• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5645 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۱۳ آذر

ميراث شارلماني

مرتضي ميرحسيني

شارلماني تنها جانشين پدرش نبود. او قلمرو خاندان كارولنژي را به اشتراك با برادرش به ارث برد و چند سالي در كنار و به روايتي زير سايه او حكومت كرد. اما عمر برادرش كوتاه بود و در چنين روزي از سال 771 ميلادي قدرت فرانك‌ها تماما به شارلماني رسيد. آن زمان حدود سي سال داشت و به شهامت و قدرت جسمي از ديگران متمايز مي‌شد. البته مانند بيشتر مردم آن روزگار از سواد نوشتن محروم بود. معلوماتش اندك، اما ذهنش تيز و نگاهش عميق بود. آخن را مركز قدرتش كرد و هرگز به وسوسه تغيير پايتخت به رم - كه در مقاطع مختلف پيشنهاد و تكرار مي‌شد - تسليم نشد. البته با پاپ ارتباط گرفت و به پيروي از سياست پدرش، در مشكلات و درگيري‌هايي كه بعدتر، بارها پيش آمد به دفاع از كليساي كاتوليك رفت. بيشتر از چهار دهه حكومت كرد و حداقل در پنجاه جنگ كوچك و بزرگ، با دشمنانش رودررو شد. هميشه پيروز نبود، اما مرزهاي دولت فرانك‌ها را از هر سو گسترش داد و در بخش بزرگي از اروپا، امنيت و ثبات نسبي برقرار كرد. در جنگ و در سركوب دشمنانش، قاطع و سنگدل بود و به وقت ضرورت از كشتار چند هزار نفر به يك فرمان هيچ ابايي نداشت، اما حداقل از تصويري كه مورخان براي ما ساخته‌اند، چنين به نظر مي‌رسد كه جنگ، نخستين انتخابش نبود. به نوشته ويل دورانت در كتاب «عصر ايمان» در واقع شارلماني همواره اداره امور مملكتي را بيش از جنگ دوست مي‌داشت و از آن جهت به جنگ دست يازيده بود تا مگر به اجبار در اروپاي باختري، يعني سرزميني كه قرن‌ها بر اثر اختلافات قومي و مذهبي دچار تفرقه و پراكندگي بود، نوعي يگانگي حكومت و دين پديد آورد. او تمام اقوام ساكن اروپا از رود ويستول تا اقيانوس اطلس و از بالتيك تا جبال پيرنه، به علاوه تمامي ايتاليا و قسمت اعظم بالكان را زير فرمان خويش درآورد. دورانت مي‌پرسد چگونه امكان داشت كه مردي به تنهايي قلمرويي چنين پهناور و متنوع را در عين كفايت اداره كند؟ و سپس پاسخ مي‌دهد: «قدرت جسماني و شجاعت او به حدي بود كه مي‌توانست هزار نوع مسووليت و خطر و بحران و حتي توطئه فرزندان خويش را كه مي‌خواستند او را بكشند، تحمل كند. از تعاليم پپن سوم ملقب به كوتوله (پدرش) كه پادشاهي خردمند و محتاط بود و نيز قساوت شارل مارتل (پدربزرگش) بهره‌مند شد كه خون اين دو در عروقش جريان داشت و خودش نيز در صلابت و قدرت مانند چكش بود. شارلماني حوزه نفوذ پدران خويش را گسترش داد، با سازمان نظامي استواري آن را حراست كرد و شالوده‌اش را با شعاير و حرمت دين استحكام بخشيد. اين قدرت را داشت كه هم به كمك انديشه، مقاصد بالابلندي را بپروراند و هم وسايل تحقق آن اميال را فراهم كند و قادر بود لشكري را رهبري كند و مجلسي را تابع نظرات خود سازد و اشراف را راضي نگه دارد و روحانيون را مطيع خود گرداند و بر حرمسرايي حكومت كند.» در يكي از سفرهايش به رم، در جشن ميلاد مسيح شركت كرد و در مراسمي كه روساي تشكيلات كليسا آن را برنامه‌ريزي كرده بودند، به دست پاپ تاجگذاري كرد (سال 800 ميلادي) . گويا پاپ و خادمانش شارلماني را در عملي انجام ‌شده قرار داده بودند و او تا آخرين لحظات از نيت و تصميم آنان خبر نداشت. همان زمان به چند نفر از نزديكانش گفت از اين اتفاق اصلا خوشحال نيست، زيرا دوست ندارد چنين به نظر برسد كه مشروعيت قدرت و اختياراتش به تاييد كليسا وابسته است، آن‌ هم كليسايي كه خود او چند بار از خطر نجاتش داده بود. اما شارلماني نارضايتي و آزردگي‌اش را علني نكرد و احساس بدي را كه داشت فرو خورد و پنهان نگه داشت. سكوت او در آن ماجرا، به شكل‌گيري (يا رواج) سنتي در دنياي مسيحي منجر شد كه نوشته‌اند: «تاجگذاري شارلماني پيامدهايي داشت كه هزار سال به طول انجاميد. اين تاجگذاري، از آنجا كه اختيارات مدني را موكول به تاييد روحاني كرد، به دستگاه پاپي و اسقف‌ها اقتدار بخشيد. از اين پس (پاپ‌هايي مثل) گريگوري هفتم و اينوسان سوم مي‌توانستند به اتكاي وقايعي كه در سال 800 در رم روي داده بود، دستگاه روحانيت نيرومندي را پي‌ريزي كنند.» معلوم بود كليسايي كه مي‌توانست مشروعيت بزرگ‌ترين فرمانرواي جهان مسيحي را تاييد - يا رد - كند، اين اختيار را هم براي خودش قائل شود كه بيشتر و بيشتر به اقتصاد و سياست و همه‌ چيزهاي ديگر، حتي زندگي خصوصي مردم عادي دست‌درازي كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون