در نقد و بررسي مستند «تعزيه در سيستان» مطرح شد
اتفاقي كه يك رنج بوده تا ساختن
براي اولينبار مستند «تعزيه در سيستان» (۱۳۷۸) به كارگرداني محمد تهامينژاد در سالن استاد ناصري خانه هنرمندان ايران به نمايش گذاشته شد. در اين جلسه محمدرضا اصلاني، همايون امامي، غلامرضا عمراني و حجت فروغي حضور داشتند و صحبتهايي مطرح كردند.
محمدرضا اصلاني مستندساز و شاعر:
قرار نبود در اين برنامه سخني بگويم. در عين حال هم ماجراي سيستان و بلوچستان و هم نگرانيهايي كه براي آقاي تهامينژاد دارم، موضوعي است كه بايد درباره آن صحبت كرد. او دوست عزيزي است كه از سال ۴۰ تاكنون با او آشنا هستم. اميدوارم هرچه سريعتر سلامتي خود را به دست بياورد و تحقيقاتش را ادامه دهد تا ما يكي از بهترين محققان خود را در رنج و بيماري نبينيم. فيلمي كه ديديد از رنج ايشان ساخته شده است زيرا ۷، ۸ سال فقط مونتاژ آن طول كشيده و اين خود مساله مهمي به شمار ميآيد. در واقع اين اتفاق يك رنج بوده تا ساختن. تنشي در فيلم وجود دارد كه در نگاه به صحنهها ديده ميشود. همين موضوع فيلم را در عين حال كه يك گزارش است، به نحوي ديگر جالب و دراماتيك ميكند. فيلمهاي تهامينژاد همواره آثاري به شمار ميآيند كه با اطلاعات مردمشناسانه و جامعهشناسانه همراه هستند. اين موضوع سبب ايجاد رابطه با دوران و زمان ساخته شدن فيلم ميشود. بر همين اساس بايد بگويم واقعيت اين است كه اين تعزيه اكنون فقط تعزيه عاشورا نيست؛ بلكه تعزيه خود مردم سيستانوبلوچستان است. بنابراين اين تعزيه من را ياد تمام سرزمينم مياندازد؛ سرزمين رستم، خاندان زال و سيمرغ. دريغا كه ما مهمترين و اسطورهايترين سرزمين خود را اينچنين سخت، تلخ و ستمشده ميبينيم.
همايون امامي منتقد سينما:
صحبتهاي آقاي فروغي واقعا آدم را متاثر ميكند. در جريان آنچه به ناجوانمردي بر ايشان رفته است، بودم. ايشان را امروز براي اولينبار به صورت حضوري ديدم و سالها از راههاي ديگر باهم در ارتباط بوديم، به همين دليل وقتي به صورت سر بسته از رنج صحبت ميكرد، من هم گريستم. ولي چه بايد كرد.از ديدن فيلم خيلي خوشحال شدم. ما معدود فيلمهايي را ميبينيم كه به نام فيلم مردمنگاري يا انسانشناسي ميتوان درباره آنها صحبت كرد. خيلي فيلمها درباره آيينها، مناسك، مراسم يا شناخت آن ديگري كه خارج از ما قرار دارد ساخته شده است. اما فيلم مردمنگارانه ويژگيهاي ديگري نيز بايد داشته باشد. افرادي فكر ميكنند اگر مراسمي را ثبت فيزيكي كردند، فيلم مردمنگارانه ساختهاند، در صورتي كه اينطور نيست. فيلم مردمنگارانه تعريف ديگري دارد. اين فيلم برخلاف فيلمهاي فراواني كه كيلو كيلو ساخته ميشوند و دلشان را خوش ميكنند كه فيلم مردمنگاري ساختند؛ يك اثر مردمنگاري خالص است. اين فيلم در درجه اول پژوهشي كاملا ژرفنگر دارد اما اين تنها دليل مردمنگارانه آن نيست. معرفي ويژگيهاي جغرافيايي اقليم و معرفي نمادها و نشانههايي كه در فيلم وجود دارد ازجمله ويژگيهاي فيلم مردمنگارانه است. فيلم بخشي روستايي را نشان ميدهد كه در حال تبديل شدن به شهر است. وقتي روستا به سمت صنعتي شدن ميرود، خود به خود بخش كشاورزي خود را از دست ميدهد. تاكيد نگراني فيلمساز از اين بابت است كه بسياري از مناسك و جنبههاي آييني آن از بين رفته يا در شرف ازبين رفتن است.
حجت فروغي تهيهكننده فيلم تعزيه در سيستان:
«تعزيه در سيستان» با رنج آقاي تهامينژاد تمام شد. امروز كه آن را روي پرده ديدم حس خوبي پيدا كردم. اين فيلم روايت رنج مردم سيستان، مردم من است. مردمي كه داراي استعدادهاي درخشاني بودند. يكي از كارهاي ناتمام ما همين بهكارگيري استعدادها بود كه نگذاشتند. سالهاست از دوربين دور ماندهام. دلم براي يك سكانس فيلمبرداري ديگر لك زده است. اميدوارم بتوانم قبل از مردن يك فيلم ديگر بسازم.
غلامرضا عمراني پژوهشگر زبان و ادبيات گويش سيستاني:
من رواننويسي دارم كه خيلي خوشدست است و هر وقت تمام ميشود، دلم نميآيد آن را دور بيندازم. به همين دليل هربار مقداري آب درون آن ميريزم. اكنون آن رواننويس به درجهاي رسيده كه وقتي با آن مينويسم تقريبا ديگر هيچچيز ديده نميشود. اين مقدمه را گفتم تا بگويم اين فيلم را ديدم و ياد صحنههايي افتادم كه خودم در زندگي واقعي آن را ديدم و در آن نقشآفريني داشتم. اين حرف به معناي اين نيست كه فيلم ارزش ندارد؛ اين فيلم مستند است اما اين مراسم را به قدري در آن آب ريختند كه اينچنين شده است. يكي از چيزهايي كه فيلم را نازل كرده است؛ وجود بلندگو و سيمها بود. آنجا ما بلندگو نداشتيم؛ در عوض شمشير واقعي داشتيم و صداها بلندگو بودند و مخالفخوانهاي ما به قدري عظمت داشتند كه برايم قابل وصف نيست. من بزرگ شدم و كمكم زمينها و رودخانهها از بين رفتند و ما با اسب از رودخانه خشك رد ميشديم و من ميگفتم آدمها كجا هستند كه گريه كنند تا دوباره رودها پر شوند. به اين ترتيب خشكسالي آمد و هيرمند خشك شد و روستاهاي ما زودتر از همه خشك شدند.
مردم فكر ميكردند اين دوره ميگذرد و خشكسالي تمام ميشود. به همين دليل خانههاي خود را قفل ميكردند كه سال بعد برگردند اما سقف خانهها ريخت و آنها هيچگاه برنگشتند. به اين ترتيب كربلايي كه تعداد گاوهايش را كسي نميتوانست بشمارد، شرايطش تغيير كرد و شبيهخوانهاي ما يكييكي به تركمنصحرا رفتند و به پنبهچيني روي آوردند، زيرا همه حيات گاوها نيز از درياچه هامون تامين ميشد و ديگر درياچه خشك شده بود.