• ۱۴۰۳ دوشنبه ۷ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5550 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۱۷ مرداد

نگاهي به نمايش «ط...» به كارگرداني مجيد رحمتي

راوي سياهپوش تاريخ

جواد طوسي

 دكتر مسعود نقره‌كار نويسنده و پژوهشگر در مقدمه كتاب «زنگي‌هاي گود قدرت»، جاهل‌ها و لات‌ها را گروه اجتماعي مي‌داند كه مُهر خويش بر بسياري از رخدادهاي اجتماعي و سياسي زده و حضور فعال و تاثيرگذار سياسي و اجتماعي داشته‌اند، ولي مورد توجه و دقتِ واقع‌بينانه و منصفانه قرار نگرفته‌اند. او معتقد است اكثر روشنفكران و كوشندگان سياسي و فرهنگي با برخوردهاي كليشه‌اي متفرعنانه و غيرمسوولانه، ارزش و اهميتي براي اين گروه اجتماعي قائل نشده‌اند و با برچسب و نسبت «اراذل و اوباش» و در برخوردي سياسي با كاربُرد واژه و مفهوم «لمپن» و «لمپنيزم» كار خود و برخي از اهل سياست و فرهنگ را آسان كرده‌اند تا پوشش و پوسته‌اي مصنوعي و غيرواقعي روي يكي از گروه‌هاي اجتماعي كشيده شود.
 كهبُد تاراج به عنوان نويسنده متن نمايش «ط...» براساس چنين نگاه آسيب‌شناسانه‌اي نسبت به جامعه روشنفكري، خوانشي متفاوت از وجوه خاكستري و سايه روشن‌هاي يكي از گُنده لات‌هاي معروف تهران داشته است. واقعيت عيني طيب حاج رضايي، ريشه‌هاي اقليمي و محله‌اي او در صابون‌پزخانه خيابان مولوي و طرفداري كوركورانه از شاه در كودتاي ۲۸ مرداد سال ۳۲ و تبديل شدنِ ده سال بعدش به يك مخالف رژيم و تناقضات فردي و شخصيتي در هم تنيده‌اش (از يك آدم بامرامِ سنّتي مذهبي تا يك لات نفس‌كش) است. اما كهبُدتاراج به جاي محدود كردن خود به روايت‌پردازي كلاسيك و واقع‌نگري مطلقِ تاريخي، نگاهي سورئال و بياني ساختارشكن را دستور كار خود قرار داده است. در چنين مواجهه‌هايي با آنكه لحن مستند و گزارش‌گونه در شكل ظاهري نمودار است، ولي در لايه‌هاي زيرين اثر و قالب اجرايي نمايش «بازي با فرم» حرف اول را مي‌زند. اين نوع نگاه و توافق به عمل آمده ميان نمايشنامه‌نويس (كهبد تاراج) و كارگردان (مجيد رحمتي) باعث شده كه تيپ/ شخصيت طيب محمل و بهانه‌اي براي يك بازنگري تاريخي و متوسل شدن به بياني دو پهلو و كنايه‌آميز و تاويل‌پذير (با نشانه‌هاي امروزي) شود. در واقع، در نمايش مورد بحث‌مان «تاريخ»، جلوتر از شمايل منتخبِ تاراج (طيب حاج رضايي) اهميت و موضوعيت پيدا مي‌كند و نوع حضور مداوم يك راوي سياهپوش (با بازي خودِ كهبُد تاراج)، تاييدي است بر اين نقطه ديد ما. منتها تعميم اين فرم‌گرايي بر كليت اجرا باعث انتزاعي شدن حال و هواي نمايش و ارايه تصويري كم و بيش ذهني از طيب شده است. از يك‌سو مي‌بينيم كه كهبُد تاراج و مجيد رحمتي با درِ باغ سبزي كه در پيش زمينه اجرا با تاكيد بر «تُرنا بازي» و دعوت از عده‌اي از تماشاگران شناخته شده و ناآشنا نشان مي‌دهند و به بهانه آن اداي ديني به زنده‌ياد محمود استاد محمد مي‌كنند، باعث كنجكاوي مخاطبين خود و ترغيب آنها براي ديدن اجراي اصلي مي‌شوند. اما اين بازي را به شكلي پررنگ و موتيف‌گونه در طول اجرا ادامه نمي‌دهند و صرفا به دو، سه تك مضراب در اين زمينه بسنده مي‌كنند. از سوي ديگر اين نكته مهم را درنظر نمي‌گيرند كه «بازي با فرم» در مورد سوژه و مضاميني كه ماهيت سنّتي دارند (به ويژه شمايلي در جايگاه تاريخي و پايگاه اجتماعي طيب كه در وراي خصايص سنّتي‌ و مردمي‌اش، به هر حال تصويري پركنتراست دارد)، مي‌بايد حساب شده و در عين حال متعادل باشد. اگر قياس مع‌الفارق نكنيم، شيوه كار محمود استاد محمد در نمايش معروفش «آسيد كاظم» يا فاصله‌گذاري اسماعيل خلج در نمايش‌هاي «حالت چطور مش رحيم؟» و «گلدونه خانم» را با «ط...» مقايسه كنيم كه چقدر تمهيدات و نوآوري‌هاي اين دو عزيز در اجراهاي‌شان در دل سنّت، باورپذير و متقاعد‌كننده است.
 يكي از تمهيدات هوشمندانه‌اي كه در اجراي نمايش «ط...» شاهدش هستيم، كشيدنِ كودكي طيب از پس ذهنِ او و نمايش توام اين دو است؛ هرچند كه برخي از تك‌گويي‌هاي بازيگر نقش كودكي طيب براي بيننده مفهوم نيست. يا شخصيت زن طيبب (با بازي مه‌لقا باقري) به لحاظ پُل ارتباطي عاطفي با شخصيت مركزي، منطق نمايشي و روايي‌اش را دارد. البته مي‌شد او را سمپاتيك‌‌تر نشان داد و برايش موقعيت‌هاي دراماتيك ايجاد كرد. اما حضور برخي شخصيت‌هاي فرعي و ميدان عمل كلامي‌شان، موجب تحت‌الشعاع قرار گرفتن شخصيت‌محوري نمايش شده است.
 در اين ميان، راننده آمبولانس بازي و كلام دلنشين و حضور تقدير گونه‌اي دارد. اشاره‌اي هم داشته باشيم به علاقه وافر كهبُد تاراج به كلام و مونولوگ‌گويي خاصِ خودش كه به يكي از مولف‌هاي اصلي متن‌هاي نمايشي‌اش تبديل شده است. مثلا بعضي از تك‌گويي‌هاي راوي كه تاريخ را واسطه‌اي براي پرداختن به نگاهي نقادانه و در عين حال تلخ و تراژيك قرار مي‌دهد، منطق خودش را دارد. يا اين كلام موجز به عنوان نقطه پاياني براي شخصيت‌محوري نمايش (خدا حافظ لات تهرون)، به دل مي‌نشيند. اما اين‌گونه بازي شعاري با كلمات (ما هيچ‌وقت تفنگ بازي نكرديم، ولي حالا دارن با تفنگ باهامون بازي مي‌كنند) ارزش‌هاي كلامي كار را خدشه‌دار مي‌كند.
 بازي‌ها عمدتا روان و همخوان با نقش محوله است. در مجموع، تلاش و همكاري تفاهم‌آميز كهبُد تاراج و مجيد رحمتي٭براي زنده نگه داشتن «تئاتر ملّي» و «مستقل» و فاصله گرفتن‌شان از نگاه رايج در تئاتر اين سال‌ها كه از خود بيگانگي و بازي متظاهرانه با برخي مفاهيم و سبك‌هاي نمايشي را به شكل ناشيانه‌اي سرلوحه كار خود قرار داده، قابل تقدير است.
٭ بازي درخشان او در نمايش «كريملوژي» به كارگرداني رضا بهرامي، فراموش نشدني است. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون