• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5613 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۶ آبان

صليبي در آسمان، كنستانتين و مسيحيت

مرتضي ميرحسيني

ماجرا به اوايل قرن چهارم ميلادي، به دوره‌اي از جنگ‌هاي داخلي در امپراتوري روم برمي‌گردد. مي‌گويند صليبي در آسمان ظاهر شد و با برخي نشانه‌ها و شرط و شروط، حقانيت امپراتور كنستانتين را كه يكي از طرف‌هاي درگير در جنگ بود، تاييد كرد. البته درباره آنچه كنستانتين و شماري از سربازانش آن روز از ماه اكتبر 312 ميلادي ديدند، بحث و مناقشه بسيار است. خيلي‌ها در جزييات اين تجربه، حداقل به آن شكلي كه كنستانتين روايتش كرد ترديد انداخته‌اند و نمي‌پذيرند كه ماجرا اتفاقي فراطبيعي 
بوده است.  مانند مورخ هم‌عصر ما، آرنولد جونز كه معتقد است آن پديده، هاله‌اي خورشيدي بوده كه از فروريزش كريستال‌هاي يخي در مقابل اشعه خورشيد ايجاد شده بود. پديده‌اي كه معمولا به شكل خورشيدهاي كاذب يا حلقه‌هاي نوري كه خورشيد را دربرمي‌گيرند، ظاهر مي‌شود. اما مردم آن روزگار، كه كنستانتين هم يكي از آنان بود، چنين نگاهي نداشتند. كشيشي به اسم يوسبيوس كه در آن دوره زندگي مي‌كرد و بعدها زندگي‌نامه‌اي از كنستانتين نوشت، مي‌نويسد: وقتي كه روز از نيمه گذشته بود، او با چشم‌هاي خود علامت يك صليب درخشان را در آسمان، بالاتر از خورشيد و يك دستنوشته پيوسته به آن را با مضمون «با اين پيروز شو» ديد. ديدن چنين صحنه‌اي با اعجاب او و افراد سپاهش را تكان داد، چه آنكه آنها شاهد آن معجزه بودند و چون او به كنكاش و تامل در معني آن كوشيد، شب فرارسيد و در خواب مسيح بر او ظاهر شد و به او فرمان داد شيئي شبيه به آن علامت كه در آسمان ديده بود بسازد و آن را چونان محافظي در تمام درگيري‌هايش با همه دشمنانش 
به كار گيرد.
 اين تجربه براي كنستانتين كه آن زمان هنوز مسيحي نشده بود و فقط با مسيحيان -كه اقليتي در تنگنا و فشار بودند همدلي داشت- معجزه‌اي بزرگ تلقي شد. مطمئن شد كه در مسير درستي پيش مي‌رود و به ياري مسيح به هدفي كه در سر دارد، مي‌رسد.
 البته سربازانش نيز در آستانه جنگ سرنوشت‌سازي كه پيش‌بيني برنده و بازنده آن تقريبا ناممكن بود، به چنين انگيزه‌اي نياز داشتند. شايد چيزي را ديدند كه مي‌خواستند ببينند. پشت‌گرم به دست آسماني كه حمايت‌شان مي‌كرد پيشروي كردند، در نبردي خونين سپاه مقابل -به فرماندهي ماكسنتيوس- را فروشكستند و پشت سر كنستانتين به سوي شهر رُم سرازير
 شدند.
 كنستانتين جنگ را برد و رقيبش را -كه «غاصب» خطابش مي‌كرد- از سر راه برداشت. تجربه‌اش در آن روز پاييزي (28 اكتبر) هر چه كه بود، به نقطه عطفي در تاريخ مسيحيت تبديل شد. قدرت را كه به دست گرفت، به جبران لطف مسيح، به ستم‌ها و محدوديت‌هايي كه مسيحيان تحمل مي‌كردند پايان داد و تقريبا همه قوانين تبعيض‌آميز ضد آنان را لغو كرد. دان ناردو در كتاب «انحطاط و فروپاشي امپراتوري روم» مي‌نويسد «پيداست كه شهود نماد آسماني غيرمنتظره و به دنبال آن پيروزي كنستانتين، براي توجيه لطف و حمايتي كه او از آن پس به مسيحيان نشان داد، كفايت مي‌كند. او همانند تقريبا همه ديگر مردم روزگارش، هم عميقا مذهبي بود و هم به‌ شدت خرافاتي و نه تنها از او انتظار مي‌رفت كه پيروزي خود را به خداي مسيحيت نسبت دهد، بلكه آن لطف خدايي را، چنان‌كه سزاوار بود، با كمك به پيروان مسيحيت جبران كند. اما بايد تاكيد كرد كه كنستانتين در آن زمان، عملا به دين مسيحيت
 درنيامده بود. 
مدت‌هاي دراز او غيرمسيحي‌اي باقي ماند كه وجود خداي مسيحيت را پذيرفته بود و نسبت به آن محبت و قدرشناسي نشان مي‌داد.» ويل دورانت در تفسير حوادث آن دوره و تجربه كنستانتين و تصميماتي كه او در زمان جنگ و بعد در سال‌هاي فرمانروايي‌اش گرفت مي‌نويسد «مسيحيت براي او وسيله بود، نه هدف» و حتي زماني هم كه رسما اين دين را پذيرفت، باز بيشتر يك دولتمرد باقي ماند تا مومني مسيحي و ذهنش را چندان درگير الاهيات و مباحث مختلف اين دين نمي‌كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون