حرفهاي برنده پرويي نوبل ادبيات درباره فلسطين و اسراييل
وقتي يوسا از «وحشيگري نتانياهو» حرف ميزند
روزنامه الموندو اسپانيا چندي پيش به مناسبت آخرين اثر ماريو بارگاس يوسا «سكوتم را به تو ميدهم» با او گفتوگويي داشت كه اين نويسنده 87 ساله برنده نوبل ادبيات در آن اعلام كرده بود كه ديگر نمينويسد. يوسا در اين گفتوگو آرزو كرده نتانياهو طبيعت وحشي خود را مهار كند و دست از قتل عام فلسطينيها بردارد.
مهدي سرايي، مترجم زبان اسپانيايي متن گفتوگو را ترجمه كرده و در ايسنا قرار داده. او در اين گفتوگو درباره جنگ اسراييل و فلسطين هم حرف زده. بخشهايي از حرفهاي يوسا را در ادامه ميخوانيد:
«معتقدم در روزگار ما اطلاعات كاركرد بسيار چشمگيري دارد. تقريبا ۵۰ سال پيش، جنگها بيپايان بودند و راهي براي خاتمه دادن به آنها وجود نداشت؛ زيرا اطلاعات به اين سرعت و گستردگي در دسترس تودهها قرار نميگرفت. امروز امكانات فراواني وجود دارد، گرچه هميشگي نيست. آرمانشهر فرهنگي يك سادهلوحي است و نمونه آن را ميتوانيم در نمونههاي بسياري ببينيم. پوتين جنگ را به اوكراين كشانده است و به نظر نميرسد آماده مذاكره باشد، در مقابل، جنگ بين اسراييل و فلسطين با توقف حمله اسراييل، چشمانداز محدودتري دارد. اميدوارم اينطور باشد و نتانياهو، طبع وحشيگرياش را مهار كند و دست از قتل عام فلسطينيها بردارد...
امريكاي لاتين نيازي به سياستمدار ندارد، بلكه محتاج ايدهها و جنبشهايي است كه در مسيري درست حركت كنند. براي من اين در آزادي فعاليت، نبود تعصب در روابط اجتماعي و احترام به قوانين و نهادهاي حقوقي خلاصه ميشود. اعتمادي به فرماندهان نظامي ندارم. جامعه ايدهآل، جامعهاي است كه در آن حتي فرد نام مسوولي را نداند كه زمام امور را در دست دارد و حاكم نيز زياد در زندگي مردم سرك نكشد، مگر در موارد ضروري. در حال حاضر، نظاميان بسياري در امريكاي لاتين بر سر كارند.
توصيه من به جوانان نويسنده اين است كه بنويسند، در زندگي خود به دنبال چيزهاي اصيل باشند و مطمئن هستم كه در اين جستوجو چيزهاي بسياري خواهند آموخت. بهترين نويسندگان اين مسير را طي كردهاند و سرخورده هم نشدهاند. البته، بايد خيلي زحمت بكشند، اين تصور كه بتوانند با الهامي ناگهاني و يكبارگي اثر شاهكاري خلق كنند، بيمعني است. اينگونه موارد در ادبيات بسيار نادر هستند. اكثر ما نويسندگان مجبور بودهايم كه بسيار تلاش كنيم، همچون كساني كه «مجبور» به انجام كاري بودهاند، همانطور كه پيش از اين هم گفتهام...
بهترين راه اين است كه كشوري بهطور دموكراتيك مسير حركت خود را پيدا و مشكلات خود را در چارچوبي قانوني حل كند. در روزگار ديكتاتوري، به جاي راه انداختن جنگي كه كسي از فرجام آن آگاه نيست، به نظرم روشهاي موثرتري براي سرنگوني آنها وجود دارد مثلا تحريمها خيلي موثرتر هستند. به نظرم بايكوت نهادهاي يك كشور بسيار موثرتر از خشونت است.
پيوند دادن تركيب نژادي و غرور ملي به معناي ملغي كردن تعصباتي است كه در حال حاضر برخي طبقات نسبت به هم دارند. هر قدر زودتر اين كار را آغاز كنيم، بهتر خواهد بود. به همين دليل، اين ايده تا اين اندازه نظر مرا جلب كرد، همچنين براي مدتي شخصيت داستان «آسپيلكوئتا» هم درگير آن بود، فردي كه براي او موسيقي كروئل همچون ملاطي اجتماعي، عاملي تركيبكننده و پيونددهنده بود. در بسياري از كشورها، با مقاومتهاي قبيلهاي مواجه ميشويم، اما برخي اوقات در آنها عوامل پيونددهنده پنهاني وجود دارند، بدون اينكه كسي آنها را آزادانه مطرح كرده باشد. به نظرم چيزي شبيه به اين در موسيقي كروئل وجود دارد...
وقتي به گذشتهام نگاه ميكنم، ميبينم كه ادبيات چيزي بوده است كه زندگيام را، در لحظات خوب و بد، وقف آن كردهام. اگر بخواهيد از اين اعتراف رمزگشايي كنيد، البته اعتراف ميكنم كه زندگيام را وقف اين كار كردهام و اين شانس را داشتهام كه به لطف حمايت خانوادهام از عهده اين كار برآيم كه حرفه مرا درك كردند و مرا در اين راه همراهي كردند. فلوبر ميگفت كه نوشتن نوعي زيستن است و اين توصيفگر زندگي من از عنفوان جواني است. مدام در حال نوشتن بودهام...»