نگاهي به نمايش «فردريك» به كارگرداني حميدرضا نعيمي
بحرانهاي بازيگر فرانسوي در آينه درام
سحر ناسوتي
اين شبها نمايش «فردريك» نوشته اريك امانوئل اشميت به كارگرداني حميدرضا نعيمي در سالن اصلي تئاتر شهر روي صحنه ميرود. اين نمايش داستان بازيگر شهير تئاتر دوران رمانتيك فرانسه يعني فردريك لومتر را روايت ميكند و در كنار ماجراهاي عاشقانه اين شخصيت به حوادث سياسي و اجتماعي آن دوران فرانسه نيز گريزهايي زده ميشود.
تماشاگراني كه كارهاي نعيمي را دنبال ميكنند، ميدانند كه او به نمايشهايي با پرسوناژهاي متعدد با ويژگيهاي شخصيتي رنگارنگ و درآميختن فضاي فانتزي و تا حدي كمدي با حال و هواي جدي علاقه دارد. در اين نمايش نيز او كه در كنار كارگرداني به بازي نقش فردريك نيز ميپردازد براي كارگرداني اين كار، از هنر بازيگران قديميتر گروه شايا يعني بهناز نازي، كامبيز اميني، كتانه افشارينژاد، سحر لطفي بهره گرفته و در كنار امير كربلاييزاده، صالح لواساني، جوانه دلشاد، محمدامين پازوكي، مريم صدري، آرمين يعقوبي، علي صادقي، ارسلان شباهنگ، مهران اكبري، سجاد حيدريه، ايمان سلگي، فرهاد قديمخاني، محمدحسين خلج، احمدرضا ميررجبي، ياشار احمدي، مهرداد طلايي، رضا داوودوندي، رضا جهاني، نمايشي دلنشين و اثري هنرمندانه را روي صحنه برده است.
داستان نمايش همانطور كه از نامش نيز برميآيد، همه و همه حول فردريك ميچرخد. او كه در تئاتر بولوار پاريس به روي صحنه ميرود، هر شب دختري زيبا و جوان را در ميان تماشاگران ميبيند كه خودش لقب گردنقويي را به او داده است. او كه به ظاهر مردي قمارباز و هوسباز است، براي يافتن هويت اين دختر كه برنيس نام دارد تلاشي نميكند اما برنيس كه دختر بسيار جواني است، شبي خودش در مقابل او ظاهر ميشود و عشق و ارادتش را به فردريك هديه ميدهد.
در كنار ماجراي عاشقانه فردريك با برنيس، ميبينيم كه او يك جمهوريخواه تمامعيار است و چون با نظام پادشاهي فرانسه مخالفت دارد، به ساير جمهوريخواهان از جمله خدمتكار تئاتر كمك ميكند تا پسرش را از چنگال پليس نجات دهد. بازيسازي فردريك براي نجات پسر خدمتكار كه تير خورده است، به شكل جالبي و دقيقا مقابل چشم تماشاگران شكل ميگيرد. او پسر را در صندوقي كه جزو آكساسوار صحنه است قرار ميدهد و به بهانهاي آن را از صحنه مستقيما به وسط خيابان ميفرستد. ماجراهايي كه در اين لحظات روي ميدهد، با توجه به اينكه تماشاگر تئاتر شهر ميداند كه در حال تماشاي نمايش در نمايشي است كه در آن تماشاگران فرضي مشغول ديدن اين صحنهها هستند، موقعيتي بسيار كمدي و پر فراز و نشيب ميآفريند.
اينگونه لحظات كمدي در هنگام اجراي نمايش مهمانخانه آرون كه اثري از يك نويسنده تازهكار به نام كوسون است نيز شكل ميگيرد. در اينجا فردريك فضاي واقعيت و نمايش را در هم ميآميزد تا جايي كه در نمايش روي صحنه خودش را كوسون يعني نويسنده نمايش معرفي ميكند و در آن لحظه كوسون و به دنبال مدير تئاتر از روي صحنه در حال اجرا دوان دوان رد ميشوند. تجسم واقعي اين لحظه كه در آن تماشاگر پاريسي شاهد چه آش شلهقلمكاري بوده است، تماشاگر تهراني تئاتر شهر را به خنده مياندازد.
در واقع روايت تركيب تاريخي، فانتزي اشميت از تئاتر قرن نوزدهم و دوران رمانتيك فرانسه با اشاراتي نظير دوك ساكسس ماينينگن مخاطب تئاترشناس را هيجانزده ميكند. دوك ماينينگن را نخستين كارگردان تئاتر معاصر ميدانند كه شيوه كارگرداني را مسير جديدي بخشيده و آن را در جهت هنري و تخصصي هدايت كرده است. گذشته از آن روشهاي ستارهسازي مرسوم در تئاتر آن زمان كه نقشهاي نخست در جلوي صحنه يا آوانسن ميايستادند و ساير نقشها به ترتيب اهميت پشت سر او بودند، باعث ميشد كه شخصيتهاي اصلي به ستارههايي پرطرفدار تبديل شوند چنان كه امروزه در سينما نقشهاي اول معمولا بدل به سلبريتيهايي با شهرت جهاني ميشوند.
در واقع روايت بخشي از تاريخ تئاتر فرانسه در نمايش فردريك، ميتواند براي تماشاگر علاقهمند به تاريخ تئاتر جذاب و ديدني باشد. در كنار آن ماجراهايي كه فردريك با وزارت فرهنگ و هنر و اداره سانسور آن زمان كه زيرنظر پادشاه اداره ميشد، جالب توجه است. در اين بخش ميبينيم كه دولت تلاش دارد از اجراهاي مردمي او جلوگيري كرده و او را به سمت نمايش فاخر و كلاسيك سوق دهد. فراموش نكنيم كه نمايشهاي كلاسيك بيشتر به زبان شعر نوشته ميشدند و از اين روست كه كارمند عاليه وزارت فرهنگ، اصرار دارد كه نمايشنامه او اجرا شود زيرا آثار كلاسيك در مقايسه با آثار رمانتيكي كه به مردم و زخمهاي اجتماعي آن دوران ميپرداخت، بسيار خنثي و منفعل عمل ميكردند.
از همه اينها كه بگذريم، دغدغه اصلي فردريك عشق است. او مردي است كه همانند سلبريتيهاي امروزه طرفداران زيادي دارد و زنان زيادي برايش نامه مينويسند و به او ابراز عشق ميكنند. حالا كه او در مواجهه با يك عشق حقيقي، آنهم به دختري بسيار جوانتر از خودش كه فرزند وزير نيز هست، قرار گرفته، نميتواند مطمئن باشد كه ميتواند موجبات خوشبختي او را فراهم سازد. در حقيقت كشمكشهاي فردريك با خودش و بحرانهايي كه او به عنوان يك بازيگر دارد، بخش مهمي از نمايش را ميسازد كه ديالوگهاي شاهكار اريك امانوئل اشميت آن را برجسته كرده است.
اينكه آيا يك بازيگر مستحق عشق واقعي است و آيا ميتواند يك رابطه ابدي را شكل دهد، پرسشي است كه روح فردريك را ميخراشد؟ پرسشي كه پدر برنيس از فردريك ميپرسد: «تا كي عاشق دختر من خواهي بود» شكلدهنده موقعيتي دراماتيك و در عين حال فلسفي در نمايش است كه نه تنها براي فردريك بلكه براي ساير ارباب هنر و البته مردم عادي نيز قابل طرح است. اينكه زندگي واقعي براي يك بازيگر تنها روي صحنه است و ساير لحظات زندگي او در مقايسه با آن بازي كه هر شب روي صحنه ميبرد، پوچ و بيمعني است و اينكه يك هنرمند در مواجهه با عشقهاي داستاني و ماجراهاي گوناگون براي درك واقعي نقش ناگزير است بخشي از وجودش را به شخصيت داستاني هديه كند، همه و همه باعث ميشود پرسشهايي در ذهن فردريك شكل بگيرد كه مانع از ازدواج او با برنيس شود. او در عين عشق برنيس را ترك ميكند و با همكار بازيگرش ازدواج ميكند.
سالها ميگذرد و ميبينيم كه فردريك كه به دليل كارشكنيهاي دولتي از كار بيكار شده است، تنها و بيمار در يك زيرشيرواني محقر، روي ويلچر نشسته و منتظر مرگ است. ديدار برنيس و بازيگر ديگري (با بازي بهناز نازي) كه در طول تئاتر با يكي از بازيگران همكارش (با بازي امير كربلاييزاده) ازدواج كرده و تا آخر عمر در كنار هم بودند، شوري موقتي در وجود او ميدمد زيرا درمييابد كه دو هنرمند بازيگر نيز ميتوانند همچون انسانهاي عادي عشق بورزند و زندگي كنند. او كه به دليل مشكل حنجره قادر به بازيگري نيست و اين بيماري را كارماي دروغهايي ميداند كه در مقام بازيگر از دهانش خارج شده، در همين حال از دنيا ميرود.
اين مقوله يعني نمايش تنهايي يك بازيگر به منظور ايجاد لذت و شعف در تماشاگر، امري است كه همواره از آغاز تاريخ تئاتر تا به امروزه، مورد توجه بوده است. اهميت اين موضوع در گروههاي سيار نمايشي قرون پيشين - كه خانه و زندگيشان را به خاطر اجرا رها ميكردند و با زندگي در هتلها و سفر از يك شهر به شهر ديگر روزگار ميگذراندند- ديده ميشود. البته مقوله بازيگري امروز مفهومي متفاوت پيدا كرده است و بازيگر سينما به ويژه در هاليوود ناگزير است آنچنان غرق نقش شود كه گاهي براي بيرون آمدن از آن نياز به رواندرماني و تراپي دارد.
تا اينجا به وجوه برجسته متن و موقعيتهاي ناب نمايشي در اجراي فردريك پرداختيم، اما نبايد از آنچه فردريك حميدرضا نعيمي را به اثري ناب و فوقالعاده تبديل كرده است، غافل شويم. نعيمي در تمامي اجراهاي خود و نمايش فردريك هر آنچه در توان دارد را ارايه ميدهد. او به مخاطب كمفروشي نميكند و شرافتمندانه از تمامي قابليتهاي صحنه، اعم از طراحي لباس، موسيقي، طراحي حركات فرم و ميزانسنهاي دقيق تئاتري بهره ميگيرد.
در فردريك نيز مانند ساير نمايشهاي دهه گذشته او، سحر لطفي به همراه دو خواننده ديگر يعني ياشار احمدي و مهرداد طلايي قطعات اپرايي اجرا ميكنند كه اين موضوع كمتر در نمايشهاي روي صحنه در ايران به چشم ميخورد. يك گروه پيرمرد كه از اعضاي تئاتر بولوار هستند، در يك صحنه خاص با امضاي آشناي نعيمي، به رقصهاي مدرن دست ميزنند و لحظاتي جانانه را خلق ميكنند. مدير هنري نمايش ادنا زينليان يكي از اساتيد دانشگاه در رشته تئاتر است كه بدون ترديد حضورش كمك شاياني به اجرا كرده است. طراحي حركات موزون و رقصهاي دو نفره، قابهاي زيبا و ميزانسنهاي حسابشده، وجود خوانندگان لباس پر رنگ و لعاب و پر زرق و برقي كه براي بازيگران زن در نظر گرفته شده، نشان از دست و دلبازي گروه براي اجرا دارد. اينكه بازيگران زن هر كدام داراي چند دست لباس مجلسي به سبك قرن نوزدهم فرانسه هستند و اينكه در اجرا سعي شده همهچيز به نحو احسن به تصوير كشيده شود، نشان از اين دارد كه گروه قصد ندارد تنها يك نمايش گيشهاي درآمدزا را به صحنه ببرد بلكه ميخواهد در كنار فروش بليت، كالاي فرهنگي ارزشمندي را به آنها ارايه نمايد.