• ۱۴۰۳ سه شنبه ۴ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5605 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۶ مهر

مرگ رسم روزگار

محمد خيرآبادي

رمان غيرعادي و غيرمعمول كورت ونه‌گوت يعني «سلاخ‌خانه شماره پنج» اثري است كه گويا قرار بوده درباره جنگ باشد اما چرخشي در آن رخ داده و موضوع محوري داستان «مرگ و زمان» شده است.‌ گرچه همه وقايع و اتفاقات پيرامون و متن جنگ رخ مي‌دهد اما سايه مفهوم «بعد چهارم؛ زمان» آن‌قدر سنگين است كه محوريت موضوع جنگ را از بين مي‌برد. جنگ رخ داده است اما جنگي كه گويا هيچ كس در آن مقصر نيست و «همه همان كاري را مي‌كنند كه بايد بكنند» و «بمبارا ن شهر درسدن يك ضرورت نظامي بوده» و به تلافي بمباران شهرهاي انگليس توسط ارتش آلمان! در اين ميان عده زيادي مي‌ميرند و گويا مهم‌تر از مساله «كشته شدن انسان‌ها در جنگ» اين است كه مرگ به هر نحو وجود دارد و «بله رسم روزگار چنين است»! داستان بسيار واقعي و ملموس آغاز مي‌شود. نويسنده مي‌خواهد داستان جنگي را كه از نزديك ديده تعريف كند اما موضوع خاص و در خور توجهي پيدا نمي‌كند و براي اين كار به ديدن همرزم و دوست قديمي‌اش مي‌رود. تا اينجا همه‌چيز واقع‌گرايانه به نظر مي‌رسد، اما اهالي سياره ترالفامادور، بيلي پيل گريم را مي‌دزدند و كاري مي‌كنند كه او توانايي چند پاره شدن در زمان و سفر به گذشته و آينده را پيدا مي‌كند. براي خواننده داستان وقايع جنگ، اسارت و شكنجه و... كاملا رئال، سفرهاي بيلي مثلا از چهل و چهار سالگي به شانزده سالگي و برعكس كاملا تخيلي و نوسان ميان واقعيت و تخيل به وضوح قابل تشخيص و حتي قابل پذيرش است. مانند اوقاتي كه ما در اوج واقعيت به خاطره‌ها و روياهاي‌مان گريز مي‌زنيم و براي لحظاتي واقعيت و زمان حال را به كل فراموش مي‌كنيم. يا به گذشته بر مي‌گرديم، يا به آينده سفر مي‌كنيم و همه اينها به خاطر اين است كه «ما يك زميني هستيم و مجبوريم به ساعت و تقويم ايمان داشته باشيم.» 
جنگ براي ونه گوت در سلاخ خانه شماره پنج بهانه و ابزاري است براي قرار دادن مرگ در معرض ديد همگان. روزواتر كه هم‌اتاقي بيلي در بيمارستان است به او مي‌گويد: «جنگ همين چيزاش خوبه همه بدون استثنا چيزي گيرشون مياد» و ونه‌گوت از جنگ براي بيان مساله مرگ استفاده مي‌كند. مرگ طبيعي، عادي و حتي قابل انتظار است. ونه گوت آن‌قدر ترجيع‌بند «بله، رسم روزگار چنين است» را تكرار مي‌كند كه گويا براي هر مرگ بيشتر از گفتن اين جمله ضرورتي ندارد چه مرگ يك انسان باشد چه مرگ شپش‌هاي تن سربازان اسير شده امريكايي!
در ابتداي داستان، نويسنده از كتاب «سلين و روياهايش» نقل قولي مي‌كند كه جان مايه همه گفته‌ها و نگفته‌هاي اوست: «مرگ حقيقت جهان است تا‌ آنجا كه توانسته‌ام با او عادلانه جنگيده‌ام... با او رقصيده‌ام، گل بارانش كرده‌ام، با او به والس برخاسته، از اين‌سو به آن‌سو كشانده‌امش، با نوارهاي رنگي تزيينش كرده‌ام، غلغلكش داده‌ام ...»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون