• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۴ بهمن
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5541 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۳ مرداد

براي احمدرضا احمدي

از مهتاب كه به خانه بازگردم!

محسن ميركلايي

«كبريت زدم
تو براي اين روشنايي 
محدود گريستي...»
اكنون شاعر از مرز رويا به حقيقت رسيده است و در نيستي او «هزاران پرنده را در باد به يغما مي‌برند».
هر بار كه با نام احمدرضا احمدي روبه‌رو مي‌شوم اين نكته به ذهنم متبادر مي‌شود كه شعر او جهان را براي زيستن قابل تحمل مي‌كند. جهان شعر او فارغ از هرگونه تعارف، خاص خود او بود و شعرش مانند شخصيت ادبي و هنري‌اش مستقل و وابسته به فضايي محدود‌كننده‌ در ادبيات ايران نبوده است. شعر او تعصب و شعار را برنمي‌تابيد و از سياست‌‌زدگي به دور بود. اما اين به دور بودن لزوما به معناي به بيراهه رفتن و پرت افتادن نبود. هر چند شاعر در كنج خانه‌‌اش زيست و جهاني را براي خود و ما ترسيم كرد كه ماندگار و قابل تامل است. اگر فرض را بر اين بگيريم كه ادبيات همان روشنايي محدود است، پس ما اكنون عزادار همين روشنايي محدود هستيم. 
در پايان اين يادداشت كوتاه جمله ماناياد عباس كيارستمي درباره شعر احمدرضا احمدي را يادآوري مي‌كنم: 
«شعر احمدرضا، مانند خواب است‌. خوابي كه نمي‌شود براي كسي تعريف كرد».
پس مرگ شاعر خوابي بي‌تعبير است كه نمي‌توان براي كسي بازگو كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون