• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5571 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۱۱ شهريور

سنجاب و اژدها

يك پرسش كلان و يك بحث قديمي هميشه اين بوده كه آيا ممكن است ما يك روز از خواب بيدار شويم و بفهميم كه همه آنچه در زندگي ديده‌ايم، خواب بوده؟ آيا امكان دارد كل زندگي ما يك توهم بزرگ و پيچيده باشد؟ اين بحث درازدامن البته آزمون‌پذير نيست و بيشتر مواقع در حد مساله‌اي انتزاعي باقي خواهد ماند، چراكه «باز آمده‌اي كو كه به ما گويد راز؟» اما يك پرسش واقعي و زميني ديگر وجود دارد و آن توهم بزرگ‌پنداري يا كوچك‌پنداري چيزها و پديده‌ها در درون همين جهان (جهان خواب يا جهان بيداري) است. اين امكان كه شايد در گذر زمان يا بر اثر رخدادي، بفهميم كه تمام آنچه باور داشتيم و اصلا به چشم خود ديده بوديم، فريب و توهم بوده يا لااقل آن‌گونه بزرگ يا كوچك نبوده كه مي‌پنداشتيم. جردن پترسون، فيلسوف و روانشناس مشهور كانادايي در يكي از سخنراني‌هايش مثالي مي‌زند كه به نظرم قابل لمس‌ترين شكل ممكن براي پرداختن به اين توهم است. او مي‌گويد فرض كنيد كه در يك جنگل هستيد و صدايي از پشت سرتان مي‌آيد، خش خشي از پشت بوته‌ها يا صداي پاي حيواني روي برگ‌ها. شما مي‌ترسيد برگرديد و نگاه كنيد، چون ممكن است يك ببر باشد يا امكان دارد يك كروكوديل گرسنه‌تر ووحشي‌تر از ببر باشد... اما شايد هم اينها نباشد. اگر برگرديد و نگاه كنيد شايد تنها يك سنجاب را ببينيد. شما فقط مي‌دانيد كه يك چيزي در آنجا هست ولي اينكه چه چيزي، مطمئن نيستيد. در اغلب موارد اين صداها از يك سنجاب يا خرگوش بازيگوش است و با نگاه كردن به پشت سر همه نگراني‌ها رفع مي‌شود و مي‌توانيد برويد پي كارتان. ولي اگر نگاه نكنيد يك اژدها از آن مي‌سازيد و چون ابرقهرمان هم نيستيد كه با آن مواجه شويد، ترس وجودتان را فرا مي‌گيرد. شما يك موش هستيد كه با شير مواجه مي‌شويد؛ يك خرگوش كه با نگاه خيره گرگ فلج شده است. اين مثال فقط نمونه‌اي از امكان توهم در دنياي واقعي است. پترسون تاكيد مي‌كند كه من نمي‌خواهم بگويم هميشه آن صداي پشت سرتان، صداي يك سنجاب است. امكان دارد يك چيز واقعا بد باشد. اما در غالب موارد واقعيت كم‌رنگ‌تر از تصورات ذهني ما بوده و آن غولي كه در ذهن‌مان از آن مي‌سازيم، واقعي نيست. من مي‌خواهم به مثال فرضي پترسون، يك چيز ديگر هم اضافه كنم. فرض كنيد آينه‌اي هم در دست ماست كه قرار بوده واقعيت پيرامون‌مان را بازتاب بدهد. ما به آن اطمينان مي‌كنيم و با زاويه‌اي مناسب در دست مي‌گيريم تا به كمكش پشت سرمان را ببينيم. اما اين آينه چيزهايي نشان‌مان مي‌دهد كه وقتي برمي‌گرديم و به پشت سر نگاه مي‌كنيم، مي‌بينيم تصوير درون آينه تفاوت‌هايي بسيار زيادي با واقعيت موجود دارد. انگار آينه توي دست ما، اجسام كوچك را بسيار بزرگ و اجسام بزرگ را بسيار كوچك نشان مي‌دهد. از خرگوش‌ها شير مي‌سازد و از فيل‌ها مورچه. آن آينه، رسانه است كه در ساختن اژدهاي ذهني از سنجاب‌هاي پيرامون‌ ما بسيار بسيار نقش دارد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها