عمو بهمن دير زي
فاطمه باباخاني
«چيزي مثل يه وزنه به قلبم فشار وارد ميكند.» اين جمله را «بهمن ايزدي»، پيشكسوت محيط زيست لابهلاي دغدغههايش براي حفاظت از طبيعت اين سرزمين ميگويد. او درباره اتفاقي كه چند روز پيش برايش افتاده حرف ميزند، اينكه به دنبال عكسي لابهلاي انبوه عكسهاي قديمي ميگشته كه به تصويري از دخترش «دنا» مربوط به 14 سال پيش برميخورد.با شوق او را صدا ميزند و عكس را نشانش ميدهد، دنا پس از شوق اوليه خاموش ميماند و جملهاي ميگويد كه او را به فكر ميبرد: «اينكه اين همه تلاش فايدهاش چه بود؟ وقتي وضع محيط زيست امروز همين است كه ميبينيم.» پاسخ او اين است كه وضع ميتوانست بدتر باشد، با اين حال به گفته بهمن ايزدي اين گفته خودش را هم قانع نكرده است.
من از لوت ميگويم و از زاگرس، اينكه اگر تلاشهاي او نبود هيچگاه ثبت جهاني لوت اتفاق نميافتاد، اينكه او تكيهگاه فعالان محيط زيست در زاگرس است و توانسته گروهي را براي حفاظت از عرصههاي جنگلي مناطق مختلف اين اكوسيستم جمع كند. اين حرفها شايد در مقابل حجم بيامان تخريبهايي كه در مناطق مختلف اتفاق ميافتد، قانعكننده نباشد، اما كيست كه اهل محيط زيست باشد و نداند كه بهمن ايزدي ستوني است استوار در اين حوزه! كسي كه از جواني قدم به اين عرصه گذاشته و همانقدر كه براي سيستان و بلوچستان و دانش بومي اين مردم تلاش كرده، در لوت پاي كار بوده و ثبت جهاني لوت بدون اسم او معنايي ندارد.
دو سال قبل كه همراه با او به نورآباد ممسني براي ديدار نوروزي از خانوادهاي رفتيم كه جوانش را در آتشسوزيهاي زاگرس از دست داده بود، ديدم كه چطور انجمنها را گوشهگوشه فارس جمع كرد تا تسلي خاطري براي مادري باشد كه تنها پسرش را براي حفاظت از اين خاك داد. همراه با خانواده و دوستداران محيط زيست به جايي رفتيم كه محمدجواد مختاري كشته شده بود، همه سكوت كردند تا بهمن خان صحبت كند. او با اين شعر سخنان را آغاز كرد: «با صبا در چمن لاله سحر ميگفتم/ كه شهيدان كهاند اين همه خونين كفنان/ گفت حافظ من و تو محرم اين راز نهايم/ از مي لعل حكايت كن و شيرين دهنان» و در ادامه از كساني گفت كه براي حفاظت از اين سرزمين جان دادهاند و از خانواده مختاري تشكر كرد. آن روز هيچ مقام دولتي در مراسم حاضر نبود، همچنانكه در بسياري برنامهها كه بايد باشند و نيستند. بار ديگر كه همراهش به ديدن مادر هومن جوكار رفته بوديم، تابلويي از طبيعت ايران را با خود همراه آورد كه پشت آن نوشته شده بود: «ساقي بيا كه هاتفِ غيبم به مژده گفت / با درد صبر كن كه دوا ميفرستمت» اين بيت را كه خواند، اشك همه جاري شد، اما او باز به همه نويد روزهاي بهتري را داد كه خواهد آمد. ميدانم و مطمئن هستم اگر بهمن خان و تلاشهاي بيدريغ او نبود، محيط زيست ايران اوضاعي بدتر از امروز داشت. او اميد همه ما براي حفاظت از اين سرزمين است، سايهاش بر سر محيط زيست و همه ما مستدام باد.