يكي از فيلمهايي كه امسال در اكران عمومي توانست گيشه قابل قبول كسب كند و مخاطب را به سالن سينما جذب كند «عروسي مردم» به كارگرداني مجيد توكلي است. قصه دختر و پسرجواني است كه بدون دعوت و سرزده به مراسم عروسي مردم ميروند و همين موضوع اتفاقات پيشبينينشدهاي برايشان رقم ميزند. داستان اين فيلم به ظاهر مفرح اما زيرلايههاي دردناكي دارد، موضوع اختلاف طبقاتي و آدمهايي كه تلاش ميكنند از خود واقعي خود دور شوند و اداي آدمهاي طبقه مرفه را درميآورند ؛جواناني كه اشتياق دارند زيست آدمهاي مرفه را تجربه كنند پس وارد عروسي لاكچري آنها ميشوند.
با مجيد توكلي كه از فيلمسازان جوان سينماي ايران به شمار ميرود درباره مختصات فيلم «عروسي مردم» گفتوگويي انجام داديم، ضمن اينكه نظر او را پيرامون چالشهاي بيسابقه اين روزهاي سينماي ايران جويا شديم كه ماحصل اين مصاحبه پيش روي شماست.
با نگاه به دو ساخته سينمايي شما (متولد65 و عروسي مردم) اين نكته به ذهن متبادر ميشود كه به سينماي قصهگو تعلق خاطر بيشتري داريد، موافقيد؟
سينما براي من تعريفي غير از قصهگويي ندارد. من سينما را با قصه تعريف كردن ياد گرفتم و به سينما علاقهمند شدم، فيلمهاي محبوب من در سينما كه با تماشاي آنها عاشق سينما شدم همهشان سينماي قصهگو بودند. از هامون، اجارهنشينها، ليلا و اساسا آثار مهرجويي تا فيلمهاي ديگر. و وقتي سينما را شناختم به نظرم آمد بايد براي مخاطب قصه تعريف كرد. اساسا به نظرم بين سينما و قصهگويي جدايي نيست، همانطور كه بين سينما و ادبيات جدايي نبوده و نيست.
البته شما از فيلمسازاني هستيد كه از روزنامهنگاري و مستندسازي و فيلم كوتاه به سينما وارد شديد، در فيلمهاي مستندي هم كه ساختيد سويههاي قصهگويي هم احساس ميشود.
راستش روزنامهنگاري خيلي در اين مسير به من كمك بزرگي كرد. بيشتر درگير قصه شدم. قصه آدمها و زندگيشان. حتي وقتي سراغ مستند رفتم همين نگاه را داشتم، تلاش كردم با قصه موضوع را تعريف كنم. مهمترينش مستند سلطان بود كه به قصه زندگي علي پروين پرداختم. در فيلمهاي كوتاهي كه تجربه كردم هم قصه حرف اول را ميزند.
سوژه در ساخت فيلم سينمايي اهميت زياد دارد وقتي به سوژه اغلب فيلمهاي سينما نگاه ميكنيم يا تكراري هستند يا در قالب تصوير جذابيتي ندارند. اما دو فيلم سينمايي شما سوژههاي جذاب و كمتر گفتهشدهاي دارد.
به نظرم اساسا حرف اول را در هنر ايده ميزند، در حال حاضر همهچيز در دنياي هنر روي ايده متمركز است. نه تنها سينما، حتي در هنرهاي تجسمي و تئاتر و ديگر هنرها، ايده بايد جذاب باشد براي همين تلاشم در ساخت فيلمها، ابتدا ايده جذاب و بكر بود.
معمولا ايدهها را از كجا به دست ميآوريد؟
راستش تا اينجاي كار براي من رسيدن به ايده فيلم، تجربيات و مشاهداتم در زندگي بوده. قصههايي در اطرافم اتفاق افتاده يا تجربه كردم. متولد 65 و عروسي مردم هم در ادامه همين تجربههاي زيستي بود. در متولد 65 از شيطنتهاي دوران جواني خودم وام گرفتم، از بازيگوشيهايي كه داشتم استفاده كردم. در فيلم «عروسي مردم» هم همينطور. با آدمهايي در زندگي خودم برخورد داشتم كه سرزده به عروسيهاي مردم ميرفتن و اين شده بود تفريحشان.
مشخصههايي كه در هر دو فيلم شما ديده ميشود پرداختن به طبقه متوسط رو به پايين و ميل و اشتياق آنها به قرار گرفتن در طبقه مرفه جامعه است.
هر كارگرداني پرداخت خود را در سوژههايي كه انتخاب ميكند، دارد، براي من در طرح قصههايم فاصله طبقاتي بسيار مهم بود. فيلم متولد 65 در لايههاي رويي فيلم ميبينيم كه دختر و پسري تصميم ميگيرند براي تفريح مردم را سر كار بگذارند. اين قصه ظاهر فيلم ما را تشكيل ميدهد اما در لايههاي زيرين، فاصله طبقاتي است كه هدف و مقصود من است. وقتي با جميله دارالشفايي (نويسنده) صحبت ميكرديم، ميديديم آدمهاي زيادي هستند كه چنين لحظاتي را تجربه كردند.
وارد خانههاي مردم شوند؟
دقيقا. دختر و پسرهاي جوان زيادي را ميشناختم كه به عنوان خريدار بنز يا حتي پورشه وارد بنگاههاي فروش ماشين ميشدند و ژست خريدار به خود ميگرفتند و حتي تا پاي معامله هم ميرفتند، چنين جوانهايي زياد هستند كه ميخواهند اداي طبقه ديگر را در بياورند. بعد از اينكه فضاي مجازي گل كرد و اينستاگرام شكل گرفت چيزي كه براي من جالب بود اين بود كه آدمها در اينستاگرام خود واقعيشان را نشان نميدانند و اغلب تصويري از خود و زندگيشان ارايه ميدادند كه واقعي نبود. دختري را ميديدم كه كنار بيامو و ويلاهاي مجلل در شمال كشور عكس منتشر ميكند اما وقتي به زندگي واقعي آنها نگاه ميكردي، ميديدي در منيريه زندگي معمولي دارد. نكته مهم براي من اين بود كه آدمها ميخواهند جاي طبقات ديگر زندگي كنند و اين چالش براي من جذاب بود. پرسش اصلي براي من اين بود كه چرا آدمها نميخواهند خودشان باشند؟ اصلا مساله اصلي براي خودم بود كه چرا آدمها از خودشان فرار ميكنند و به طبقه ديگر متوسل شوند؟ مگر خود واقعي و زندگي كه در آن هستند چه مشكلي دارد؟
البته نداشتن زيست شبانه جوانان، نكته مهمي است كه اين نكته لابهلاي تفريح و شيطنت جوانانهاي همچون حضور سرزده در عروسي آدمهاي غريبه در فيلم روايت ميشود.
بله. در «عروسي مردم» بحث اختلاف طبقاتي را ادامه دادم اما اولين نكتهاي كه در فيلم عروسي مردم فكر ميكردم اين بود كه جوانان زيست و تفريحات شبانه ندارند و اين نكته ذهنم را درگير كرد. با خودم ميگفتم اگر دختر و پسر جواني بخواهند كمي تفريح كنند چه كاري ميتوانند بكنند؟ جز اينكه كنسرت يا سينما بروند كه آنهم مگر چقدر ميتواند تداوم داشته باشد؟ يا اينكه در خانه هم جمع ميشوند و مهماني ميگيرند. روراست بخواهيم بگوييم تنها تفريح جوانان، مهماني يواشكي آنها باهم است. به اين سوژه مدتها فكر كردم و در نهايت باز رسيدم به زندگي آدمهاي واقعي خودم. ديدم چقدر آدم در اطراف ميشناسم كه به همين دلايل شبها بدون دعوت به مراسم عروسي مردم ميروند براي تفريح و خوشگذراني ميروند يا براي اينكه مدتي خودشان را جاي طبقه ديگر بدانند.
البته عدم تفريح جوانان خصوصا در شرايط فعلي جامعه اهميت زيادي دارد ولي هويتباختگي و دوري جوانان از خود واقعي بسيار دردناك است.
در واقع در فيلم «عروسي مردم» ما به آسيبشناسي موضوع تفريح جوانان ميپردازيم، ضمن اينكه در زيرلايههاي فيلم دوباره بحث اختلاف طبقاتي مطرح ميشود. جواناني كه اشتياق دارند زيست آدمهاي مرفه را تجربه كنند پس وارد عروسي لاكچري آنها ميشوند. شايد باورتان نشود كه چه آدمهايي در تهران زندگي ميكنند كه از نحوه زيست خود و اختلاف طبقاتي ناراضي هستند كه روحمان خبر ندارد. فاصله طبقاتي در كشور بسيار زياد شده است.
در اين شرايط بحران اقتصادي به نظر ميرسد فاصله طبقاتي بيشتر هم شده است.
هر سال بيشتر و بيشتر ميشود و نكته مهم اين فاصله آنقدر زياد شده كه تقريبا طبقه متوسط جامعه درحال از بين رفتن است و اين براي يك كشور فاجعه است. طبقه متوسط يعني آدمهاي متفكر، كتابخوان، صاحب انديشه، وقتي اين طبقه در ميان مردم از بين برود بحران بزرگي براي جامعه ماست.
در فيلم «عروسي مردم» يا حتي در «متولد65» رگههاي طنز هم ديده ميشود، اين تعمدي بود؟
تمام لحظههايي كه در فيلم است عين واقعيت جامعه و مردم ما است، من شيفته اجارهنشينها هستم. فيلم محبوب من است. شما ببينيد يك بحران در فيلم چطور طنازانه روايت ميشود. در حال حاضر همه ما روزهاي خاكستري را سپري ميكنيم، يكجور بلاتكليفي به لحاظ بحران شديد موجود در كشور را تجربه ميكنيم اما از آنجايي كه مردم عجيبي هم هستيم خيلي برايم جالب است كه در سطح شهر مردم همه باهم در حال شوخي با مسائل هستند، در كنار نگرانياي كه همه داريم اما شوخطبعي مردم برايم هميشه جالب بوده، هيچ جامعهاي مثل مردم ما نيست كه در اوج بحران با طنازانهترين رفتار باهم شوخي كنند. همه مردم كشورها بحران كرونا را داشتند اما براي ما كرونا انگار خاطره بود، خاطرتان هست چگونه در اوج بيماري در بيمارستان ميرقصيدند؟ همه ناراحت بودند اما شوخطبعي زيادي داشتند. از اين حيث نظرم اين است كه در شرايط عمومي شوخي و طنز جزو لاينفك زندگي مردم ماست. من هم ترجيح ميدهم اين شوخطبعي در لايههاي فيلمم جريان داشته باشد. مگر اينكه موضوع و موقعيت فيلم ايجاب نكند. مثل فيلم سومم به اسم عزيز كه هيچ رگه طنزي در آن وجود ندارد چون شرايط قصه و موقعيت داستان ايجاب ميكند كه كار كاملا جدي باشد.
اينكه شما ميگوييد رگههاي كمدي در اثرتان استفاده ميكنيد ممكن است همين موضوع باعث شود فيلم در نظر بعضي منتقدان و روشنفكران، جدي گرفته نشود، نگران قضاوتها و خطكشيها نيستيد؟
من خيلي به حرفها و اينكه درباره فيلم و فيلمساز چه قضاوتي ميكنند فكر نميكنم. كما اينكه فيلم سوم من اساسا جهان ديگري دارد. هيچ ارتباطي به دو فيلم قبلي من ندارد. ولي حال و روزم به گونهاي بود كه بايد «عزيز» را ميساختم. به اين فكر نميكردم كه مثلا فلان آدم يا فلان گروه در سينما بگويد فلاني مسير فيلمسازياش را تغيير داد يا هرچيز ديگر. فقط به آنچه دوست دارم متمركز ميشوم و تلاش ميكنم همان را بسازم. خوب بسازم. به هر قيمتي هم فيلم ساختن را دوست ندارم. همه نظرات براي من محترم هستند، ولي ساخت فيلم خوب و راضي نگاه داشتن مخاطب براي من اولويت است... . اصلا كاري به اين خطكشي فيلمسازان معناگرا و فيلمساز سينماي بدنه ندارم.
البته ميل به تجربهگرايي در كارهاي شما ديده ميشود، از دبير اجرايي جشنواره قصهگويي گرفته به عنوان مشاور كارگردان برنامه «مهموني» تا كليپهايي كه براي بزرگان سينما ميسازيد دربرگيرنده اين نكته است.
تمام اين حوزهها در فرهنگ و هنر خلاصه ميشود و همه به هم مربوط است، چه جشنواره قصهگويي كانون پرورش فكري كودكان و چه حوزههاي ديگر، تنفس در اين فضا براي من حس تجربه دارد. ضمن اينكه ما فقط يك ايرج طهماسب در سينماي ايران داريم و من از هر فرصتي براي اينكه كنار او باشم و ياد بگيرم استفاده ميكنم.
كمي در مورد فيلم جديدتان، «عزيز» صحبت ميكنيد؟
به چند نكته اكتفا ميكنم كه «عزيز» يك ملودرام اجتماعي است و ربطي به ديگر فيلمهاي من ندارد، اصلا جهان ديگري است و از بابت اين تفاوت بسيار خوشحالم. حتي فضاي فيلم خارج از تهران است.
جناب توكلي، سينماي ايران اين روزها بحرانهاي عجيبي را پشت سر ميگذارد، پيچيدگي در سينما زياد شده از يك طرف فيلمهاي زير زميني يا قاچاق فيلمها، از طرف ديگر بيكاري و مشكلات معيشتي و... نگرانيها را زياد كرده تحليل شما به عنوان فيلمساز جوان از اين شرايط چيست؟
قبول دارم كه شرايط سينماي ايران اين روزها عجيب و غريب است. خانم رخشان بنياعتماد يك جمله درخشاني در فيلمش دارد كه همچنان بعد از گذشت سالها كاركرد دارد. اينكه هيچ فيلمي در كمد نميماند و بالاخره ديده ميشود. هيچ اثري در پستو نميماند. به نظرم اين جمله اين روزها دارد رنگ واقعيت به خود ميگيرد. اي كاش بپذيريم پروسه صدور پروانه ساخت سازوكار درستي براي مديريت چرخه سينما و اداره اكران نيست. به اين بلوغ برسيم كه ما همه فيلمسازان به حساسيتها واقفيم. بايد به اين نكته اهميت دهيم و قواعد دستوري را از سينما حذف كنيم. اصلا متوجه نميشوم چطور ميشود 7 نفر دور هم بنشينند و تصميم بگيرند فلان فيلمساز اينگونه فيلم بسازد يا فلان فيلمساز اين نكات نبايد در فيلمش باشد. خيلي غمانگيز است. چنين رفتاري هيچ جوره با منطق جور در نميآيد. شما با چه متر و معياري براي مسعود كيميايي با اعتباري كه دارد خط و مشي مشخص ميكنيد. يا به او نكات اصلاحي را گوشزد ميكنيد. اصلا آن چند نفر با چه معياري انتخاب ميشوند؟ به نظرم بايد از چنين موارد دستوري عبور كنيم چرا كه بدانيم نسل آينده اصلا و ابدا به قاعده و قوانين اينچنيني پايبند نيست و اعتقادي هم ندارد. اگر جلوي اين ماجرا گرفته نشود وضع بد و بدتر ميشود. به راههاي ديگري ميتوان فكر كرد. وقتي قانون پروانه ساخت برداشته شود ديگر اينجا مسووليت تهيهكننده پررنگ ميشود و بايد تهيهكننده پاي اثرش بايستد و براي اثرش در اكران بجنگد. ولي اينكه چند نفر در دولتهاي مختلف با سليقههاي مختلف براي آينده فيلمسازان تصميم بگيرند و بگويند اين را بساز آن را نساز به نظرم روش درست و كارآمدي براي چرخه سينما نيست. خروجي هم ميشود همين وضعي كه ميبينيم. معتقدم در اين مورد به خصوص آنقدر بايد حرف بزنيم و تحليل ارايه دهيم تا تصميم به حذف آن از چرخه فيلمسازي گرفته شود.
در چند وقت اخير به دليل پوشش متفاوت بازيگران، شاهد بيكاري تعداد زيادي از آنها بوديم، همچنان بعضيها ممنوعالكار يا ممنوعالتصوير هستند، نظر شما چيست؟
ببينيد؛ تجربه تمام سالهاي سينماگران نشان داده كه خط و نشان كشيدن راه به جايي نميبرد، با تحكم و دستوري صحبت كردن هيچ مسالهاي جواب نميدهد كه اگر جواب ميداد در همه اين سالها خط و نشان كشيدنها بايد جواب ميداد. ما واحدهاي سال 88 را پاس كرديم. دولت وقت جواب گرفت؟
درحالي كه گفتمان به شكل ديگري بايد حاصل شود، تاريخ گواه بر اين است كه ادبيات دستوري هميشه برعكس جواب داده، مديريت هنر دقيقا مثل يك خانواده ميماند آيا پدر و مادر به زور ميتوانند به بچه خود بگويند كاري كند؟ اگر هم آن بچه كار را انجام دهد نتيجه خوب و ماندگاري حاصل ميشود؟ تعامل و گفتوگو اگر نتيجه منفي هم داشته باشد در آخر بازي برد - برد حاصل ميشود. تا زماني كه اين ادبيات در سينما باشد بايد و نبايدها تعيينكننده باشد هيچ دردي دوا نميشود.
تعامل و گفتوگو و همدلي با اهالي هنر نكته بسيار مهمي است كه البته وظيفه اصلي دولتها تعامل و همدلي است.
ما چه بخواهيم چه نخواهيم با دولتي مواجهيم كه فرهنگ اولويت اصلياش نيست. اينكه در ايام انتخابات جزو اولويتهاي اصلي دولت ميشود موضوعي است كه به آن عادت كرديم.
بي علاقه بودن دولت فعلي به فرهنگ بيشتر از دولتهاي قبلي است و اين ماجرا ضربه اساسي به همين همدلي زده. راه گفتوگو را تنگتر ميكند.
الان چند سال است ميخواهد مردم را مقابل سلبريتيها قرار دهد. اينكه مردم در مقابل چهرههاي محبوب هنري خود قرار بگيرند به نفع هيچكس نيست و پيامدهاي خوبي ندارد، از افشاي دستمزدهاي كلان و ماليات گرفته و هزار ماجرا و داستان ديگر ... ميخواهند دودستگي ميان هنرمندان و مردم به وجود بياورند كه در بخشهايي موفق هم شدند اما پايان خوشي براي هيچكسي ندارد. در كل خانواده سينماي ايران بگرديد سرجمع فقط 20 نفر از عوامل سينما هستند كه ترنور مالي آنها در سال بالاست بقيه اهالي سينما مثل تمام مردم جامعه مشكلات خاص خودشان را دارند و با گرفتاريهاي خودشان دست و پنجه نرم ميكنند چرا به اين نكات كسي اشاره نميكند؟ و فقط همان 20 سلبريتي را مدام همه ميبينند؟ كاملا مشخص است كه ميخواهند سينما و اهالي سينما را در ذهن مردم خراب كنند اما تلاش بيفايده است چرا كه مردم هنرمندانشان را دوست دارند.
درباره جذب سرمايهگذار به پروژههاي سينمايي اين روزها بحثهايي مطرح ميشود كه انگار ديگر كمتر در توليد پروژهها مشاركت ميشود.
از همان روز كه فعاليت در سينما را شروع كردم به اين قائل بودم كه سينما بايد به سمت فيلمسازي ارزان برود، در حال حاضر كه شرايط بحراني را سپري ميكنيم فقط براي زنده ماندن و حيات سينما چارهاي نداريم كه فعاليت در سينما را ارزان پيش بگيريم نه به لحاظ كيفي، به لحاظ كمي سينما براي ادامه حيات چارهاي ندارد جز اينكه به سمت اقتصاد و توليد ارزان برود. نوع كاري كه بچههاي فيلم كوتاه كار ميكنند و فيلمهايشان در بعضي مواقع كيفيت عالي دارد، چنين ساختاري بايد سينما به خود بگيرد. در غير اين صورت و در اين شرايط اگر سرمايه و سرمايهگذاري وارد سينما شود بايد به حضورش شك كرد. توليد يك فيلم در سينما در حال حاضر زير 10 ميليارد نميشود. اين هزينه براي توليد فيلم شود، بايد در گيشه سه برابر هزينه فيلم بفروشد تا به هزينه اصلي برسد وقتي نميرسد و تازه فروش فيلمها پايين است در اين اقتصاد بيماري كه ايران دارد آيا سرمايهگذاري كلان براي فيلمها براي سرمايهگذارها ارزش دارد؟ در اين شرايط اگر كسي سرمايهگذاري كند من به آن سرمايه شك ميكنم، البته استثنائات را در نظر نميگيريم. نظر من اين است كه بايد همه اهالي سينما دست به دست هم دهيم براي حيات سينما فيلمهاي ارزان اما با كيفيت بالا توليد كنيم.
«عروسي مردم» يكي از فيلمهاي پرفروش سال بوده، شما اين فيلم را ارزان ساختيد؟
بله، در همان زمان ساختش ارزان بوده، تلاشم اين بوده در هر دو فيلمي كه ساختم، آورده براي سرمايهگذار و تهيهكننده داشته و نتيجه اعتماد آنها مثبت بوده. در ادامه هم تمام تلاشم اين است كه ارزان فيلم بسازم. اصلا با بودجه بخش خصوصي مگر ميشود فيلم گران قيمت ساخت؟
البته هزينههاي كلاني كه در پلتفرمها ميشود ناهماهنگي در سينما به وجود نميآورد؟
در يكسال آينده پلتفرمها هم مجبورند به سمت سريالهاي ارزان بروند، چارهاي نيست، سينما و سريالسازي بايد ارزان شود.
دختر و پسرهاي جوان زيادي را ميشناختم كه به عنوان خريدار بنز يا حتي پورشه وارد بنگاههاي فروش ماشين ميشدند و ژست خريدار به خود ميگرفتند و حتي تا پاي معامله هم ميرفتند، چنين جوانهايي زياد هستند كه ميخواهند اداي طبقه ديگر را در بياورند
اولين نكتهاي كه در فيلم «عروسي مردم» فكر ميكردم اين بود كه جوانان زيست و تفريحات شبانه ندارند و اين نكته ذهنم را درگير كرد. با خودم ميگفتم اگر دختر و پسر جواني بخواهند كمي تفريح كنند چه كاري ميتوانند بكنند؟
در فيلم «عروسي مردم» ما به آسيبشناسي موضوع تفريح جوانان ميپردازيم، ضمن اينكه در زيرلايههاي فيلم دوباره بحث اختلاف طبقاتي مطرح ميشود. جواناني كه اشتياق دارند زيست آدمهاي مرفه را تجربه كنند پس وارد عروسي لاكچري آنها ميشوند. شايد باورتان نشود كه چه آدمهايي در تهران زندگي ميكنند كه از نحوه زيست خود و اختلاف طبقاتي ناراضي هستند كه روحمان خبر ندارد. فاصله طبقاتي در كشور بسيار زياد شده است
تجربه تمام سالهاي سينماگران نشان داده كه خط و نشان كشيدن راه به جايي نميبرد، با تحكم و دستوري صحبت كردن هيچ مسالهاي جواب نميدهد كه اگر جواب ميداد در همه اين سالها خط و نشان كشيدنها بايد جواب ميداد. ما واحدهاي سال 88 را پاس كرديم. دولت وقت جواب گرفت؟