ترانه: القضيه و تلك القضيه!
وجدان جهاني و وجدان انساني گويي دو نيمه شده است، از سويي نگران زندگي لاكپشتهاي دريايي است و از سوي ديگر بر كشتار كودكان فلسطيني چشم بسته است. ديديم كه حتي در قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل پس از بايد و شايد و امروز و فردا كردن، سرانجام به آتشبس راي ندادند. ظاهرا ويترين حقوق بشر و حقوق ملل همانجاست. همانجايي كه سالها پيش اقبال لاهوري دربارهاش سروده بود:
بر فتد تا روش رزم درين بزم كهن
دردمندان جهان طرح نو انداختهاند
من ازين بيش ندانم كه كفن دزدي چند
بهر تقسيم قبور انجمني ساختهاند
در ترانه قضيه خطاب به مجسمه سپيد آزادي كه نماد فرشته آزادي امريكايي در جهان است، ميگويد:
تو چگونه ميتواني يك فرشته سپيدپوش باشي
در حالي كه وجدانت دو پاره شده است
عاطفه و توجه و دلداريات نسبت به كشتهشدگان بر اساس نژاد آنهاست!
اين مساله است و آن هم مساله است!
يك سو مدارس را بمباران ميكند. دانشآموزان را ميكشد
ميگويي آنها قربانياند، اينها هم قربانياند؟!
قاتل را با مقتول برابر ميداني؟
با رعايت نزاكت و بيطرفي؟!
تو چگونه چشم بر هم ميگذاري و ميخوابي؟
در حالي كه افراد خانوادهها زير آوار خانهشان مدفون شدهاند؟
چگونه در زنداني گسترده زندگي كنند؟
زنداني از آتش و خاكستر
از زير آوارها پارههاي پيكرهاي آنان برميخيزد، بر گردن قاتلان ميآويزد! ميجنگد. تو هر چه ميخواهي ميكني. پروايي از محكوميت نداري…
گويي اين ترانه، نه ترانه كه تفسير همان اعلاميه حقوق بشر ادعايي و آينه تمامنماي جهان امروز است كه از بام غزه بر خاك افتاده است. سالها پيش نزار قباني شاعر بزرگ پس از شكست ۱۹۶۷ سرود:
صلح بازيچه است
عدالت بازيچه است
آزادي از دهانه تفنگ ميگذرد!
ترانه قضيه با واژه «كفاح» و تكرار آن تمام ميشود. براي برطرف كردن اين دوگانگي راهي جز مبارزه و جهاد وجود ندارد. حتي مسيح عليهالسلام كه پيامبر مدارا و محبت بود، به روايت انجيل لوقا، باب ۲۲ آيه ۳۶ به حواريون خود گفت: «توشه راهتان را برداريد؛ اگر شمشير نداريد، جامهتان را بفروشيد و شمشير بخريد!»