درباره فيلم باربي به كارگرداني گرتا گرويگ 2023
يك فيلم پلاستيكي، نه چيزي بيشتر
نظرات در مورد اين فيلمِ به شدت صورتي، كاملا دوگانه است
فاطمه كريمخان
درمورد فيلم باربي اين روزها حرفهاي زيادي زده شده كه باعث ميشود هر نوع اظهارنظري در مورد آن غيرقطعي باشد، هر نوع اظهارنظري منهاي يك استثنا، آن هم اينكه نظرات در مورد اين فيلم به شدت صورتي، كاملا دوگانه است. اگر نگاهي به امتيازات فيلم در گوگل بكنيد، موضوع روشن ميشود. اغلب كساني كه به فيلم نمره دادهاند يا كمترين نمره ممكن را انتخاب كردهاند يا بيشترين نمره ممكن را؛ بنا بر اين فيلم از نظر مخاطبانش يا آشغال بوده يا شاهكار.
من در دسته كساني هستم كه باربي را آشغال ميشمارند. البته اشتباه نشود، آشغال بودن باربي از نظر من، ربط چنداني به منظرگاه دختر نوجواني كه فيلم به آن اشاره ميكند و در آستانه ورود به يك نظرگاه سياسي، باربي را «فاشيستي» ميشمارد، ندارد. عروسك باربي در سالهاي گذشته تلاش قابل ملاحظهاي براي بهروز شدن، براي كم كردن از انتقادات بسيار وارد در مورد ارايه يك تصوير كليشهاي از زنان و همينطور براي همراه شدن با بازار رو به تنوع خريداران خود انجام داده كه حتما ستودني است. شركت توليدكننده باربي در سالهاي اخير نشان داده است كه به جاي اينكه با كلهشقي به يك الگوي قديمي كه از نظر خودش درست است، بچسبد با بازار و منتقدان و جامعهشناسان راه ميآيد، باربيهاي رنگينپوست توليد ميكند، عروسكهاي چاق و لاغر توليد ميكند تا الگوي تبليغاتي زن بور سايز صفر را بشكند، عروسكهاي روي صندلي چرخدار، عروسكهاي در لباس فضانورد و شيميدان توليد ميكند و حتي از اسطوره شمشيربازي زنان امريكا كه يك زن دو رگه مسلمان است، اجازه ميگيرد تا يك باربي شمشيرباز هم از روي او درست كند و نشان دهد كه حتي به پاهاي كشيده و لاغر هم تعلق خاطر ابدي و ازلي ندارد.
باربي حتما آنطوري كه دختر نوجوان فيلم باربي به آن اصرار دارد، نمادي از «فاشيسم» نيست، اما فيلم همچنان آشغال است. رنگهاي براق، لباسهاي جالب و زندگي كه در آن هر روز بهترين روز عمر است، بخش اصلي افتتاحيه فيلم است، بخش كمتر مورد توجه قرار گرفتهاي هم در افتتاحيه هست و آن جايي است كه عروسك شاد و خنداني كه هر روز بهترين روز زندگياش را زندگي ميكند از «مرگ» سوال ميكند. اينجا جايي است كه از خودتان ميپرسيد نكند همه كساني كه باربي را آشغال توصيف كردهاند صرفا از سر بدجنسي فيلم را زير سوال برده باشند؟ نكند اين بار قرار است در يك فانتزي عروسكي، موضوعي چنان جدي دستمايه قرار بگيرد و تمام ايدههايي كه در مورد عروسكبازي داريد را زير سوال ببرد؟ اينجا جايي است كه انتظار شما از فيلم بسيار بالاتر از آن چيزي قرار ميگيرد كه اين كمدي فانتزي عروسكي قرار است به آن پاسخ دهد.
مساله مرگ به زودي در فيلم به مساله «غم» تبديل ميشود، زندگي ديگر روي پنجه پا نيست و ترتيب مكانيكي طي شدن روز يك باره به هم ميريزد، اما نه به اين دليل كه در دنياي واقعي كسي مرده است، بلكه به اين دليل كه دختري كه در دنياي واقعي با عروسك بازي ميكند، غمگين است. باربي كه پايش را روي زمين گذاشته و آبي كه با آن دوش ميگيرد ناگهان سرد شده متوجه ميشود كه بيمار شده است، بايد براي درمان خودش سراغ يك باربي طرد شده و بيمار ديگر برود. اين باربي دوم، موهاي كوتاه و ژوليده و لباس نامرتب خواب به تن دارد، در خط داستاني ماجرا او عروسكي است كه پشت ويترين نمانده، عروسكي است كه هر كاري خواستهاند با او كردهاند و حالا عروسكهاي تميز و مرتب ديگر او را نميپذيرند، تصويري كه همان الگوي كلاسيك جادوگران زن را يادآوري ميكند. از اينجا به بعد همه چيز به هم ميريزد، باربي و كن، عروسك مرد همراهش به دنياي واقعي ميروند تا مشكل يك نوجوان را حل كنند، اما در واقع بايد مشكلات يك زن سرپرست خانوار تك والد را برطرف كنند كه فرصتي براي عروسكبازي ندارد و بابت اين مساله ناراحت است.
بيانيه مختصر فيلم عليه دنياي واقعي توسط اين زن رنگينپوست واقعي قرائت ميشود؛ بيانيه در مورد اينكه چقدر انتظارات جامعه از زنان زياد و غيرمنطقي است، ربط چنداني به فيلم ندارد، از اين مونولوگ تنها براي تشريح دستوپيايي كه مردسالاري در جهان ايجاد كرده، استفاده ميشود تا عروسكهاي باربي كه ظاهرا كنترل شهر را به كنها، عروسكهاي مردي كه همواره در جهان باربي در حاشيه قرار گرفته بودند باختهاند، انگيزهاي براي مبارزه و مقابله به دست بياورند و خوب همانطور كه انتظار ميرود، همه به دنياي باربي برميگردند تا درحالي كه نتوانستهاند در دنياي واقعي چيزي را عوض كنند، در دنياي عروسكها سلطه باربي بر زندگي را حفظ كنند؛ سوال دوم بعد از اينكه «پس مرگ كه در آغاز فيلم به آن اشاره شده بود، كجا رفت»، اينجا به وجود ميآيد، جهاني كه در افتتاحيه فيلم ميبينيم، جهاني است كه باربي در آن هر روز بهترين روز زندگياش را زندگي ميكند، عروسكها لب آب واليبال ساحلي بازي ميكنند و زنان بيمارستان و دادگاه و دولت را اداره ميكنند، اما اين جهان همانطور كه باربي ميبيند، غيرواقعي است، يك دستوپيايي ديگر كه در آن خبري از مرگ نيست و باربي كه زيادي با آن بازي شده را طرد ميكنند. مردان سهمي از اين جشن زنانه ندارند و به نظر هيچ چيز بينقص نميآيد، پس چرا بايد به آن برگشت؟ فقط به اين دليل كه بايد جهان عروسكها را از سلطه مردانه حفظ كرد؟
مساله بعدي در مورد يكي از معدود پاساژهاي فيلم است كه به مديران شركت باربي ميپردازد، هياتي از مردان در كت و شلوار سياه كه حق زنان را در شركت خوردهاند و حالا نگران هستند كه دنياي بينقص عروسكيشان به اندازه دنياي واقعي بههم ريخته شود و قصد دارند هر طور شده اين جهان را از زنان واقعي حفظ كنند. به نظر ميرسد در اين قسمت از داستان همه فراموش كردهاند كه جهان باربي، با عروسكهاي فضانورد و پزشك و سياستمدار و رنگين پوستش، اصلا قرار بود از فانتزي عبور كند و به واقعيت نزديك شود!
سازندگان باربي، همانطور كه از اغلب داستانهايي در رديف كمدي فانتزيهاي عروسكي انتظار ميرود، درگير بحران سادهسازي شدهاند، آه بله، حواس كن را پرت ميكنيم و جهان را نجات ميدهيم، كن تنها به كمي اهميت و اعتماد و عشق نياز دارد، عروسكها دنياي ما را حفظ خواهند كرد!
درحالي كه باربي با تمام وجود تلاش ميكند در بحراني كه فمينيسم براي بازارش خلق كرده به هر طريق ممكن از قبيل ساخت عروسك فضانورد و شمشيرباز و رنگينپوست و ويلچرنشين، خودش را شبيه واقعيت كند، فيلم باربي تمام تلاشش را ميكند كه از واقعيت فرار كند. به نظر ميرسد اين مساله كه براي ساختن فيلمي در مورد زنان، به چيزي بيشتر از نشان دادن نمايي كارتوني از مردسالاري با اسب و ماشينهاي سياه نياز است، به كلي در فيلم باربي مورد فراموشي قرار گرفته است و خب، چراكه نه؟! آيا اصلا كسي هست كه حوصله و تواني براي شنيدن حرفهاي جدي در مورد مساله زنان داشته باشد؟ و اگر هست بهتر نيست با اين ارجاعهاي فانتزي دين خودمان را به او ادا كنيم بدون اينكه جديت مساله را درنظر بگيريم؟
هواداران فيلم ممكن است بگويند از كمدي فانتزي نبايد انتظار بيشتري داشت، البته كه حرف ناواردي نيست، نميتوان از يك فيلم صورتي در مورد يك عروسك پلاستيكي انتظار داشت كه چيزي غير از يك فيلم صورتي در مورد يك عروسك پلاستيكي باشد، اما خوب بود اگر اين فيلم صورتي در مورد يك عروسك پلاستيكي و همينطور طرفداران و مشتاقانش ادعايي هم در مورد نسبت آن با فمينيسم و مساله حقوق زنان نداشته باشند. باربي با مونولوگي در مورد انتظارات فراوان جامعه مردسالار از زنان، تبديل به فيلمي فمينيستي نميشود. هر چند به خوبي ميتواند جنبشهاي حقوق زنان را هم مثل ساير جنبشهاي برابريخواهي مصرف كرده و از آن ابزاري براي فروش بيشتر در بازار استخراج كند.
در مورد فيلم باربي اين روزها حرفهاي زيادي زده شده كه باعث ميشود هر نوع اظهارنظري در مورد آن غيرقطعي باشد، هر نوع اظهارنظري منهاي يك استثنا، آنهم اينكه نظرات در مورد اين فيلم به شدت صورتي، كاملا دوگانه است.
درحالي كه باربي با تمام وجود تلاش ميكند در بحراني كه فمينيسم براي بازارش خلق كرده به هر طريق ممكن از قبيل ساخت عروسك فضانورد و شمشيرباز و رنگينپوست و ويلچرنشين، خودش را شبيه واقعيت كند، فيلم باربي تمام تلاشش را ميكند كه از واقعيت فرار كند.
هواداران فيلم ممكن است بگويند از كمدي فانتزي نبايد انتظار بيشتري داشت، البته كه حرف ناواردي نيست، نميتوان از يك فيلم صورتي در مورد يك عروسك پلاستيكي انتظار داشت كه چيزي غير از يك فيلم صورتي درمورد يك عروسك پلاستيكي باشد، اما خوب بود اگر اين فيلم صورتي در مورد يك عروسك پلاستيكي و همينطور طرفداران و مشتاقانش ادعايي هم در مورد نسبت آن با فمينيسم و مساله حقوق زنان نداشته باشند، باربي با مونولوگي در مورد انتظارات فراوان جامعه مردسالار از زنان، تبديل به فيلمي فمينيستي نميشود. هر چند به خوبي ميتواند جنبشهاي حقوق زنان را هم مثل ساير جنبشهاي برابريخواهي مصرف كرده و از آن ابزاري براي فروش بيشتر در بازار استخراج كند.