استفاده از تجربه جنگ با عراق براي بازدارندگي از جنگ
بنابراين هماكنون ماهيت تهديدات و معادلات قدرت، در مقايسه با گذشته تغيير كرده است، به همين دليل استفاده از تجربه جنگ با عراق براي مواجهه با تهديدات، به روش بررسيهاي تاريخي-تبليغاتي در چارچوب مفهوم جنگ دفاعي و مشروعيت آن، امكانپذير نخواهد بود.
3- مهمترين دليلِ نقد رويكرد تاريخي-تبليغاتي به مساله جنگ، بيتوجهي به پويايي منطق جنگ در مناسبات دو يا چندجانبه است كه با تاثيرپذيري از زمينههاي تاريخي، شرايط حاكم و تغيير در معادلات و محاسبات بازيگران، زمينههاي وقوع جنگ را فراهم ميكند. تحولات «جنگ غزه» در شرايط كنوني، به عنوان يك نمونه آشكار، بيش از گذشته اين موضوع را روشن كرده است كه منطق وقوع جنگ با هر زمينه تاريخي و در هر شرايطي، تابع «تغيير در معادلات بازدارندگي» است. اين مساله نتيجه سرنوشتساز جنگ غزه را در نسبت با احتمال گسترش جنگ يا تكرار جنگ جديد در منطقه، از اهميت راهبردي برخوردار كرده است. در واقع زمان و دامنه جنگ غزه، متاثر از هدف دستيابي به بازدارندگي تعيين خواهد شد.
4- بر پايه ملاحظات يادشده، چنانكه اشاره شد، نگرش كنوني به علت وقوع جنگ بر پايه مفهوم تجاوز و در نتيجه مشروعيت دفاع، مانع از فهم منطق وقوع جنگ، به عنوان يك امر استراتژيك خواهد شد. بنابراين استفاده از مفاهيم پيشين، حتي اگر براي تبيين تاريخي از جنگ لازم باشد، در شرايط كنوني نميتواند از ضرورت دستيابي به بازدارندگي از وقوع جنگ و مديريت آن، پشتيباني كند. با فرض صحت اين ارزيابي، اين پرسش اساسي وجود دارد كه؛ چگونه ميتوان با تغيير رويكرد و روششناسي بررسيهاي تاريخي-سياسي از علت وقوع جنگ با عراق، زمينههاي فهم از مساله جنگ و احتمال وقوع آن را در آينده، به عنوان يك امر استراتژيك، در چارچوب مفهوم بازدارندگي فراهم كرد؟