براي علي دهباشي...
اي بخارا شاد باش و شاد زي!
نامههايش به نشاني نشر چشمه فرستاده ميشد و پاتوقش كتابخانه طهوري بود. در محوطه اطراف دانشگاه تهران در آمد و شد بين قرارهايش بود. مثل گارسيا ماركز! كه نوشته است وقتي مادرم دنبال من ميگشت، به او گفته بودند: «برو كتابفروشي موندو يا كافههاي اطراف گابو را پيدا ميكني!» كيف سنگين علي دهباشي، با شرايط آسم كه يادگار فضاي سربي چاپخانه و كار از نوجواني بود، انگار صليب او بود.
يك وقتي با علي دهباشي صحبت بود كه چرا خودش امتياز مجله نميگيرد؟ تا از مشكلات مدير مسوول كلك و گاه و بيگاه ناهماهنگيها و هزينهها و البته آزارها رهايي پيدا كند؟ متوجه شدم كه علي دهباشي دانشنامه ليسانس ندارد و مطابق قانون مطبوعات ميبايست دانشنامه داشت. قرار شد از اساتيد تراز اول دانشگاه نامههاي تاييديه بگيرد كه آنان دانش و توانايي علمي و فرهنگي علي دهباشي را گواهي كنند. گرفته بود. از اساتيد ممتاز و درجه اول دانشگاههاي كشور، زرياب خويي و زرينكوب و شفيعي كدكني... اين موارد در هيات نظارت بر مطبوعات براي اخذ مجوز مطرح شده بود و البته دهها جلد كتاب كه توسط علي دهباشي منتشر شده است، امتياز نشريه بخارا به نام او صادر شد. و نخستين شماره مجله بخارا در مرداد و شهريور ۱۳۷۷ منتشر شد و بخارا تبدل به يكي از مهمترين نشريات فرهنگي و ادبي كشور شد. در اين سالهاي آخر، علي دهباشي، جلوه ديگري در ساحت فرهنگ و انديشه داشت، شبهاي بخارا از جمله جذابترين و پر بارترين مناسبتهاي فرهنگي و ادبي كشور بوده است. بسياري از شبها به افتخار كساني برگزار ميشد كه نامشان كمتر شنيده شده بود و بسياري از سخنرانان كساني بودند كه براي نخستينبار در چنان مناسبتها و حلقههايي سخن ميگفتند. گستره ادبيات و فرهنگ جهاني و باز تاب آن در شبهاي بخارا، مثالزدني است. رنگينكمان نامها و سخنرانان را در نزديك به هزار شب بخارا ببينيد! ابنسينا سخن انديشهبرانگيز درخشاني دارد، فضيلت هر علمي به تناسب فضيلت معلوم آن علم است. به گمانم كسي كه مانند علي دهباشي، فرهنگ و ادب و انديشه و هنر را موضوع زندگي و كار و عشق خود قرار ميدهد، ارزش و فضيلت او به تناسب فرهنگ و زبان و ادب و انديشه است. اميدوارم علي دهباشي كه اكنون در منزلت كمال تجربه عمر خويش و كار فرهنگي نشر بخارا و ابتكار شبهاي بخاراست، سايهاش بر دوام باشد و به فرهنگ و زبان ما درخشش بيشتري ببخشد. دير زياد آن بزرگوار خداوند!