كارشناسان حوزه سياست خارجي در گفتوگو با «اعتماد» بررسي كردند
آينده مناسبات تهران و غرب زير راديكال جنگ غزه
قاسم محبعلی : جنگ غزه برای مناسبات ایران و غرب هم فرصت است و هم تهدید
گروه ديپلماسي
در بحبوحه تداوم و افزايش گستره جنگ حماس و اسراييل، قطببندي ميان بازيگران منطقهاي و فرامنطقهاي نيز ابعاد جديتر به خود گرفته است. امريكا و قريب به اتفاق كشورهاي اروپايي با اتخاذ موضعي حمايتي در كنار اسراييل قرار گرفتهاند. در مقابل، جمهوري اسلامي ايران، در مقام مهمترين حامي حماس و نيروهاي مقاومت ظاهر شده است. به روايتي ايران و غرب به نسبت جنگ غزه در دو جبهه مخالف قرار گرفتهاند.
وضعيت اخير در شرايطي است كه در دو ماه گذشته توافق شفاهي ايران و امريكا براي تبادل زندانيان و آزادسازي داراييهاي مسدود شده ايران در كره جنوبي، اميدها را براي گشايشهاي بيشتر در مسير تنشزدايي تهران با غرب افزايش داده بود. اكنون مساله مهم براي افكار عمومي اين است كه مواضع متفاوت ايران و غرب در قبال غزه چه تاثيري بر مناسبات دو طرف برجاي ميگذارد؟ آيا جنگ حماس و اسراييل كه احتمال گسترش ابعاد آن نيز وجود دارد، چشمانداز هر گونه صلح و تنشزدايي ايران با غرب را مسدود ميكند؟ يا در روايتي متفاوت، اين جنگ ميتواند به تعامل و تفاهم بيشتر ميان ايران با امريكا و اروپا منجر شود؟
مجموع اين پرسشها در شرايطي مطرح ميشوند كه امروز، چهارشنبه (18 اكتبر / 26 مهر) طبق مفاد قطعنامه ۲۲۳۱ شوراي امنيت سازمان ملل متحد و بر اساس برجام، محدوديتهاي اعمال شده در خصوص فعاليتهاي مربوط به موشكهاي باليستيك ايران منقضي خواهند شد. با توجه به مواضع چند ماه اخير امريكا و اروپا مبني بر تلاش براي تمديد تحريمها در اين زمينه، به نظر ميرسد سطحي ديگر از اصطكاك در مناسبات ايران با غربيها قابل پيشبيني است. يعني هم مساله پايان تحريمهاي مربوط به موشكهاي بالستيك و هم جنگ غزه، چالشهاي جديد در مناسبات تهران با امريكا و اروپا خواهد بود. با اين تفاسير، «اعتماد» در راستاي پرداختن به ابعاد اين چالشهاي جديد در روابط ايران و غرب با قاسم محبعلي، مديركل سابق خاورميانه وزارت امور خارجه و تحليلگر مسائل سياست خارجي و حسن بهشتيپور، كارشناس مسائل سياست خارجي و استاد دانشگاه گفتوگو داشته است.
محبعلي: جنگ غزه براي مناسبات ايران و غرب ميتواند هم فرصت باشد و هم تهديد
قاسم محبعلي، در بخش ابتدايي اظهارات خود در ارتباط با تاثير جنگ غزه بر مناسبات ايران و غرب گفت: «هر رخداد يا بحراني حاوي فرصتها و تهديداتي براي تمامي بازيگران است. اينكه چگونه اين بحران مديريت و مورد بهرهبرداري قرار بگيرد از اهميتي ويژه برخوردار است. هم براي منافع ملي ايران و هم براي مردم فلسطين كه تحت تهاجم و تجاوز اسراييل هستند، بسيج بازيگران دولتي و غيردولتي براي پايان دادن به فاجعه انساني در حال وقوع در غزه اهميت زيادي دارد. اگر مديريت پايان فاجعه به درستي صورت بگيرد، ممكن است به مناسبات ايران با غرب كمك كند. اينكه تا چه اندازه ديپلماسي تهران اين هنر و توانايي را داشته باشد، در صحنه ميداني زمينه پايان بحران را فراهم كند، حتي ميتواند امتيازاتي را در روابط با غرب به همراه داشته باشد. در سوي مقابل اين روايت، گسترش جنگ و كشيده شدن ميدان جنگ به ايران به صورت خواسته يا ناخواسته ميتواند همراه با تهديداتي جدي در مناسبات تهران با غرب باشد. در اين حالت جنگ تنها بين اسراييل و فلسطين يا ايران و اسراييل نيست، بلكه جنگ ميتواند دامنهاي منطقهاي و حتي جهاني داشته باشد.»
وي افزود: «اكنون افكار عمومي جهاني به دو قسمت تقسيم شده است. قسمت بزرگ و اكثريت حامي مردم مظلوم فلسطين و قسمت محدودتر حامي اسراييل هستند. همانگونه كه اين شكاف در سطح خيابانهاي شهرهاي مختلف در اروپا و امريكا ميان عامه مردم مشاهده ميشود، در سياست و سطح بينالمللي نيز بازنمود پيدا ميكند و به شكل روزافزون در حال افزايش است. در اين بين نكته مهم اين است كه ايران نقش خود را به خوبي ايفا و به سلامت از اين بحران عبور كند. بهگونهاي كه هم بتواند منافع ملي را حفظ و هم ياريرسان به فلسطينيها در نجات از يك وضعيت فاجعهبار باشد.»
مديركل سابق خاورميانه وزارت امور خارجه، در بخشي ديگر از اظهارات خود تاكيد كرد: «بر اين باور هستم كه تمامي طرفهاي جنگ اعم از حاميان و جبهه مقابل اسراييل، نسبت به هزينهها و تبعات جنگ واقف هستند. بايد توجه داشت كه در ابتداي امر اين تلآويو بود كه خود را قرباني معرفي ميكرد، اما حالا اين اسراييل و حاميانش هستند كه بايد جنگ را به نحوي مديريت كنند و خاتمه دهند كه منجر به ايجاد نوعي ثبات باشد. پيروزي در درگيري چندان اهميت ندارد؛ بلكه اين موفقيت در صحنه بعد از جنگ است كه اهميت دارد. اگر فاجعه انساني در غزه رخ بدهد، تبعات آن دامنگير همه خواهد شد. خشونتهاي نهفته در شرايط بعد از جنگ، تهديدي براي همه است. نميشود كه بخشي از جهان سركوب و تحقير شود و بخش ديگر به صرف استفاده از قوه قهريه خود را در امان ببيند. تهديدات خشونتهاي بعد از جنگ، حتي بيش از همه متوجه امريكا و اروپا خواهد بود. در صورت وقوع فاجعه انساني، هيچ اسراييلي در جهان و هيچ غربياي در منطقه امنيت نخواهد داشت. بنابراين مديريت صحنه بسيار اهميت دارد. ايران در اين زمينه ميتواند نقشي بسيار مهم داشته باشد. اينكه جنگ متوقف شود و ريشههاي خشونت خشكانده شوند، بسيار اهميت دارد. تنها راه تحقق اين هدف نيز اين است كه پذيرفته شود، فلسطينيها هم حق دارند، وطن خود را داشته باشند؛ وطني آزاد، مستقل و داراي حق حاكميت ملي. اگر منطقه به سلامت از يك فاجعه بزرگ انساني و خشونت بيسرانجام نجات پيدا كند، همه منتفع خواهند شد. در اين بين مساله مهم اين است كه شايد غربيها نيز حاضر به پرداخت اين هزينه نباشند، لذا ايران ميتواند نقش سازندهاي داشته باشد.»
سفير سابق ايران در مالزي و يونان در بخش پاياني اظهارات خود تاكيد كرد: «ما بايد يك سياست همهجانبه و متناسب با منافع و امنيت ملي داشته باشيم. ما بايد با همه كشورها و بازيگران در سطح منطقه و جهان ارتباط متناسب داشته باشيم. ارتباط متناسب بدين معنا نيست كه با همه ارتباط يكسان داشته باشيم. وجود مناسبات ديپلماتيك و گفتوگو با همه طرفها در دنياي امروز يك ضرورت تاريخي است. ما به يك رابطه همهشمول و همهجانبه با همه طرفها نياز داريم. ما بايد سطوح روابط را بر اساس سه قاعده همكاري، رقابت و منازعه تعيين كنيم. با كشورهايي كه نزديكي و منافع مشترك داريم بايد همكاري صورت بگيرد. با بازيگراني كه رقيب هستند بايد رقابت صورت بگيرد و در عرصه تنازع مديريت هوشمند صورت بگيرد. يعني در زمانهايي كه درگيري نظامي ضروري است بايد با قدرت وارد شد و زمانهايي كه ضرورت مقابله سخت وجود ندارد، فضا را به سمت رقابت تنزل داد. مجموع اين روند نيازمند يك ديپلماسي متوازن و همهجانبه است.»
بهشتيپور: تنشهاي ايران و غرب بنياديتر از موضوع جنگ غزه است
حسن بهشتيپور، در ارتباط با تاثيرات احتمالي جنگ غزه بر مناسبات ايران و غرب اظهار داشت: «در ارتباط با اروپا بايد توجه داشت كه ممكن است جنگ حماس و اسراييل در تشديد تنشها نقش داشته باشد، اما ريشه اصلي اختلافات ميان دو طرف را بايد به اختلافات دو طرف از سال گذشته با محوريت مسائل حقوق بشري مربوط به اعتراضات داخلي در ايران ارجاع داد. اتفاقات سال گذشته، روندي را به وجود آورد كه حتي دو طرف در سطح مديركل نيز به سختي با يكديگر ارتباط ميگيرند. اصل بحث روابط ايران با اتحاديه اروپا و انگلستان، عمدتا در ارتباط با مسائل حقوق بشري و در مرحله دوم برجام است. بنابراين ميتوان گفت، شايد جنگ غزه عمق بيشتري به اختلافات بدهد، اما زمينه اصلي تنش از قبل وجود داشته است.»
وي در ادامه در ارتباط با تاثير جنگ غزه بر مناسبات ايران با امريكا تاكيد كرد: «گشايش اخير ايران و امريكا براي تبادل زندانيان و آزادسازي داراييهاي مسدود شده، حاصل دو سال مذاكرات فشرده بود كه به صورت نانوشته و با وساطت عمان و قطر به سرانجام رسيد. اين توافق به معناي حل ريشهاي مشكلات ميان طرفين در زمينه برجام و پرونده هستهاي نبود. امريكا به شكل سنتي و در وضعيت جاري، اسراييل را متحد استراتژيك خود ميداند و منتها بايد توجه داشت كه جو بايدن، رييسجمهور امريكا با بنيامين نتانياهو اختلافاتي جدي دارد. بايدن باور عميقي به ايده دو كشوري براي حل بحران دارد، اما نتانياهو از اساس، هيچگونه حقي براي فلسطينيها قائل نيست. با اين وجود بايدن در سخنراني خود قاطعانه از ضرورت نابودي حزبالله و حماس سخن ميراند. اين بدين معناست كه از قبل اختلاف موضع عميقي ميان امريكا و ايران وجود داشته و دارد.»
اين كارشناس مسائل سياست خارجي در بخش ديگري از اظهارات خود تصريح كرد: «بايد توجه داشت اختلافات ميان ايران و امريكا منوط به تنها مساله فلسطين نيست. اين مساله، تنها يكي از محورهاي اختلاف دو طرف است. حتي سفر اخير حسين اميرعبداللهيان و آنتوني بلينكن به منطقه را نميتوان به عنوان محوري براي تنش ميان طرفين در نظر گرفت. هر دو طرف در پي آن بودند كه با متحدان خود در منطقه پيرامون جنگ غزه رايزني داشته باشند. امريكا با تمام توان در قالب ارسال تجهيزات و ارسال ناو هواپيمابر به مديترانه از اسراييل حمايت ميكند. بالطبع ايران نيز از گروههاي مقاومت حمايت به عمل ميآورد. اينكه چنين پنداشته شود، مساله فلسطين به ايران ارتباطي ندارد، تفسيري كاملا اشتباه است. تحولات منطقه بر اساس فهم صحيح نظام بينالملل و قواعد قدرت، براي تهران بايد اهميت داشته باشد. در نهايت امر بايد گفت مساله تنش ميان ايران و امريكا، چندان متاثر از مساله فلسطين و جنگ غزه نيست. اينكه ايران در اين بحران مداخله نكند، به هيچ عنوان زمينهساز تنشزدايي ميان دو كشور نيست. حل مسائل ميان دو كشور نيازمند گفتوگوهاي عميق و بنيادي است.»
بهشتيپور در ادامه با اشاره به اينكه منطقيترين تصميم در مقطع كنوني اين است كه هماهنگيهاي لازم براي گروههاي مقاومت صورت بگيرد، افزود: «براي حل تنشهاي ميان ايران و غرب راهحل اين است كه يكبار با انديشمندان و تحليلگران ايران نشستي صورت بگيرد و بررسي شود كه در چه زمينههايي امكان تنشزدايي با قدرتهاي غربي وجود دارد. بايد مشخص شود در چه حوزههايي امكان سازش وجود دارد و در چه حوزههايي مديريت تنش لازم است. اينكه چنين پنداشته شود كه ارتباط با گروههاي مقاومت و حمايت از فلسطين عامل تنش با غرب خواهد بود، به هيچ عنوان تفسير درستي نيست و نتيجه عدم شناخت محيط بينالملل است.»
محبعلي: اگر فاجعه انساني در غزه رخ بدهد، تبعات آن دامنگير همه خواهد شد. تهديدات خشونتهاي بعد از جنگ، حتي بيش از همه متوجه امريكا و اروپا خواهد بود. در صورت وقوع فاجعه انساني، هيچ اسراييلي در جهان و هيچ غربياي در منطقه امنيت نخواهد داشت. بنابراين در برهه زماني كنوني مديريت صحنه بسيار اهميت دارد. ايران در اين زمينه ميتواند نقشي بسيار مهم داشته باشد
بهشتيپور: منطقيترين تصميم در مقطع كنوني اين است كه هماهنگيهاي لازم براي گروههاي مقاومت صورت بگيرد. براي حل تنشهاي ميان ايران و غرب راهحل اين است كه يكبار با انديشمندان و تحليلگران ايران نشستي صورت بگيرد و بررسي شود كه در چه زمينههايي امكان تنشزدايي با قدرتهاي غربي وجود دارد. بايد مشخص شود در چه حوزههايي امكان سازش وجود دارد