چالشهاي جامعهپذيري كودكان در جامعه ايران
سيدجواد حسيني
خانواده و مدرسه دو نهاد اساسي در جامعهپذيري و تربيت كودكند. هر دو نهاد به جعبه سياه جامعه تعبير ميشوند و هر دو نهاد در حساسترين دوره سني يعني نوزادي و كودكي اول و دوم تنها نهادهاي حاضر و تاثيرگذار در زندگي كودكانند و به طرز معناداري شخصيت و تربيت كودكان را در حال و آينده تحتتاثير قرار ميدهند به ويژه خانواده كه در حساسترين دوره عمر يعني نوزادي از تولد تا هجده ماهگي و كودكي اول از هجده تا هفت سالگي تنها نهاد حاضر در زندگي كودك محسوب ميشود، از همين روي درخصوص تاثير خانواده در شخصيت كودك با نظريه تسري يا سرايت و نظريه شخصيت بنيادين كاردينر مواجه ميشويم. براساس اين نظريات ساختار و سبك زندگي نوع رابطه با كودك به همه ابعاد زندگي و شخصيتش تسري مييابد (نظريه تسري) و براساس نظريه شخصيت بنيادين كاردينر اعتقاد دارد بنياد اصلي شخصيت هر جامعهاي در كودكي و از خانواده ناشي ميشود. اكنون در جامعه امروزين و ظهور دگرگونيها و تغييرات سريع و همهجانبه كه جامعه را وارد مرحله جامعه توفاني كرده است و نيز ظهور نسلهاي Z و آلفا با خصوصيات خاص، نقش خانواده در جامعهپذيري كودكان از منظر جامعهشناسي با شش مساله و چالش روبهرو است كه كوشش ميكنم شرحي از آنها را ارايه كنم.
١- جامعه بدون كودك يا كودكان تنها:
ميزان زاد و ولد در جامعه امروز به شدت كاهش يافته و نرخ رشد جمعيت كه در دهه شصت تا نزديك چهاردرصد رشد يافت به كمتر از يك درصد كاهش يافته است. ميل به فرزندآوري كاهش يافته و خانواده بدون كودك يا با كودكان در حد يك تا دو فرزند را هويدا كرده است. نگارنده اين وضعيت را جامعه بدون كودك يا با كودكان تنها نام نهادهام، اين وضعيت باعث ميشود يكي از اساسيترين نيازهاي كودك به محاق فراموشي سپرده شود و آن نيازمندي كودكان به تعاملات گرم است كه پايهايترين نياز براي جامعهپذيري و تربيت اجتماعي كودكان به شمار ميآيد. كودكان نياز به گروههاي همسالان دارند تا با آنها بازي كنند، حرف بزنند، هيجانات مثبت و منفي خود را بروز دهند و تجارب جديدي به شكل لذتانگيز از زندگي و محيط پيرامون كسب كنند. فقدان كودكان در خانواده اين نياز اساسي را از ايشان سلب كرده و كودكان را يا با فقدان تعاملات يا با تعاملات سرد ناهمسان روبهرو ميكند.
٢- حذف و محو كودكي:
مشكل عمده ديگر جامعهپذيري كودكان به حذف و محو كودكي و پرتاب زودهنگام كودكان از نوزادي به نوجواني و جواني يا بزرگسالي مربوط ميشود. كودكان بايد كودكي كنند تا مسير رشد و بالندگي را بپيمايند، اين قاعده درخصوص هر يك از مراحل دورههاي عمر صادق است، اما آنچه مشاهده ميشود حق كودكي كردن از كودكان ستانده ميشود، كودك تا چشم باز ميكند با ارزيابيهايي از سوي جامعه و خانواده مواجه ميشود كه كودكي كردنش را منفي تلقي ميكند. او بايد يك درسخوان ماهر و حرفهاي شود، كلاسهاي خشك آموزشي ببيند، آموزشگاههاي مختلف ثبتنام كند، منظم و مرتب باشد، داد نزند، بهموقع بيايد و بهموقع برود، مراتب آموزشي و كلاسهاي مدرسهاي و فرامدرسهاي را با موفقيت پشت سر گذراند و... خلاصه همه كار بكند جز كودكي، در نتيجه در كودكي بزرگسال شود و اين يعني اختلال عميق در مسير رشد و تربيت همهجانبه و جامعهپذيري كودك. از سوي ديگر دوران كودكي دوم كه سالهاي هفت تا هجده سالگي را شامل ميشود برخلاف دوره نوزادي و كودكي اول با مشكل طولاني شدن و سردرگميهاي ناشي از آن روبهرو است، از اين جهت داستان نسلها در جامعه ايران حكايت خاصي دارد. نسل آلفا و Z چنانكه توضيح دادم، كودكي نميكنند نسل والدينشان كه به نسل X و Y مشهورند كودكي كردهاند، اما نوجواني و جواني نكردهاند، چون تا چشم باز كردند با انقلاب مواجه شدند و بلافاصله هشت سال جنگ را تجربه كردند و از هياهوي نوجواني و جواني به دور ماندند، اما نسل فرزندان ايشان كودكي نميكند در عوض دوره جواني كردن طولاني را تجربه ميكند. نسل نوجوانان و جوانان امروز حداقل سه سال زودتر به بلوغ جنسي ميرسند و شش سال ديرتر ازدواج ميكنند، لذا دوره طولاني جواني كردن را ميگذرانند. شوربختانه اين دوره طولاني دو نوع استراتژي اقتصادي و فرهنگي را طلب ميكند كه وجود آن در جامعه كاملا غايب است.
٣- ورود به دنياي واقعيت مجازي:
جامعهشناسان قبلا فقط جهان فيزيكي و واقعي را بهرسميت ميشناختند، بعدها از دوجهانه شدن جهان سخن به ميان آوردند. در كنار جهان فيزيكي، جهان آرماني را هم اضافه كردند بعد از مدتي با رشد فناوريهاي نوين سه جهاني شدن جهان را مطرح كردند و امروز جهان چهارمي به جهان انسانها افزوده شده است، جهان واقعيت مجازي در اين جهان، جهان واقعي نيست كه در مقابل جهان مجازي به شكل دوگانه قرار ميگيرد، بلكه واقعيت مجازي ظهور يافته است، عصر بازبيني بازبينيها، عصر واقعي شدن مجاز. ديگر هيچ چيز به اندازه آنچه ما آن را مجاز ميناميم واقعي نيست. مجاز واقعيترين شكل زندگي است كه از آن به واقعيت مجازي تعبير ميشود، كودكان در چنين عصري متولد شده و رشد مييابند. در جريان جامعهپذيري ايشان واقعيتهاي مجازي هويت آنها را ميسازد، كودكان در وضعيت فابينگ قرار دارند. فابينگ به پديدهاي اطلاق ميشود كه كودك گرچه به ظاهر در كلاس درس يا جمع خانواده است، اما سراسر وجود او استمرار دنياي مجازي است كه در آن زيست ميكند، گرچه اكنون به ظاهر پيش دوستان، همكلاسيها يا خانواده است. در اينجا مصداق بارز نظريه ديويد رايزمن تحت عنوان انبوهه در تنها در مورد كودكان صادق است، گرچه كودك با شماست، اما بيشماست. او در فضاي استمرار دنياي مجازي سير ميكند، پديده امحاي شخصيت كودك در شبكهها و فضاي مجازي آنچنان است كه دو نوجوان دختر اصفهاني كه سال گذشته خودكشي كرده و از بالاي پل خود را انداختند در حال لايو بودند و اين استمرار آن فضا در زيست ايشان بود يا ماركل مور در فيلمي كه از يكي از دبيرستانهاي امريكا، كودكي با اسلحه يازده دانشآموز را به رگبار ميبندد در زيست بوم واقعيت مجازي و پديده فابينگ تفسير ميكند، بنابراين جهان واقعيت مجازي و پديده فابينگ به رقيبي قدرتمند در عرصه جامعهپذيري كودكان در مقابل خانواده و مدرسه مبدل شده و جريان جامعهپذيري كودكان را در مسير پرچالشي قرار داده است.
آنها در كلبه الكترونيك ماوا گزيدهاند و اين كلبه سقف و ديوارهايش به پهنه جهان بشري است.
۴- پرمشغلگي و پرمسالگي نسل والديني(نسل xو y):
كودكان امروز علاوه بر تنهايي و تجربه جهان بدون كودك يا كودكي تنها و محو و حذف كودكي و نيز تجربه جهان واقعيت مجازي با والديني پرمساله و پرمشغله مواجهند؛ والديني كه هر دو اشتغال دارند و بسياري دو يا سه شغلهاند، از كله صبح تا شب ميدوند و در آخر هم به قول معروف هشتشان گرو نهشان است و بهطور طبيعي تعامل و ارتباط با فرزند را خواسته يا ناخواسته از محيط گرم خانواده به محيطهاي رسمي مهدكودك و كودكستان و دبستان سپردهاند. اين درحالي است كه كودكان نيازمند شديد ارتباطات ريتميك با والدين به ويژه مادران هستند. ارتباطات ريتميك، ارتباطات لمسي، حركتي و صوتي و زباني است كه بين والد كودك در طول روز و به شكل مستمر بايد جاري باشد تا به رشد همهجانبه و جامعهپذيري او منجر شود و نه تنها در طول روز دريغ ميشود، بلكه در زمان حضور شبانه در خانواده هم به دليل خستگي و بيحوصلگي با محدوديت مواجه ميشود. به اين موضوع فضاي كوچك و آپارتماننشيني منازل را هم بيفزاييد كه با ظروف و وسايل حساس و شكستني فراوان آرايش گرفته است، آنگاه تصديق خواهيد كرد كه منزل و خانواده گويي در حكم هتلينگ يا اقامتگاه خوابگاهي و رستوران براي كودكان عمل ميكنند و فرصت خلاقيت، تحرك و تعاملات گرم را از ايشان سلب و فرآيند جامعهپذيري را با چالشهاي جدي روبهرو ميكنند.
۵- ساختار پاتولوژيك روابط عمودي و افقي خانواده:
مهمترين وجه ساختاري ازدواج و خانواده وجه روابطي است بين زن و مرد يا رابطه والد-والد كه شكل افقي روابط خانوادگي است و نيز روابط عمودي يعني روابط والد-فرزندان است، در هر يك از اين روابط چه افقي و چه عمودي شكل مطلوب و اشكال آسيبي وجود دارد. در شكل روابط افقي والد-والد با خانواده پرآشوب مواجه ميشويم كه مميزه اصلي روابط زن و مرد مبتني بر ميل به اثبات خويش است و بنابراين روابط پرخاشگرايانه بين زن و مرد شكل ميگيرد كه موجب پرورش روحيه ضد اجتماعي و پرخاشگري در كودكان ميشود. نوع دوم رابطه افقي به ظهور خانواده خاموش ميانجامد كه در آن زن و مرد با پذيرش تفاوتهاي فردي هر يك در لاك خود فرو ميرود و به ديگري كاري ندارد، معمولا كودكان در اين نوع خانوادهها منزوي و غيراجتماعي بار ميآيند و البته سومين شكل روابط افقي به پيدايش خانواده متعادل ميانجامد كه زن و مرد با پذيرش تفاوتهاي فردي رابطه توام با تفاهم و گفتوگو را رقم ميزنند و ارتباط سالم و رضايتمندانه را شكل ميدهند و فضاي اين خانواده چون گلخانهاي كه رشد گلها را به دنبال دارد رشد كودكان را موجب ميشود. متاسفانه وفق پيمايشهاي ملي ۶۵درصد روابط افقي خانواده از نوع پرآشوب و خاموش كه شكل آسيبي خانواده است، ميباشد و در جامعهپذيري كودكان اثرات بسيار منفي برجاي ميگذارد. در شكل روابط عمودي رابطه والدين با كودكان با دو شاخص ميزان پاسخگويي و تكليفگرايي والدين به چهار دسته تقسيم ميشوند: خانواده آسانگير كه والدين پاسخگو و غيره تكليفگرا، خانواده ديسيپلين سختگير با مشخصه تكليفگرايي بالا و غيرپاسخگو، خانواده بيتفاوت با ويژگي عدم پاسخگويي و تكليفگرايي و نهايتا خانواده سالم و متعادل با شاخصهاي تكليفگرايي و پاسخگويي متناسب با نيازها و مراحل رشد كودك را شامل ميشود. متاسفانه سه شكل خانواده آسانگير، سختگير و بيتفاوت كه اشكال آسيبشناسان خانواده در روابط عمودي والد -فرزندانند بيش از٧٠ درصد خانوادههاي ايراني را شامل ميشوند و اين اشكال خانواده تربيت اجتماعي فرزندان را با مشكلات زيادي مواجه ساخته است.
۶- وارونگي نسل يا جامعهپذيري معكوس:
در اين نوشتار تاكيد كرديم كه كودكان از يكسو در جامعه توفاني و اطلاعاتي و واقعيت مجازي تولد يافته و رشد كردهاند و مولفههاي اين نوع جامعه سرعت انتقال اطلاعات و دگرگونيهاي اجتماعي است. در اين جامعه كودكان جهاني شدهاند و مرزهاي جغرافيايي، قومي و... برداشته و جهان براي كودكان تبديل به كلبه الكترونيك شده است و از سوي ديگر حذف دوران كودكي، ساختار معيوب روابط خانوادگي و پرمشغلگي و پرمسالگي والدين و دنياي كندتر ايشان و نيز دارا بودن بزرگترين حريم خصوصي مجازي براي كودكان موجبات تحولاتي شده است كه كودكان را نسبت به گذشته كيلومترها جلو برده و به پرچمداران تحول و پيشگامان تغيير مبدل ساخته است و ديگر اين والدين هستند كه از كودكان اطلاعات جديد ميگيرند، توان استفاده از تكنولوژي جديد را ميآموزند، سبك زندگيشان را متناسب با خواست آنها تغيير ميدهند و گويي نوعي وارونگي نسل و جريان جامعهپذيري معكوس در حال رخنمون شدن است، اين وضعيت نيز از چالشهايي است كه مسير جامعهپذيري را با مخاطراتي مواجه ساخته و سردرگميها را افزوده است.