تينا جلالي
مرور و يادآوري خاطرات گذشته براي ما ايرانيان اگرچه دست نيافتني و حتي غيرممكن است، اما هميشه دلنشين و جذاب به نظر می رسد. وقتي صحبت از روزهاي خاطرهانگيز دهه شصت يا هفتاد ميكنيم، حالمان خوب ميشود، ناخودآگاه احساساتي ميشويم و به وجد ميآييم، از سادگي و صفا و صميميت روابط ميان آدمها و خانوادهها بگير تا مدل موها و طراحي لباسها تداعي يك دوران دلانگيز و شيرين است، روزگاري كه باوجود مشكلات و نگرانيها، دلهاي آدمها از هم دور نبود و مهمتر از همه اينكه سينما و فيلم ديدن در تار و پود زندگي اكثر ما جريان داشت.
حالافيلم گيجگاه به كارگرداني عادل تبريزي در چنين فضايي روايت ميشود .درست است كه بارها و بارها در سينما فيلمهاي خاطرهانگيز با حال و هواي دهه شصت ديديم و طرح اين نوع قصهها جديد نيست، اما انصافا داستان و پرداخت فيلم گيجگاه متفاوت است، چراكه ضمن خاطرهبازي و يادآوري فضاي شيرين و سرخوش دهه شصت، مخاطب را به فكر دعوت ميكند. اينكه آيا قهرمان فيلم اگر در جامعه امروز بود همان قهرمان زمان قبل باقي ميماند يا به شرايطي دچار ميشد كه براي يك لقمه نان حلال به بدل قهرمان تبديل شود و زمين و زمان را به هم بدوزد.
گيجگاه بيشتر از آنكه يك فيلم شاد باشد، يك تجديد خاطره دلنشين است كه دل تماشاگر با تماشاي آن گرم و حالش خوب ميشود.
با عادل تبريزي، كارگردان فيلم درباره مختصات اين فيلم گفتوگو انجام داديم كه پيش روي شماست.
از آنجايي كه هر فيلمي نگرش، دغدغه و جهانبيني فيلمساز را انعكاس ميدهد، به نظر ميرسد گيجگاه هم نشات گرفته از علايق و عشق شديد شما به سينما باشد، موافقيد؟
صد درصد. علاقه به سينما و حرفهاي كه تمام هستي و جواني من را در خود گرفت.
دقيقا چه سالي فعاليت در سينما را آغاز كرديد؟
از سال 83 و در فيلم «حكم» مسعود كيميايي كار در سينما را استارت زدم.در ادامه سوال شما بايد بگويم كه قطعا ساخت فيلم گيجگاه دين به من سينما بوده است و از علاقه شخصي من به اين هنر ناشي ميشود، اما نكته ديگري هم برايم اهميت داشته و آن جامعهاي بوده كه سينما در تار و پود آن جريان داشته است؛ يعني سينما و مشخصا فيلم جزو ركن اساسي جامعه ايران بود. شما نگاه كنيد زماني كه سريال خانه سبز پخش ميشد چه اتفاقهايي از دل سريال در خانوادهها و بين روابط زن و شوهرها جريان پيدا كرد. آدمها با سلايق مختلف اعتقادي و سياسي به پاي فيلمها مينشستند و فيلم ميديدند. سينماگران و فيلمسازان دنبال اين نبودند كه چگونه فيلم را تبليغ كنند تا فيلمشان ديده شود، چون خود فيلم براي جامعه و مردم مهم بود، در آن زمان همه فيلم ها در هر ژانري از عقرب تا گربه آوازهخوان مهم بودند.
ميتوانيم بگوييم فيلم گيجگاه دربرگيرنده يك دوران است.
دقيقا، زماني را نشان ميدهد كه سينما در روابط شخصي و زندگي ما جريان داشت. از بچه كوچك گرفته تا پيرمرد هفتاد ساله همه خودشان را ملزم به تماشاي فيلم روي پرده سينما ميديدند.
همين ابتداي صحبت بحث مهمي را مطرح كرديد، گيجگاه درباره زماني است كه فيلم و اساسا ذات سينما در بين مردم جامعه تشخص داشته است. با در نظر گرفتن اين نكته كه سالهاست در سينما كار ميكنيد و روزهاي طلايي آن را تجربه كرديد، به نظرتان چرا سينما به روزگار فعلي رسيده است؟
پرسش مهمي است كه از دريچههاي مختلف به آن ميتوان نگاه كرد، اما از نظر من اولين ضربهاي كه سينما خورد و مردم كمكم ارتباطشان با سينما قطع شد به نبود قهرمان در فيلمها مربوط ميشود. اينكه قهرمان از سينماي ايران حذف شد. به عنوان مثال، فيلم تلخ اجتماعي نرگس يا دندان مار را در نظر بگيريد با اينكه اين فيلمها بسيار تلخ هستند، اما نوعي شاعرانگي در آنها لحاظ ميشد يعني داستان نرگس صرفا تلخي بستر زندگي جامعه را به تصوير نميكشيد، آدمها براي 90 دقيقه به سينما ميرفتند كه زندگي شخصي خودشان را فراموش كنند و سينما ببينند. اين در مورد فيلمهاي اكشن، فيلم كودك و ديگر ژانرها هم صادق بود. در آن دوران موج فيلمهاي قهرماني را شاهد بوديم، حتي در فيلمي مثل شهر موشها هم قهرمان داشتيم و بازيگراني چون ابوالفضل پورعرب در دل فيلمهاي ملودرام چهره ديگري از قهرمان را به مردم نشان ميدادند.
يعني شما معتقديد نبود قهرمان در فيلمها، باعث شده سينما در ميان مردم شأن نداشته باشد؟
يكي از دلايل نبود قهرمان است. اما نكته مهم ديگر اينكه از يك زماني سينما و فيلمها شبيه زندگي جامعه و از ذات خودش دور شد و همين به نظر من باعث دوري مردم از سينما شد. مردم در آن زمانها و سالهاي دهه 70 يا 60 به سينما ميرفتند كه 90 دقيقه بعد ديگري از زندگي را ببينند نه اينكه زندگي خودشان بر پرده جاري باشد.
شما در فيلم گيجگاه سعي كرديد به بحث قهرمان بپردازيد.
همينطور است، نگاه كنيد در قصه فيلم، مادر (باران كوثري) كه نگران بچهاش است و نميخواهد بچهاش شبيه پدرش آدم بزدل و ترسو باشد و ميخواهد قهرمان و مرد تربيت شود يا خود مهتاب را داريم كه خودش قهرمان زندگي خودش است. شايد باورتان نشود، اما در اين مدتي كه فيلم اكران شده بازخوردهاي خيلي خوب و بعضا عجيبي از مردم گرفتم و حس ميكنم جايزهام را از مردم گرفتم. يعني به آنچه در ذهن داشتم، رسيدم.
فيلم گيجگاه نوعي شيريني در آن لحاظ شده كه به فيلمهاي كمدي هم پهلو ميزند، چنين ساختاري از همان ابتدا منظورتان بود؟
سال 80 كه وارد سينما شدم يعني 22 سال پيش فيلم كوتاه ساختم كه لحظات طنز درآن لحاظ شده بود، يادم ميآيد در آن زمان همه به من ميخنديدند كه فيلم كوتاه مگر ميشود طنز باشد؟ ميخواهم بگويم كه زبان طنز را واقعا دوست دارم و عاشق طنز گروتسك هستم، ولي اين به معني اينكه گيجگاه فيلم كمدي باشد، نيست. سريال قصههاي مجيد را شما ميبينيد و با لحظات آن حالتان خوش است، اما كمدي نيست. هدفم اين بود كه لحظاتي بر لب مخاطب لبخند بياورم و بغض كرده و حسهاي مختلفي را تجربه كند.
اينچنين طراحي خيلي خطرناك است، چون ممكن است قصه به دام لودگي و كمديهاي معمول بيفتد و اين مستلزم مراقبت زيادي حين نگارش است.
خيلي سخت بود. تمام تلاشم اين بود كه حس و حال سينماي دهه شصت، لبخند و عشق و دوست داشتن و گريه و رقص و... حتي تعليق را در فيلم بگنجانم.
اما گيجگاه فيلمي است كه صرفا درباره نوستالژي هم نيست.
حامد بهداد يكبار نكته جالبي درباره همين صحبت شما مطرح كرده بود. در اين خصوص كه اگر گيجگاه فيلم نوستالژي بود اصلا بازي نميكردم. تمام هم و غم من در حين ساخت فيلم اين بود كه مخاطب را به حسرت گذشته دعوت نكنم. همان زمان كه ميساختم به كاركردش به زمان حال جامعه فكر ميكردم.
فقط خاطرهسازي صرف نيست و در ضمن هشدار هم ميدهد.
همين منظورم بود. اينكه آيا قهرمان فيلم اگر در جامعه امروز بود همان قهرمان باقي ميماند يا به شرايطي دچار ميشد كه براي يك لقمه نان حلال به بدل قهرمان تبديل شود و زمين و زمان را به هم بدوزد.
در فيلم شاهد گردهمايي بازيگران شناخته شده هستيم. اين ميزان حضور بازيگران شناخته شده به نظر ميرسد براي بازگشت گيشه باشد. البته كاملا طبيعي است براي فيلمسازي اول كه چنين الماني را هم در نظر داشته باشد.
سال 94 ايده اين فيلم را براي حامد بهداد تعريف كردم همان زمان به من گفت چه قشنگ و اگر اين ايده خوب نوشته شود حتما فيلم خوبي ميشود. در تمام مدتي كه فيلمنامه را مينوشتيم عكس حامد جلويم بود و به شخصيت او فكر ميكردم. يعني حامد بهداد را با همين گريم و با همين سبيل و با همين پيراهن در فيلم گيجگاه در نظر داشتم. وقتي هم فيلمنامه را حامد خواند، گفت فيلم گيجگاه حتما بايد در كارنامهام باشد.
به باران هم از اول فكر ميكرديد؟
براي نقش مهتاب دو گزينه داشتم، نگار جواهريان و باران كوثري. اما از آنجايي كه براي مقطعي ساخت فيلم با مشكلاتي براي جذب سرمايهگذار همراه شد و نگار هم سفري به خارج از كشور داشت، درگير زندگياش شد ولي باران با عشق و انرژي به جمع ما اضافه شد.
البته زوج باران و حامد بهداد كليشهاي هستند.
به همين فكر كرده بودم و قصدم كليشهزدايي بود. به نظرم اين اتفاق افتاده. اما براي بچه اصلي داستان از 600 بچه تست گرفتم از كرج و ورامين. ميخواستم بچهاي باشد كه كاراتهكار باشد و 180 درجه پاهايش را باز كند.
در مصاحبهاي به اين نكته اشاره كرده بوديد كه اگر جمشيد هاشمپور در اين فيلم بازي نميكرد، فيلم گيجگاه را نميساختيد.
دقيقا نميساختم و فيلمنامه آن را به صورت كتاب منتشر ميكردم.
واقعا اين فيلم را نميساختيد؟
البته مورد دومي هم هست كه اگر حامد بهداد در اين فيلم كچل نميكرد قطعا اين فيلم را نميساختم .
فيلم گيجگاه دربرگيرنده جميع احساسات است، از خنده و شادي و لبخند تا گريه و... به نظر ميرسد كنار هم قرار دادن همه اين موارد كمي باعث شلوغي فيلم شده، موافقيد؟
شما به من بگوييد كدام كاراكتر اضافه است؟
كمي خرده پيرنگها زياد نيست؟
من معتقدم كمي سادگي و قصههاي يك خطي در سينماي ايران مد شده است، با قصههاي يك خطي آپارتماني. البته نقد درستي است و من هم در ساخت فيلم هيچ ادعايي ندارم، اما فكر ميكنم از بس فيلمهايي با داستانهاي يك خطي ديديم كه ديگر خرده پيرنگها شلوغ جلوه ميكند.
جالب است بعد از مدتها كه از ساخت فيلم ميگذرد موضوع فيلم مشمول زمان نشده است.
نه تنها موضوع آن از بين نرفته كه بيشتر از دو سال پيش اين فيلم را دوست دارم. از دو سال پيش كه اين فيلم را ساختم علاقه من به گيجگاه بيشتر شده است، يكي، دو لحظه فيلم را هر بار كه ميبينم اشك در چشمانم جمع ميشود. نه اينكه فيلم من است. نه، براي اين طبقه دلم ميسوزد.يكي براي شخصيت سروش صحت و ديگري پلان آخر براي مهتاب با بازي باران كوثري قلبم ميريزد.
چون به زيست شما نزديك است.
دقيقا، نكتهاي كه دلم ميخواهد اينجا بگويم اينكه احساس ميكنم بسيار آدم خوششانسي هستم. گيجگاه دليترين فيلم من است. لحظات اين فيلم در تار و پود وجود من است. هر كسي كه فيلم را ميبيند به من ميگويد: عادل اين فيلم چقدر شبيه تو است .حامد بهداد يكبار با من حرف ميزد به من گفت: عادل آدمهاي اين فيلم خيلي معصوم و بيگناه هستند، هيچ جرمي ندارند حتي بهرنگ علوي هم شبيه بدمنها نيست، شبيه آدمهاي بد فيلمهاست.
آقاي تبريزي فيلم شما درباره جامعه با خاطرات خوب گذشته صحبت ميكند. فكر ميكنيد چرا امروز اينقدر سخت شديم؟ چرا جامعه امروز ما شبيه ديروز مهربانانه نيست؟
از منظرهاي سياسي، اقتصادي، جامعهشناختي و روانشناسي ميتوان به اين موضوع نگاه كرد، اما از نظر من مفاهيم در جامعه امروز تغيير كرده است. آيا ميشود مثل مهتاب و حسن فيلم گيجگاه چنين پرشور عاشق شد؟ ما آدمهاي قبل نيستيم و اين به عوامل زيادي مربوط ميشود.
فكر ميكنيد فيلم دوم شما چنين هيجانانگيز و شاداب باشد؟
من فكر ميكنم فيلمسازي در سينماي ايران قصه عجيب و غريبي دارد. من الان بايد آدم خوشحالي باشم، چون فيلمم اكران شده، اما واقعا خوشحال نيستم. چرا؟ چون احساس خوبي براي آينده خودم ندارم. نميدانم قرار است چه اتفاقي برايم بيفتد. فيلمسازي در سينماي ايران به خيلي چيزها ربط دارد.وضعيت اقتصادي روند ساخت فيلم را در سينماي ايران هموار ميكند. يك بازيگر پولدار ميتواند هر نقشي را كه دوست دارد بازي كند، اما يك بازيگر توانا و قدرتمند بايد براي نقش درجه پنج بدود تا بتواند يك لقمه نان به دست بياورد. متاسفانه بايد بگويم سينماي ايران هيچ مراقبتي از هنرمندان واقعي خود نميكند.من جواني و عشقم را پاي سينماي ايران گذاشتم، تمام تلاشم را كردم بيحاشيه باشم و آرام بروم و بيايم و كارم را بكنم، اما نميدانم براي فيلم بعدي چه بايد كنم.
شما پروانه ساخت دريافت كرديد.
بله، ولي نتوانستم بسازم. آيا اگر ميتوانستم فيلم بعدي را بسازم من آدم خوششانسي بودم؟ الان همكاران خوبم كه فيلمهاي درجه يك ساختند، كجا هستند؟ احسان بيگلري فيلم خوب برادرم خسرو را ساخت الان كجاست و در چه وضعيتي زندگي ميكند؟ يك زماني دستيار بودم و در سينما كار ميكردم اما الان تايتل من شده كارگردان. من كه نميتوانم هر سال فيلم بسازم پس چگونه بايد از پس اوضاع معيشتي خود برآيم؟ فيلم اولم را با جان و دل ساختم و پاي آن ميايستم .اما نميدانم براي فيلم دوم چه سرنوشتي پيدا ميكنم، دورنمايي براي آينده كاري ندارم و اين واقعا بد است.
از منظر ديگر اين را هم در نظر بگيريم كه قرار نيست همه فيلمسازان فيلم خوب و درجه يك بسازند.
هيچكاك هم فيلم ضعيف دركارنامه دارد.اما اي كاش گيجگاه را زودتر ميساختم.
چرا؟
نظرم اين است اصلا نسل ما دير به سينما رسيديم، اي كاش زودتر وارد سينماي بلند ميشديم.
زمان ديگري نميتوانستيد به اكران اختصاص دهيد؟ زمان مناسبي براي اكران گيجگاه نيست.
بد زمان اكران شده، از كرونا و وضعيت سياسي جامعه، گذشتيم اما ديگر نميتوانستيم براي اكران صبر كنيم. با همه اينها گيجگاه را نسيمي ميدانم كه ميوزد و در اين شرايط سخت كمي حال مخاطبان را خوب ميكند.
فيلم دچار حواشي هم براي اكران شد در اين باره توضيح ميدهيد؟
با اينكه هميشه تلاشم اين بوده از حواشي دور باشم اما ذات سينما انگار با حواشي گره خورده، حواشي كه هميشه بوده، از همان زمان كه ما تصميم داشتيم فيلم گيجگاه را در سال 99 اكران كنيم، كرونا وارد ايران شد اين خودش حاشيه بزرگ شد. ولي از حواشي كه بگذريم از همه آدمهايي كه با هر فكر و سليقهاي و اعتقادي به من كمك كردند كه فيلم گيجگاه ديده شود و در اين وضيعت اكران نماند، من ازشان تشكر ميكنم.
از نظر من اولين ضربهاي كه سينما خورد و مردم كمكم ارتباطشان با سينما قطع شد به نبود قهرمان در فيلمها مربوط ميشود. اينكه قهرمان از سينماي ايران حذف شد. به عنوان مثال، فيلم تلخ اجتماعي نرگس يا دندان مار را در نظر بگيريد با اينكه اين فيلمها بسيار تلخ هستند، اما نوعي شاعرانگي در آنها لحاظ ميشد يعني داستان نرگس صرفا تلخي بستر زندگي جامعه را به تصوير نميكشيد، آدمها براي 90 دقيقه به سينما ميرفتند كه زندگي شخصي خودشان را فراموش كنند و سينما ببينند. اين در مورد فيلمهاي اكشن، فيلم كودك و ديگر ژانرها هم صادق بود.
از يك زماني سينما و فيلمها شبيه زندگي جامعه و از ذات خودش دور شد و همين به نظر من باعث دوري مردم از سينما شد. مردم در آن زمانها و سالهاي دهه 70 يا 60 به سينما ميرفتند كه 90 دقيقه بعد ديگري از زندگي را ببينند نه اينكه زندگي خودشان بر پرده جاري باشد.
آيا اگر ميتوانستم فيلم بعدي را بسازم من آدم خوش شانسي بودم؟ الان همكاران خوبم كه فيلمهاي درجه يك ساختند، كجا هستند؟ احسان بيگلري فيلم خوب برادرم خسرو را ساخت الان كجاست و در چه وضعيتي زندگي ميكند؟ يك زماني دستيار بودم و در سينما كار ميكردم اما الان تايتل من شده كارگردان. من كه نميتوانم هر سال فيلم بسازم پس چگونه بايد از پس اوضاع معيشتي خود برآيم؟ فيلم اولم را با جان و دل ساختم و پاي آن ميايستم .اما نميدانم براي فيلم دوم چه سرنوشتي پيدا ميكنم دورنمايي براي آينده كاري ندارم و اين واقعا بد است.