندگي كنند و ما بابت اين مساله از آنها ممنونيم.»


جايگاه فراموش شده آموزش
نورزهي در ادامه صحبت‌هايش به موضوع آموزش و اهميت آن مي‌پردازد: «مساله بعدي اين است كه اگر دولت براي ما خصوصا در حوزه موسيقي نواحي بحث آموزش را جدي بگيرد مثلا دونلي از سازهاي نادر در ايران زمين است، اگر دولت برنامه‌اي براي بحث آموزش بگذارد، گام بزرگي است. اين مساله بايد توسط وزارت فرهنگ پيگيري شود و مبحث آموزش رسما وارد هنر موسيقي نواحي و ديگر هنرها شود ولي بايد هنر موسيقي نواحي را جدي گرفت، چراكه جاي چنين افرادي در اين هنر كم است. شما جاي جاي ايران را در نظر بگيريد مثلا همين بلوچستان. در اطراف بلوچستان سبك‌هاي بي‌شماري از خوانندگي وجود دارد، در اين زمينه واقعا بايد مسوولان وارد عمل شوند تا آموزش اتفاق بيفتد.»
نورزهي از هنرمنداني روايت كرد كه در زمينه موسيقي فولكلور در نواحي مختلف ايران فعاليت مي‌كنند و تمايل به تحصيل در رشته‌هاي موسيقي را دارند. «بحث آموزش را ما در هنرهاي ديگر به خصوص هنر موسيقي نواحي بايد جدي بگيريم. مثلا در نوازندگي ما ساز دونلي را در نظر بگيريم يا سازهاي ديگري كه در مناطق ديگر مورد استفاده قرار مي‌گيرند بايد مورد توجه قرار بگيرند. اقوام و سازهاي مختلفي در اين منطقه هستند كه به همه آنها بايد جايگاه و اهميت داد. در رابطه با رشته موسيقي و افرادي كه سازهاي نواحي را كار مي‌كنند به نكته‌اي بايد توجه كرد. متقاضيان وقتي در مرحله اول كنكور قبول مي‌شوند در مرحله دوم در واقع آزمون عملي از آنها گرفته مي‌شود و از ايشان مي‌خواهند كه يك ساز ملي را ياد داشته باشند تا بتوانند در رشته موسيقي بروند، كاري كه مي‌توان در اين زمينه انجام داد، اين است كه ساز دونلي يا سازهايي همچون بنجو، تنبوره، قيچك و... را نيز به رسميت بشناسند و توجه كنند كه اينها هم سازهاي ملي و بومي ايران زمين هستند. اگر آموزش عالي در رشته‌هاي موسيقي دانشگاه‌ها، هنر اين هنرمندان موسيقي نواحي را نيز قبول كنند خيلي خوب مي‌شود. طوري باشد كه اگر كسي ساز بنجو يا دونلي يا قيچك و سازهايي از اين دست را ياد داشت نيز مورد قبول واقع شود. واقعا برخي افرادي كه هنرمند فولكلور هستند و دوست دارند در رشته موسيقي، تحصيلات آكادميك نيز داشته باشند بايد حمايت شوند.»

براي انسان‌ها، براي طبيعت
ساز شيرمحمد را تنها بايد با گوش جان شنيد تا زيبايي‌اش را درك كرد، چنانكه محمدرضا درويشي نيز درباره‌ شيرمحمد اين‌طور نوشته است: «شيرمحمد براي انسان‌ها مي‌نوازد، براي مردم بلوچ و همه ما، براي طبيعت پيرامون خود، براي نخل‌ها و درختان، براي خاك‌هاي سوخته از تشنگي، براي گوات و موجودات ماوراي طبيعت... شيرمحمد براي همه اينها مي‌نوازد و مي‌خواند. او ني‌نوازي چيره‌دست است كه با ساربانان بلوچ، روزها و شب‌ها در بيابان زيسته است...» (از ميان سرودها و سكوت‌ها).
تنديس شيرمحمد و نخستين دونلي او در موزه تهران به يادگار گذاشته شده‌ است. همان‌طور كه مي‌گويند برايش بزرگداشت‌هاي زيادي هم گرفته‌اند، اما او هم يك استاد پيشكسوت موسيقي نواحي است و شايد همچون بسياري از اين افراد گنجينه نهان باقي مانده است. گنجينه‌اي كه مي‌توانست در طول عمر هنري‌اش دانشگاهي براي علاقه‌مندان موسيقي نواحي باشد. گنجينه‌اي كه مي‌توانست حضورش بيش از اين‌قدر دانسته شود تا دونلي‌نوازي منحصربه‌فردش تا نسل‌ها بعد بماند.

ناخوشي‌هاي دوري از دونلي
شيرمحمد اسپندار در گفت‌وگويي با مهر در سال 94 با اشاره به كم‌توجهي مسوولان فرهنگي به مقوله حمايت از پيشكسوتان موسيقي گفته بود: «با اينكه هنوز مي‌توانم دونلي بنوازم، اما گويا مديران فرهنگي حالي ندارند كه در اين هياهوي مديريتي از من بخواهند كنسرتي را در تهران، شهرستان‌هاي ديگر و خارج از كشور برگزار كنم. اما آنها بدانند من همچنان حالم خوب است و از ساز زدن لذت مي‌برم و وقتي اين ساز دونلي با من است من هم خوب هستم و به هيچ چيزي هم كاري ندارم مگر اينكه تعدادي از دوستان خبرنگار تماسي با ما داشته باشند و حالي از ما بپرسند.»
او در بخش ديگري از گفت‌وگويش عنوان كرده بود: «بارها اين موضوع را گفته‌ام كه مقامات فرهنگي چندين كشور دنيا با يك اقامت مجاز و حقوق و مزايا حاضرند از من به عنوان يك هنرمند در كشورشان پذيرايي كنند، اما من هم بارها گفته‌ام كه در سخت‌ترين شرايط حاضر نيستم حتي يك وجب از خاك مملكت خودم را با بهترين جاي دنيا عوض كنم. دل من داغ‌هاي زيادي دارد، اما ايرادي ندارد همين كه زنده‌ام و مي‌توانم سرحال و قبراق ساز بزنم برايم كافي است.»
از اين گفت‌وگو حدود 6 سالي مي‌گذرد، امروز ديگر شيرمحمد اسپندار انگار كه حالش خوب نيست، چراكه ديگر نمي‌تواند ساز بزند. ديگر نفس او ياراي دونلي‌نوازي ندارد. شايد شيرمحمد آن داغ‌هاي زيادي كه داشته را هم به فراموشي سپرده و شايد فراموشي و آلزايمر هميشه هم چيز بدي نباشد! حالا ديگر شيرمحمد نمي‌تواند سرحال ساز بزند. مي‌شد در همين مدت بارها خبر اجراهاي اين گنجينه موسيقي تيتر رسانه‌ها شود نه اينكه حالا نابينا شدنش در فضاي مجازي دست به دست بگردد و قصه آه و افسوس تكرار شود. اينها همه گفته‌هايي است كه هر چند وقت يك‌بار با بروز يك اتفاق تلخ براي هنرمندان پيشكسوت موسيقي نواحي تكرار مي‌شوند و تنها راه ما فريادي است كه اگرچه تا حالا كسي نشنيده اما دلخوشيم كه سكوت هم پيشه نكرديم. اسپندار تنها يك نفر نبوده و نيست ما گنجينه‌هاي زيادي را بي‌آنكه درك شوند، از دست داديم و فرصت بهره بردن كافي از هنرشان را سوزانديم...


   محمدرضا درويشي: 
شيرمحمد براي انسان‌ها مي‌نوازد، براي مردم بلوچ و همه ما، براي طبيعت پيرامون خود، براي نخل‌ها و درختان، براي خاك‌هاي سوخته از تشنگي، براي گوات و موجودات ماوراي طبيعت... شيرمحمد براي همه اينها مي‌نوازد و مي‌خواند. او ني‌نوازي چيره‌دست است كه با ساربانان بلوچ، روزها و شب‌ها در بيابان زيسته است.

    الله‌بخش اسپندار: 
پنج، شش سال مي‌شود كه چشمان پدرم كم‌سو شدند. هم در تهران عمل شده و هم در زاهدان و باز هم قرار است عمل مجدد شوند... هر پزشكي نظر خاص خودش را دارد. يكي مي‌گويد عمل فايده ندارد و برخي هم اميد دارند كه جواب بگيريم... ديگر نمي‌توانند بنوازند. دست‌شان مي‌لرزد و در اين حالت ساز زدن امكان‌پذير نيست.

    عبدالرحمان نورزهي: 
ساز دونلي از سازهايي است كه دم و بازدم دارد. يكي از سازهاي بسيار سخت است كه هر كسي نمي‌تواند از پس آن بربيايد. كار ايشان ميان دونلي‌نوازان بي‌نظير بود. شيرمحمد اسپندار كارش حس و حال ايراني دارد و خود استاد اشعار نظامي و رودكي را هم مي‌خواندند، بخشي از آن را با دونلي خواندند. به دليل اينكه صداي ايشان، بومي هست و با لهجه بلوچي كه دارد، مي‌خواندند زيبايي كار را دوچندان مي‌كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون