• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۳ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5647 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۱۵ آذر

يلدا در جغرافياي وسيع فرهنگ اسلامي- ايراني

در نهايت، بدعتي معنايي در مفهوم حق سرنوشت افكند و ابهام كلي و انتزاعي اين حق را در گزاره «حق تعيين انتخاباتي سرنوشت هرنسل حاضر و اكنون» وجهي مشخص و انضمامي بخشيد.
اكنون، اما، به روزگاري رسيده‌ايم كه جماعتي كم‌بهره از ذوق زيبايي‌شناختي، به نام نگهباني از انقلاب و فرهنگ انقلاب سعي در مهار و كنترل و محدود‌سازي واژگان و نمادهاي ملي يا جهانشمول دارند. گويا بايد آن تركيب‌بندي كه پدران بنيانگذار انقلاب و جمهوريت، ميان ايرانيت، جمهوريت و اسلاميت، ميان انقلاب و انتخاب و انتخابات آزاد و ديگر آزادي‌هاي بنيادين و مكتوب در قانون اساسي به عمل آورده‌اند چنان واسازي و بازتعريف شود تا بر سلايق و علايق جماعتي معين منطبق گردند. در اين ميان برخي براساس رسالتي خود گمارده و فرهنگي، سازگاري و تلائم شیريني كه در خويشاوندي امر ملي و امر اسلامي و انقلابي منعقد شده بود در معرض بازتعريف دلخواه خود قرار داده‌اند. نوبت به يلدا رسيده. يلدا تولدي است در اعماق هزاره‌ها، از آن روزگار كه نياكان ما در همنشيني طولاني‌ترين شب سال، زايش خورشيد و فوران نور سپيده‌دمان را انتظار مي‌بردند تا امروز خود را تكرار مي‌كند و تولدي دوباره مي‌يابد. اين زايش زادروزي را مي‌توان به مفهوم اين كلمه تسري داد و از روياي غنايي گفتاري شبانه سخن گفت كه در هر ميعادگاه خود تولدي تازه دارد. يلدا مثل نوروز مثل هر مناسبت ملي بر بنياد انديشه‌ها، فرهنگ‌ها و احساسات هر نسلي همواره از نو به نقطه طلوع خود مي‌رسد، از نو، نوروز مي‌شود و به يلدا مي‌گرايد. ما چه كاره باشيم كه سدي بسازيم بر سر سيلان شط معنايي يلدا و دامنه گفتاري را در مفهومي دلبخواه متوقف و محدود كنيم؟ بگذاريم يلدا در هاله نام خود بدرخشد. اسلام پلي ميان- فرهنگي بود كه بر بنيادِاعتقادي آن زبان فارسي، اسامي شاهنامه و نوروز در امتداد قلمرو فتح تركان سلجوقي و عثماني بسط و گسترش يافت و به بخشي حذف‌ناپذير از كدهاي فرهنگي آناتولي تبديل شد. يلدا هم سوار بر همين امواج فرهنگ اسلامي-ايراني جايي در قلمرو نمادهاي ادبي عثماني به خود اختصاص داد. نمي‌دانم، شايد در اين جغرافياي وسيع فرهنگ اسلامي- ايراني، نخستين‌بار در عثماني بود كه واژه «شب» چندان در ادبيات ترك ترك برداشت و واشكافت كه حامل و پذيراي مفهومي نوين و سياسي شد. به‌طور مشخص در شعر «ليل مظلم» رجايي‌زاده اكرم شاعر عثماني كه به نوبه خود زمينه‌اي براي ظهور مسمط به مراتب زيبا‌تر دهخدا گشت. اما بدعت و بدايع تشبيه سياهكاري شب تار به استبداد و يلدايي ناميدن دهه‌هاي طولاني انتظار خورشيد حريت و آزادي از آنِ سامي‌ پاشازاده رمان‌نويس پيشتاز عثماني است كه رمان «سرگذشت» را با همين عنوان فارسي در سال 1888 نوشت و پلي زد از اسارت دلبر، قهرمان رمان، به مفهوم وسيع‌تر آزاد و استبداد: «سال‌هايي كه صبح نداشت، يك شب يلدا بود كه كوچك‌ترين شعله شفق در افق آن ديده نمي‌شد. آن شب يلدا كه تك‌ستاره‌هاي آن به محض طلوع، ترك ديار كرده در آفاق هجران افول مي‌كردند. باقيماندگان را چاره‌اي نبود جز آنكه پس از مدتي درخشش در سماي وطن در معرض آتش‌فشان استبداد در دود سياه خود مستغرق مي‌شدند. در آن دوران در مقابل يك شورش فكر و قلب كه از افراد به جمعيت، از جمعيت به ممالك، از ممالك به كل وطن سرايت يابد مانع ايجاد مي‌شد تا افكار آرام و ساكت شوند و جريان نيابند. در كل وطن يك گوشه آرميده وجود نداشت كه بتوان با ادبيات خلوت كرد... . در حالي كه در نوشتارخانه خودم در حالتي شديدا عصبي و آتش‌گرفته در انتظار الهام شعري و فكري بودم، صداي پاي خفيه پويان را مي‌شنيدم، از پنجره‌ام نگاه‌هاي پلنگ‌آسا را مي‌ديدم كه مرا تعقيب مي‌كردند؛ چونكه نوشتن (رمان) «سرگذشت» را به دست گرفته بودم..» (سامي پاشازاده) 
هركس يلداي خود را زندگي مي‌كند. تركان عثماني مي‌گفتند  : 
شب يلدايي منجم له موقت نه بيلير؟
مبتلاي غم سوركيم گجه لر كاچ ساعت؟
«منجم و موقت (وقات) چه داند كه شب يلدا چيست- مبتلاي غم را بپرس چگونه شبي است آن و چند ساعت؟»
به بيان ديگر و امروزي‌تر، يعني آنكه شب يلدا فراچنگ وقات (وقت معين كن يا سنجه‌گر زمان) و منجم نمي‌آيد، نمي‌توان آن را به شناخت‌گرايي زمان فروكاست، بايد آن را در تجربه زيسته «مبتلاي غم» در اين شب‌هاي يلدايي جست. در اين روزها كه جماعت سلطنت‌طلب ايران- شاهي به توهم ريخته شدن قبح جنايات كلان در مقياس نسل‌كشي فلسطيني‌ها توسط اسراييل، جراتي براي بزك كردن سرشكنجه‌گر مخوف ساواك يافته‌اند بايد از مهندس ميثمي پرسيد آن شب يلدا كه ساواك او را تا صبح شكنجه كرد «چند ساعت» بود؟
دلم نمي‌خواهد تلخ بگويم چونكه شيريني هندوانه شب يلدايم آرزوست: 
عزيزيم چله قارپوز
دوشوبدور ديله قارپوز
يقيليب خورجونلارا
گدير يار گيله قارپوز
عزيزم شب چله هندوانه
افتاده بر زبان هندوانه
انباشت شده در خورجين ها
خانه يار مي‌رود هندوانه
چند سال پيش اين ابياتي عاميانه را از احمد اوز فولكلور شناس آذري در گفت‌وگويي راديويي با دلشاد طاهر قيزي (مجري برنامه «گل سحريم» راديو باكو) شنيدم كه به استناد پژوهش‌هاي آكادمسين‌هاي آن ديار افزود: در طول تاريخ، مراسم چله نوعي پيش آمادگي براي نوروز بود و نقشي بزرگ داشته در كاهش سنگيني بار زمستان ...
هندوانه همچنين در جلوه سه رنگ آن نماد پرچم فلسطين است و يادگار آن دوران كه در تيره‌ترين ايام در دربار جنگ شش روزه و اعمال ممنوعيت پرچم فلسطين توسط غاصبان قدس شريف، فلسطيني‌ها در تظاهرات اعتراضي خود رنگ‌هاي پرچمي هندوانه‌هاي قاچ شده را به رخ اشغالگران كشيدند. در ايام اخير نيز نقشيه هندوانه در تظاهرات فلسطين خواهانه در خيابان‌های‌جهان آزاد زينت بخش مطالبات اعتراضي بر ضد حاميان امريكايي جنايات اسراييل گشت.
در اين شب‌هاي تيره‌اي كه آسمان غزه را بمب‌هاي قصابان غاصب فلسطين روشن كرده، آهنگِ «تولدخورشيده غزه» سروده «اندر تكين» سخت به دل مي‌نشيند: 
غزه ده گونش دوغاجاك
قيش بيتجك ياز اولاجاك
غزه ه او ظالملره 
مزار اولاجاك
خورشيد در غزه طلوع خواهد كرد
زمستان به سر خواهد رسيد بهار خواهد آمد
غزه بر آن ظالمان
مزار خواهد شد 
در آن جنگ 33 روزه پيروزي بني فاطمه بر بني صهيون را ديديم. دعا كنيم كه اين‌بار فرزندان فاتح خيبرغزه را گور صهيون كنند. من هم رويايي دارم: روياي آن را دارم كه فعالين مدني و آزاديخواهان كشورم نماد هندوانه و پرچم همرنگ آن فلسطين را با سرزمين نمادهاي شب يلدا درهم آميزند... .

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون