• ۱۴۰۳ يکشنبه ۷ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5526 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۱۷ تير

روزنامه‌نگاراني از يك دوران سپري‌شده!

مهرداد حجتي

بچه كه بودم، خبري در رسانه‌ها آمد كه گويا بسيار پر اهميت بود. يك ايراني توانسته بود با خط خوش، روي يك دانه برنج براي «فرح» جمله‌اي پر ستايش بنويسد! همان هم سبب برجسته شدن آن خبر شده بود! حتما براي بسياري از درباريان مهم‌ بوده است. گذشته از آن، فرد مبتكر هم به عنوان يك «هنرمند» كه توانسته است روي دانه‌اي به آن كوچكي، جمله‌اي خطاطي كند، اتفاقي غرورآفرين بود! لابد هم بود. آن روزها رسانه‌ها به دنبال برجسته كردن اينگونه خبرها بودند. مثل رويت بشقاب پرنده در آسمان تهران كه مدتي خبرش تيتر يكي از روزنامه‌هاي معتبر عصر شده بود! آن دانه برنج را البته مي‌شد با يك ذره‌بين راستي‌آزمايي كرد اما بشقاب پرنده را چطور مي‌شد اثبات كرد؟! هر چند همان روزنامه، با يكي دو نفر كه مدعي رويت آن شي پرنده در آسمان بودند گفت‌وگو كرده بود! مسوول برج مراقبت فرودگاه مهرآباد و يك خلبان جت جنگنده كه به فوريت آن بشقاب پرنده را در آسمان تعقيب كرده بود! حتي مدعي شده بود از آن عكس هم گرفته است! هر چند از آن عكس در آن روزنامه هيچ اثري نبود! اما روزنامه با همان خبر پرفروش شده بود. روزنامه رقيب هم ساكت نشسته بود! بي‌هيچ تاييد يا تكذيبي. در اين باره هيچ روشنگري نكرده بود. تلويزيون ملي آن روزها سريالي به نام UFO پخش مي‌كرد كه موضوعش همين داستان بشقاب پرنده‌ها بود. اصلا تب بشقاب پرنده همه جا را گرفته بود. ايران هم از آن تب مستثني نبود. روزنامه معروف عصر هم از همان تب براي فروش يك داستان استفاده كر‌ده بود. داستاني بسيار ساختگي كه بعدها هم هرگز به آن بازنگشته بود! آنچه آن موضوع را امروز براي من جالب كرده است سكوت بسياري از چهره‌هاي سرشناس مطبوعاتي در آن بازه از زمان بوده است! چهره‌هايي كه بعضا بعدها به عنوان الگوهايي براي روزنامه‌نگاري مطرح شدند! از اينگونه داستان‌ها، آن روزها تا حدودي رايج بود! مشكل اما نه در ساختار اطلاع‌رساني كه در ساختار سياسي كشور بود. شاه چندان ميانه‌اي با رسانه‌هاي آزاد نداشت. او فضاي سياسي را كاملا بسته بود و در فضاي بسته سياسي امكان انتشار حقايق بسيار محدود و حتي ناممكن بود. به همين خاطر هم مطبوعات به سوي داستان‌هايي از اين دست رفته بودند تا لااقل جنبه سرگرمي خود را از دست ندهند. خبرهاي سياسي يكسر در جهت تبليغ حكومت بود. انتقاد از حكومت هيچ جايگاهي در رسانه‌ها نداشت. مهم‌ترين خبرهاي سياسي هم غالبا همان‌هايي بود كه راديو تلويزيون ملي مي‌گفت. نظير خبر مسافرت شاه، ديدار او با يك مقام بلندپايه خارجي يا سخنان او درباره مسائلي مهم كه بايد به شكلي در رسانه‌ها برجسته مي‌شد. خبرهاي خارجي هم البته كه مهم بود خصوصا وقايع پرفرازو‌نشيب خاورميانه، مسائل مرتبط با فلسطين و اسراييل و آنچه در جهان آزاد رخ مي‌داد. آن سال‌ها جهان به دو پاره تقسيم شده بود. پاره‌اي در شرق و پاره‌اي در غرب و شاه كه به غرب تمايل داشت. هرچند برخلاف خواسته او ابرقدرت شرق در همسايگي او بود! با مرزي فراتر از صدها كيلومتر در شمال كه سراسر با دستگاه‌هاي پيشرفته روس رصد مي‌شد! اين موضوع پس از انقلاب بر ملا شده بود. زماني كه اطلاعاتي درباره جاسوسي شوروي از ايران به رسانه‌ها درز كرده بود. شاه البته با شوروي هيچ مشكلي نداشت. حتي در مواردي با آنها وارد رابطه‌اي صنعتي شده بود. قرارداد ساخت ذوب‌آهن اصفهان كه براي افتتاح آن «كاسيگين» نخست‌وزير دولت «برژنف»، به ايران آمده بود. آن روزها براي مطبوعات، حوادثي از قبيل سرقت، قتل و موضوعاتي از اين دست مهم بود. پرخواننده‌ترين صفحه روزنامه‌ها، نه صفحه سياسي كه صفحه حوادث بود. در صفحه سياسي هيچ نكته شاخص و با اهميتي وجود نداشت. فضاي امنيتي، امكان انتشار خبرهاي واقعي سياسي را نمي‌داد. به همين دليل خبرهاي سياسي داخلي همه كم‌اهميت شده بود. همين خودسانسوري در مطبوعات، روزنامه‌ها را كم‌اعتبار كرده بود. هرچند كه اينك پس از بيش از نيم قرن، بسياري از همان روزنامه‌نگاران، از آن دوران به عنوان دوراني با اهميت ياد مي‌كنند. هرچه هست بسياري از همان روزنامه‌نگاران در سال ۵۷ انقلابي شدند و با قلم‌هاي پرشور از انقلاب نوشتند! چند تن هم بودند كه هم در مطبوعات مي‌نوشتند و هم در تلويزيون برنامه داشتند. نظير مسعود بهنود و عليرضا ميبدي كه بعدها هر يك راهي جداگانه برگزيدند. بهنود در گرماگرم روزهاي پرالتهاب ۵۷، در حالي كه هنوز ماه‌ها تا بهمن و تعيين سرنوشت انقلاب فاصله بود، در برنامه‌اش فيلمي ۵ دقيقه‌اي از آيت‌الله خميني نشان داده بود كه تا آن زمان بي‌سابقه بود! مردم براي نخستين‌بار چهره آيت‌الله خميني را در تلويزيون شاه مي‌ديدند! اتفاقي كه بلافاصله به اخراج او از تلويزيون منجر شده بود. او با اين كار راهش را از ديگران جدا كرده بود. همين رفتار بعدها به اشكال ديگر باز هم تكرار شده بود. مثل همراهي او در دو دهه بعد با اصلاح‌طلبان كه او را در شمار يكي از روزنامه‌نگاران اصلاح‌طلب درآورده بود. او بعدها به زندان هم رفته بود و با ابراهيم نبوي هم‌سلولي شده بود. طنزنويسي كه به ناگاه در دوره اصلاحات پديده شده بود. ميبدي اما اينگونه نبود. او خيلي زود پس از انقلاب به امريكا رفته بود و آنجا برنامه تلويزيوني خود را راه انداخته بود. چهره‌هاي غير تلويزيوني مطبوعات اما بعدها شناخته شدند. مثل عليرضا نوري‌زاده، امير طاهري و ديگران كه آنها هم بعدها تلويزيوني شدند. گروهي اما پس از باز شدن فضاي سياسي در ۵۷ چهره شدند. همان‌ها كه در آيندگان مي‌نوشتند. آيندگان را داريوش همايون راه انداخته بود. كسي كه در جواني به سياست آمده بود و با آن بزرگ شده بود. سياستمدار خوشفكري بود. قلم خوبي داشت. رابطه‌اش با بسياري از دولتمردان خوب بود و در ميان آنها به ميانه‌روي شهره بود. روزنامه‌اي كه او تاسيس كرده بود، به قصد بر هم زدن انحصار دو قطب مطبوعاتي كيهان و اطلاعات بود كه سال‌ها بر فضاي مطبوعاتي كشور سايه انداخته بود. آيندگان گرايشي چپ داشت. اصلا همه نويسندگان شاخص دهه‌هاي ۳۰، ۴۰ و ۵۰ چپ بودند. آنها كه قلم قابل اعتنايي داشتند و در ميان نخبگان شناخته مي‌شدند. در سال‌هايي هم كه «روزنامه رستاخيز»، ارگان حزب رستاخيز، منتشر مي‌شد گفته مي‌شد برخي از نويسندگان آن، از چپي‌هاي باسابقه بوده‌اند. به همين خاطر در ميان روزنامه‌ها، روزنامه متفاوتي از آب در آمده بود، خصوصا صفحه‌هاي فرهنگي‌اش كه بسيار پر ‌‌و پيمان بود. آيندگان اما اينگونه نبود. خصوصا پس از باز شدن فضاي سياسي در ۵۷، كه بسياري از مطبوعات اجازه انتشار مجدد يافتند. مثل سياه و سپيد، تهران مصور و چند نشريه توقيفي ديگر. در روزهاي آزادي مطبوعات، ديگر نه از داستان بشقاب پرنده در آسمان تهران خبري بود و نه از آن دانه برنج! خبرهاي سياسي همه فضا را گرفته بود. 
 [پايان بخش اول | بخش دوم و ‌پاياني در شماره فردا ]

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون