• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۷ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5669 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۱۳ دي

گزارشي مختصر از سفر به قونيه در ايام بزرگداشت شاعر بزرگ ايراني، مولانا، محمد جلال‌الدين بلخي

مرجان يشايايي

در ايام گراميداشت مولانا هر جاي قونيه كه بروي فارسي به گوشت مي‌رسد و بر در و ديوار خط فارسي مي‌بيني، خواه اعلام غذاخوري‌ها كه به مشتري‌هاي ايراني تخفيف ويژه مي‌دهند كه راست و دروغش گردن خودشان، خواه اشعار مولانا به فارسي كه اينجا و آنجا بر در و ديوار مي‌بيني و مثل خويشاوند عزيزي شهر را براي شما آشنا و مهربان مي‌كند.
قونيه با بيش از ۱/۲ميليون جمعيت در نزديكي آنكارا، عجب حال و هوايي دارد. مدفن مولاناست، محمد جلال‌ا‌لدين بلخي، همان بزرگ‌ترين شاعر كه مثنوي معنوي‌اش با شعرهاي پندآموز بسيار مانند «ديد موسي يك شباني را به راه…» و غزليات شمس تبريزي‌اش با «مرده بدم، زنده شدم/ دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم» براي ما مانوس است و از سال‌هاي دبستان آنها را واگويه كرده‌ايم.
در شهر كه قدم مي‌زني، هنوز سايه سنگينش بر سر كوي و شهر و ستايش‌كنندگانش برقرار است و براي من كه بار اول بود به آستانش مي‌رسيدم، پر از رمز و راز و جاودانگي و حسي كه انگار از دنياي پرآشوب پيرامون تو را يك راست به جايي ديگر مي‌برد. هميشه از خودم پرسيده بودم، چه دليل دارد كه عده‌اي هر سال براي ديدار مزارش رو به قونيه مي‌آورند و رنج سفر كه هيچ، هزينه‌اي سنگين را بر خود هموار مي‌كنند. همينقدر بگويم كه تا نياييد، ندانيد.
در ايام بزرگداشت اين شاعر بزرگ پارسي‌گوي، در نيمه آخر آذرماه، مزار مولانا و شهر آكنده از موسيقي اوست. نواي ني در قونيه هميشه بيدار در اين ايام هيچ حزن‌انگيز نيست، حس و حالي دارد كه رنگ و بوي خود را از مولانا گرفته يا چون در فضاي او شنيده مي‌شود، تو فكر مي‌كنی از آن اوست. هر چه هست خوب در آن زمان و مكان نشسته.
اينجا محل پيوند ۲ ملت ايراني و ترك است و بهترين جا براي پشت سر گذاشتن اختلافاتي كه در عهد عثماني كار دو كشور را به جنگ رسانده و تا امروز خاطره تلخ جنگ چالدران را زنده نگه داشته.
در ايام گراميداشت مولانا هر جاي قونيه كه بروي فارسي به گوشت مي‌رسد و بر در و ديوار خط فارسي مي‌بيني، خواه اعلام غذاخوري‌ها كه به مشتري‌هاي ايراني تخفيف ويژه مي‌دهند كه راست و دروغش گردن خودشان، خواه اشعار مولانا به فارسي كه اينجا و آنجا بر در و ديوار مي‌بيني و مثل خويشاوند عزيزي شهر را براي شما مانوس و مهربان مي‌كند و چه جفايي كرده آتاتورك كه بي‌ترمز آنچنان به دامان مدرنيسم زوركي درغلتيده، خط كشور را لاتين كرده و به ناگهان پيوند ديروز و امروز اين مردم را پاك از هم گسسته... ترك‌ها به راستي اين شاعر فارسي‌زبان ايراني را عزيز مي‌دارند و چه خوب كه جاي اينكه از سر غرور بيجا به اين مهمان‌نوازي چنگ و دندان نشان دهيم، مولانا بشود بهانه‌اي براي نزديكي ما.
به قول خودش (ما براي وصل كردن آمديم/ ني براي فصل كردن آمديم). كسي را نمي‌شناسم كه حتا بدون درك معناي عميق، چند خطي از مولانا را از بر نباشد و مثلا نتواند «بشنو از ني چون حكايت مي‌كند» را زمزمه كند. اهالي قونيه خوشرفتار و ميهمان‌نوازند. پول بادآورده نفت آنها را از برنامه‌ريزي بي‌نياز نكرده. از سماع و عرفان و شعر مولانا كه بسياري از آنان حتا زبانش را نمي‌فهمند، همه‌چيز ساخته‌اند، هم فضاي عرفاني و سماع و انواع جلسات مراقبه كه شايد از پاكباختگي مولاي شهر فاصله دارد و رنگ و بوي كاسبي شهرهاي گردشگري را به خود مي‌گيرد، اما هر چه هست مولانا را شخصيتي جهاني كرده كه هر كس به فراخور حال خود بهره‌اي از آن برده.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون