نگاهي به كتاب مواجهه با كوه يخ در اتاق شماره 4
كاوشي در اعماق درون
آرش دهقان| باور عمومي نسبت به رواندرماني و آنچه در جلسات درمان ميگذرد با آنچه در واقعيت وجود دارد معمولا متفاوت است. رواندرماني رويكردهاي مختلفي دارد كه رويكرد تحليلي آن از جمله دشوارترين و در عين حال كارسازترينشان است.«مواجهه با كوه يخ در اتاق شماره 4» شامل مجموعه روايتهايي از اعضاي يك گروه درماني تحليلي است كه نگاه تازهاي نسبت به پروسه رواندرماني و آنچه در جلسات درمان ميگذرد را در مخاطب ايجاد ميكند و ذهنيتهاي پيشيني را به كلي دگرگون ميسازد.اين مجموعه نمايي از ماحصل تلاشي سخت در غوطهور شدن مراجعهكنندگان در تاريكي اقيانوس و رويارويي با كوه يخ درونشان است. كوه يخ در نظريات فرويد نمادي است از ساختار روان،
كه هشتاد درصد آن زير آب است، بخش اعظمي از روان ما هم، يعني قسمت ناهوشيار آن، پنهان است. آگاهي يا همان بخش هوشيار، بخش كوچك كوه يخ ماست كه نمايان است. كوه يخ در عنوان كتاب، به روانكاو اتاق شماره ۴ نيز اشاره دارد كه خنثي بودن خود را حفظ ميكند تا در خدمت انتقال احساسات و افكار از سوي مراجعهكنندگانش باشد.
روايتهاي اين كتاب تجربياتي منحصر به فرد از افرادي است كه هر يك با علائم مختلفي به درمانگر مراجعه كرده و حالا نكات بديع و ناشنيدهاي از پروسه درمان را براي خوانندگان بازگو كردهاند. سير محتوايي كتاب به گونهاي است كه هر روايت با ادبيات و لحن مختص به خود به نگارش درآمده و همين ويژگي كمك شاياني به نزديك شدن مخاطب به نويسنده و درك پروسهاي كه طي كرده، ميكند. طرفه اينكه در هر روايت ميتوان نشانهاي از راويان ديگر گروه درماني را مشاهده كرد، به طوري كه مخاطب در پايان و با در كنار هم قرار دادن علائم و نشانهها به بخشي از رمز و رازهاي تغيير ساختار افراد در طول مدت درمان پي ميبرد.
در اين اثر، روند درمان افرادي روايت شده كه برخي از آنها كمترين اميدي به درمان نداشته و در نااميدي با علائم شديدي دست و پنجه نرم ميكردند. متون اين كتاب نشان ميدهد كه مراجعهكنندگان هر يك با علائمي متفاوت از ديگري براي درمان اقدام كردهاند اما طي مراحل درمان و ريشهيابي اين علائم، مراجعهكننده را به شناخت تازهاي از خود ميرساند كه پيشتر هرگز تصورش را هم نميكرد. براساس آنچه از مقدمه كتاب برميآيد؛ با اينكه دلايل مراجعه افراد متفاوت است (اعم از تنهايي و فراغ، دردهاي روانتني، سوگ در مرگ عزيز از دست رفته، حملات اضطرابي و پنيك، وابستگي و ترس از دست دادن، بيحوصلگي و افسردگي، وسواس، خشم و تنفر از آدمها و...) اما پس از طي دورهاي از جلسات و تحليل و نگاه به موضوعات، علائم در همه به سمت يك ظرف جاري ميشوند. اضطرابهاي بنيادين (در نظريه هورناي، اساس تمام روان رنجوريها را تشكيل ميدهد و احساسي از درمانده بودن، تنهايي
و ناامني در دنيايي پرخصومت است و در نظرات اگزيستانسیاليسم به اضطراب مرگ اشاره دارد) همان اضطرابي كه از پيدايش بشريت تاكنون بالقوه در ساختار روان فعال است و گريزي از آن جز مواجهه و كنترلش نيست.با اين وصف درست است كه دلايل مراجعه متفاوتند ولي از يك جنس و يك زبانند. اينكه بشر ميترسد كه تنها بماند، ديده نشود، از دست بدهد و در آخر ميميرد. آنچه از فحواي روايتهاي منتشر شده در اين كتاب برميآيد اين است كه راويان تمام تلاش خود را بهكار بستهاند تا تجربه درمان خود را به منظور آگاهيبخشي و نشان دادن مسيري تازه دراختيار ديگران بگذارند.يكي از برداشتهايي كه از جاي جاي روايتها به دست ميآيد اين است كه برخي مراجعهكنندگان تجربه پيگيري درمان در قالب شيوههاي ديگر روانكاوي را داشتهاند اما هرگز به نتيجهاي كه در مواجهه با كوه يخ در اتاق شماره ۴ رسيدهاند، دست نيافته بودند. در بخشي از مقدمه مواجهه با كوه يخ در اتاق شماره 4 آمده است: «اين كتاب شامل روايتهايي از مراجعهكنندگان اتاق شماره ۴ از دوره درمان فردي و گروهيشان است كه شجاعانه، خصوصيترين مواجههها با كوه يخ و اعماق ناخودآگاهيشان را در مسير آگاهي و تغيير به نگارش درآوردهاند تا بتوانند ذهن مخاطب را شايد تنها با جملهاي پويا كرده و سهمي از آگاهيبخشي به ديگران در فرآيند رشد را تجربه كنند.»