مملكت را بايد تقديم خالصسازان كرد؟
انگشتانشان را با علامت پيروزي به آنها نشان بدهند؟ اگر چنين است به چه دليل بايد تن به ذلت داد و با كمترين مقاومت، همه چيز را واگذار كرد؟ اصلا فرض كنيم بيماري همه وجود وطن را دربرگرفته و اميدي به حيات آن نيست. كدام والديني را ميشناسيم كه فرزند نحيف و مريض خود را رها كند و او را به چنگال بيرحم مرگ بسپارد؟ كساني كه با پررويي ميگويند مملكت فقط مال ماست، در اين آرزو به سر ميبرند كه كشور را مثل راحتالحلقوم ببلعند و يك ليوان آب هم سر بكشند. بنابراين ايستادن در برابر چنين موجوداتي شرط عقل است و ايجاد مانع در دست يازيدن آنان به اهدافشان منطق دارد. حتي اگر احتمال پيروزي در برابر انحصارطلبان نزديك صفر باشد بايد براي پيروزي يا لااقل جلوگيري از شكست جنگيد. تقديم دودستي مملكت همان كاري است كه شاه سلطان حسين صفوي300سال پيش در برابر محمود افغان كرد و در طول سه قرن گذشته لعنت را براي خود خريد. اگر نخبگان بپذيرند كه نبايد به راحتي مسابقه را واگذار كنند براي متقاعد كردن شهروندان نيز تلاش خواهند كرد. آن تلاش حتي اگر به شكست بينجامد، شكستي همراه با افتخار خواهد بود.