• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5555 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۳ مرداد

هيتلر، همه يا هيچ

مرتضي ميرحسيني

شنبه از جمهوري وايمار نوشتم و به نقل از فرانك مك‌دانو گفتم كه اين جمهوري روي كاغذ حكومتي مردمي بود، اما در عمل كاستي‌هاي بسياري داشت و در آزمون تدبير مشكلات و بحران‌هاي آلمان شكست خورد. انحراف اين جمهوري از مسير درست و گرايش‌هاي شخصي سران آن - كه تقريبا همگي مرداني با ذهنيت قرن نوزدهمي بودند - عملا دموكراسي را در آلمان از اعتبار و حيثيت انداخت و زمينه قدرت‌گيري هيتلر و ديكتاتوري او را مهيا كرد. مك‌دانو مي‌نويسد «تنها وجه كاملا تازه قانون اساسي وايمار ايجاد مقام رياست‌جمهوري بود كه با آراي مردمي انتخاب مي‌شد و رييس جديد كشور 
به شمار مي‌رفت. اين مقام تشريفاتي بود. در آن زمان تركيب رييس‌جمهور در مقام سكان‌دار كشور و پارلمان منتخب مردم ريشه‌اي عميق در دو كشور صاحب دموكراسي پايدار داشت: فرانسه و ايالات‌متحده امريكا. وقتي به قانون اساسي به‌ظاهر معيوب وايمار نظر مي‌افكنيم تا معلوم کنیم كه آيا قدرت‌يابي هيتلر يك‌سره محصول كاستي‌هاي آن بوده است يا خير. بايد چنين نكته‌اي را منظور نظر داشته باشيم. افرادي كه چنين نظامي را هدايت مي‌كردند بسيار مهم‌تر از ساختار خود نظام بودند. هيچ‌كس به اين مساله نينديشيده بود كه اين قانون دموكراتيك محتمل الغا يا سوءاستفاده است. به رييس‌جمهور كه هر 7 سال يك بار انتخاب مي‌شد، اختيارات اضافي تفويض شده بود تا براساس اصل 48 قانون اساسي هرگاه خود به تنهايي تشخيص بدهد كه وضعيت اضطراري ملي پيش آمده است، در عزل و نصب حكومت‌هاي منتخب صاحب‌اختيار باشد يا حقوق شهروندي را به حالت تعليق درآورد. اين قانون صرفا جهت شرايط بسيار استثنايي تدوين شده بود.» اما دو رييس‌جمهور آلمان در فاصله سال‌هاي 1918 تا 1933 آن‌قدر از اصل 48 استفاده كردند كه كشور از مسير درست و عادي بيرون افتاد و دموكراسي پيش از پا گرفتن، بدنام و بي‌حيثيت شد. زماني كه آلمان به دهه 1930 قدم گذاشت، آشفتگي و بي‌نظمي و نيز بحران اقتصادي، زندگي مردم اين كشور را مختل كرده بود. هواداران احزاب راست‌گرا و چپ‌گرا نه فقط در كارزارهاي انتخاباتي - كه تمامي نداشتند- كه در خيابان باهم درگير مي‌شدند و شهرها را به آشوب و ناامني مي‌كشاندند. دولت كه هميشه متمايل به راست‌ها بود، گاهي مجبور به برقراري حكومت نظامي مي‌شد و هر بار عده‌اي را دستگير و زنداني مي‌كرد. در چنين شرايطي بود كه هيتلر -كه به تازگي تابعيت آلماني گرفته بود- نامزد رياست‌جمهوري شد (بهار 1932) و رييس‌جمهور پل فون هيندنبورگ سالخورده را كه تبار اشرافي داشت و ذاتا سلطنت‌طلب بود به رقابت طلبيد. هيتلر آن انتخابات را باخت، اما فراتر از همه پيش‌بيني‌ها بيشتر از 36 درصد آراي مردمي را كسب و سايه‌اش را روي سياست آلمان سنگين‌تر كرد. هيندنبورگ 52 درصد آرا را از آن خود كرده بود. پايان جولاي نيز انتخابات پارلماني برگزار شد و نازي‌ها س37 درصد آرا را جذب كردند.   با موفقيت نازي‌ها در انتخابات پارلماني، هيتلر در سياست «همه يا هيچ» خود مصمم‌تر شد و از همكاري با دولت ائتلافي سرباز زد. پيشنهاد هيندنبورگ در چنين روزي از آن سال براي پذيرش عنوان نايب صدراعظم را رد كرد و گفت جز مقام صدراعظمي، هيچ جايگاه ديگري را قبول نمي‌كند. بعد از شنيدن جواب رد، به ميان حاميانش رفت و در يكي از آن سخنراني‌هاي پُرشورش گفت «ياران هم‌نژاد آلماني! هر كس كه عِرق ملي و حس آزادگي دارد، درمي‌يابد كه چرا من وارد اين كابينه نخواهم شد. من خواستار پيروزي آلمان ناسيوناليست و نابودي خرابكاران و فسادپيشگان ماركسيست هستم.» سرسختي هيتلر و مخالفت او با تشكيل دولت ائتلافي، بحران سياسي آلمان را تشديد كرد و گره بزرگي در كار اين كشور انداخت. سران وايمار مجبور شدند انتخابات تازه‌اي برگزار كنند. چنان‌كه اشاره شد، اين باور در ذهن بسياري از آلماني‌ها ريشه زد كه دموكراسي اصلا نظام مناسبي براي كشورشان نيست و كارآمدي لازم را براي تدبير بي‌ثباتي  و بحران  اقتصادي  ندارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون