• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5671 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۱۶ دي

گفت‌وگو با شيوا علي‌نقيان درباره كتاب خط آبي كمرنگ

مادري چطور به لحاظ اجتماعي برساخته مي‌شود

مساله‌دار كردن زندگي روزمره

مرتضي  ويسي

مادري و «مادر بودن» در تمام دنيا از پيچيده‌ترين موقعيت‌هاي انساني محسوب مي‌شود. مادر در عين حال كه به عنوان يكي از مسوول‌ترين و مهربان‌ترين موجودات روي زمين شناخته مي‌شود، بيش از همه مورد سرزنش و عتاب نيز قرار مي‌گيرد. اين موضوع به خصوص در جوامع شرقي اهميت بيشتري دارد و گاهي اين موقعيت به قدري تقدس پيدا مي‌كند كه حتي خود مادر نيز از بيان رنج‌ها و مشكلات خود نيز عاجز مي‌شود. به همين جهت پرداختن به دنياي مادري و تحقيق در اين باره به جز حوزه روانشناسي‌هاي عموما زرد كه نگاهي سرشار از كليشه‌هاي فرهنگي به زندگي مادران دارد و با رمانتيك كردن مادري، سعي در ساده‌سازي اين تجربه دارد، عموما امكان‌پذير نبوده است. كتاب «خط آبي كمرنگ» نوشته خانم شيوا علي‌نقيان از معدود كتاب‌هايي است كه به دور از هر گونه رازآلودگي با تكيه بر بستر‌هاي اجتماعي از طريق بيان تجربه‌هاي فردي خود نويسنده دنياي مادري را تشريح كرده است. اين اثر كه در نوع خود كاري بي‌نظير است توانسته در بين مخاطبان جايگاه ويژه‌اي پيدا كند به همين بهانه گفت‌وگويي با خانم شيوا علي‌نقيان نويسنده كتاب ترتيب داده‌ايم كه در ادامه اين گفت‌وگو را مي‌خوانيد. لازم به توضيح است كه اين كتاب برآمده از رساله دكتري نويسنده در رشته انسان‌شناسي است.

 

شايد كمتر دنيايي مثل دنيايي مادران در زبان فارسي اسطوره‌اي و رازآلود باشد مادر كسي است كه متحمل رنج‌هاي بسياري است و در عين حال توانايي بيان آن را شايد نداشته باشد شما چگونه وارد اين فضاي اسطوره‌زدايي از مفهوم مادري شديد؟

چيزي كه شما از آن با عنوان اسطوره‌زدايي نام مي‌بريد در اين متن در فرآيند همزمان تامل و نوشتن شكل گرفته است. نوشتن در فضاي علوم انساني گاهي نوشتن بر برج عاج است گويي ما به قطعيتي رسيديم و الان زمان آن است كه داستان‌سرايي كنيم درباره آن موضوع. من كمي پيش از نوشتن اين رساله با جستار به عنوان يك قالب ادبي آشنا شده بودم؛ جستارنويسي به ما ياد مي‌دهد كه با هيچ قطعيتي مواجه نيستيم و يك مساله مي‌تواند از زاويه‌هاي متعددي مورد بررسي قرار گيرد. به قول مسكوب نوشتن راندن در تاريكي و آگاه شدن به نادانسته‌هاست. جستار نويسي شكلي از مكاشفه مدام است كه نيازمند مدام درجست‌وجو باشيم. من فكر مي‌كنم مساله‌دار كردن زندگي روزمره (problematization) كليد اين اسطوره‌زدايي است. نشان دادن اينكه امر شخصي، امر سياسي است. مجموعه بي‌چون و چرايي از حقيقت وجود ندارد، بلكه مي‌كوشد با نمايش نابرابري در قدرت كه در روابط انساني نهفته است داستان‌هاي شخصي خود را به واقعيت‌هايي سياسي تبديل مي‌كند.

آنچه مشهود است تكيه شما بر روايت و قصه‌گويي است كه در كتاب خط آبي كمرنگ قرار نيست با چارچوب‌هاي علمي و دانشگاهي مواجه باشيم بلكه بيشتر با قصه يك مادر مواجه هستيم. چه شد كه اين قالب را براي روايت انتخاب كرديد؟

نكته اين است كه من يك انسان‌شناس هستم. گفتمان انسان‌شناسي را همه با يك رويكرد توصيفي و كلاسيك مثل توجه به آداب و رسوم اقوام، كشاورزي، كوچ عشاير، نظام‌هاي خويشاوندي و ديني مي‌شناسند. اما نحله‌هاي جديد انسان‌شناسي از دهه 1960 به اين سو چرخش به سمت قصه خود خيلي اهميت پيدا كرد. به‌طور كلي علوم اجتماعي و به‌طور مشخص انسان‌شناسي يك عرصه‌ قصه‌گو است و بايد بتواند قصه‌ مردمي كه ادعاي شناخت‌شان را دارد بيان كند. اين در حالي است كه گرايش انسان‌شناسي دانشگاهي در ايران همچنان در آن فضاي كلاسيك و سنتي خود قرار دارد و توجه به زندگي شهري، اقتصاد سياسي و بستر زندگي روزمره در سال‌هاي اخير و به تدريج دارد جاي خودش را در نسل‌هاي جديد باز مي‌كند.

يعني اين قالب از روايت، پيش از اين هم سابقه داشته است؟ اما در ايران خيلي اين امر مسبوق به سابقه نيست؟

بله در تاريخ انسان‌شناسي مردم‌نگاري و قصه‌گويي اساسا باهم تنيده‌اند و از يكديگر جدا نيستند، اين كار با كتاب من شروع نشده بلكه در ذات انسان‌شناسي اين امر نهفته است و انسان‌شناسان بسياري هستند كه يد طولايي در اين حوزه دارند. البته خودمردم‌دنگاري كه اين كتاب بر اساس آن نوشته شده، تا پيش از انجام اين كار (سال 1397) كمتر در ايران شناخته شده بود و مي‌توان گفت اين كتاب جزو اولين‌ها در اين حوزه است. اما نمي‌توان كتمان كرد كه روايت‌هاي اجتماعي و دقيق از زاويه اول شخص حتي در ادبيات فارسي نيز مسبوق به سابقه بوده است. مثلا روايت جلال آل احمد در كتاب سنگي بر گوري، از ديدگاه انسان‌شناختي مواجهه نويسنده با مساله خود يعني مردانگي هژمونيك و چالش جدي با آن است. او در آنجا تصويري از وضعيت خودش در جامعه نشان مي‌دهد كه بر پايه تجربه و عواطﻒ شخصي اوست. او جسورانه خودش را در كفه قضاوت ديگران قرار مي‌دهد اين خودمردم‌نگاري با اتخاذ رويكردي بازانديشانه و انعكاس مسيري پر فراز و نشيب، نويسنده را قادر مي‌سازد تا روايتي محلي و دست اول را از خصوصي‌ترين ابعاد زندگي خود نشان دهد، رويي از «جلال» كه در آثار ديگرش به ندرت يافته مي‌شود تا ارتباط ميان خود، ديگران و مناسبات فرهنگي را به واقعي‌ترين شكل ممكن به رخ بكشد و اندوهش را از ناتواني در «مرد بودني» كه ديگران از او توقع دارند آشكار سازد.

مهم‌ترين نكته‌اي كه شما قصد داشتيد در اين كتاب روايت كنيد چه بود؟

من تلاشم را كرده‌ام تا نشان دهم كه مادري چطور به لحاظ اجتماعي برساخته مي‌شود، يعني وقتي از مادر حرف مي‌زنيم، دقيقا داريم از چه كساني حرف مي‌زنيم و براي رسيدن به اين پرسش رويكردي تلاقي‌گرا اتخاذ كردم. ملاحظاتي در رابطه با تلاقي جنسيت، قوميت، طبقه اجتماعي، زبان و ساختارهايي كه مزيت‌ها، نابرابري‌ها و ميزان نزديكي‌مان به قدرت را مشخص مي‌كند. در انتها كتاب نشان مي‌دهد كه تجارب مادرانه براي گروه‌هاي مختلف زنان به‌رغم تصور سياست‌گذاران، رسانه‌ها و كتاب‌هاي تربيتي و فرزندپروري، بسيار متكثر و متنوع باشد و به همين دليل در بسياري از موارد «حسِ بودن در يك ماي مشترك» را به مادران نمي‌دهد. خوانش رسمي و هژمونيكي از مادري وجود دارد كه متاثر از ساخت گفتماني دانش و نيز ارزش‌هاي طبقه متوسط، تجربه‌ بخش كوچكي از مادران را نمايندگي مي‌كند و مادري را به عنوان واقعيتي متجانس، يكپارچه و واحد براي همه‌ زنان، مشابه هم در نظر مي‌گيرد. به عبارت ديگر واقعيت زبان‌شناختي «مادر» با واقعيت تاريخي و طبقاتي مادري جايگزين مي‌‌شود كه اين امر به بازتوليد نابرابري‌هاي اجتماعي دامن مي‌زند و تجربه مادري بسياري از زنان را به حاشيه مي‌راند. در عين حال تلاش من بر اين هم بود كه نشان دهم مادر بودن يك پروسه همواره در حال شدن و تجربه‌‌اي پوياست. پس همواره بايد از ثبت تجربه‌هاي جديد و حفظ نگاه نقادانه متعهد كرد. در اين بين آگاه بودن به محدوديت‌هاي روايي و نظري نويسندگاني چون خود من بسيار مهم است و بايد در را به روي پنجره‌هاي جديد و زاويه‌هاي ديد متفاوت گشود.

با توجه به ماهيت پژوهشي اين كتاب، چرا نگاه به خود پررنگ‌تر از نگاه به ديگري است و آيا شما در روايت خود به خود سانسوري دچار شديد؟

چرخش به سمت خود كه با هدف بازانديشي صورت مي‌گيرد در انسان‌شناسي سبقه‌اي بيش از 50 سال دارد و اين رويكرد نگاه خيره مشاهده‌گر را از ديگري به سمت خود مي‌چرخاند؛ اين‌بار خود پژوهشگر است كه بايد بررسي شود و زير سوال برود. فرد انسان‌شناس خودش يك بسته فرهنگي، زيستي، سياسي، اقتصادي ناگزير تلقي شد كه مي‌توانست بخش بزرگي از ميدان تحقيق باشد. نويسنده در اين سبك نوشتار تاملات و انديشه‌هاي دروني خود را بهانه‌اي براي نوشتن مي‌كند تا تجارب شخصي و به عبارتي داستان خود را به معاني و ادراكات اجتماعي، فرهنگي و سياسي كلانتر متصل سازد. محور در اين روش، تجربه پژوهشگر به عنوان منبع آگاهي است. در اين روش پژوهشگر خود را به زمينه‌هاي گسترده‌تر فرهنگي پيوند مي‌زند و از اين طريق پژوهشگر با توضيح تجربه‌هاي خود، دانش را گسترش مي‌دهد و مي‌كوشد تا مرز ميان خود و ديگري را كمرنگ ‌كند. درباره مقوله‌ سانسور بايد بگويم كه به هر حال بخش‌هاي نه چندان بزرگي از كار در بازبيني ارشاد حذف شد، اما در مورد روح حاكم بر اثر مي‌پذيرم كه روايت‌ها در بخش‌هايي توام با محافظه‌كاري است. به خاطر اينكه زندگي زناشويي با حضور يك فرزند مي‌تواند امري پرچالش باشد. يك بخش‌هايي به خاطر توجه به حقوق ديگري است. حفظ اين مرزها باعث مي‌شود كه روايت كتاب گاهي محافظه‌كارانه باشد. اين خيلي مهم است كه حقوق انساني آدم‌هايي كه ناخواسته وارد اين روايت شده‌اند رعايت شود. اگر قرار است اين روايت‌ها هزينه‌اي داشته باشد بايد به عهده نويسنده باشد و نه ديگران.

شايد يكي از مهم‌ترين ويژگي‌هاي روايت‌هاي شما دوري از كلان روايت‌ها و عدم پاسخگويي به مسائل كلان و اخلاقي انسان‌هاست براي نمونه كسي در اين كتاب اين پاسخ را دريافت نمي‌كند كه آيا فرزندآوري خوب است يا نه؟ علت اين رويكرد چيست؟

من اصلا قصد پاسخگويي به آن سوال را نداشته‌ام. من فقط مي‌خواستم نشان دهم كه مادري ممكن است انسان را با چه تجاربي روبرو كند. احتمالا پژوهشگران نسل‌هاي جديدتر ديگر نمي‌خواهند پيامبر زمانه خودشان باشند و به همه سوالات و مسائل پيرامون‌شان پاسخ دهند. روايتگر و قصه‌گويي متواضعانه روي مسائل جزيي زندگي شخصي و امر روزمره مي‌ايستد و آن را نقطه عزيمت خود قرار مي‌دهد. در انسان‌شناسي و به‌طور خاص خودمردم‌نگاري دوري از نظريه‌زدگي دوري بسيار مهم است. اينكه متني توليد كنيم كه در عين علمي بودن براي مخاطب عمومي قابل فهم باشد. در بسياري از موارد نوشتن متني بر پايه جايگاه آكادميك، خود دانشي سلسله مراتبي را توليد كند و اين همان چيزي است كه خودمردم‌نگاري به مثابه يك روش و در لحظات نخست مي‌خواسته به آن انتقاد كند. در اين سبك از نوشتن مضامين دقيق و ساختاريافته پژوهش اجتماعي با قصه‌هاي شخصي و حتي جريان سيال ذهن درهم مي‌آميزد و به واسطه ارجاع به تجارب بدني، درد، حس و عاطفه انساني، ادبيات غيررسمي غني مي‌گردد.

به هر حال شما تن به قضاوت نداديد و در باب بسياري از مسائل قضاوتي ارايه نمي‌كنيد.

اتفاقا در اين كتاب مجال براي قضاوت زياد فراهم شده است. ما در انسان‌شناسي رويكردي داريم به اسم standpoint theory كه مي‌گويد هر فردي در هر جايي از جهان كه ايستاده است از آن نقطه پيرامون خود را نگاه مي‌كند و به روايت‌هاي خُرد و محلي مثل كاري كه من كرده‌ام نسبت به روايت‌هايي كه ادعاي جهان‌شمول بودن دارند، اولويت مي‌دهد. بر همين اساس من نيز قصد نداشتم يك ادعاي جهان‌شمول و نسخه‌اي براي همه ارايه كنم فقط مي‌خواستم جهان را از نگاه و زاويه ديد خودم روايت كنم. خودمردم‌نگاري به ما مي‌گويد كه ديدگاه‌ها و تجارب شخصي از لحاظ سياسي خنثي نيست و بنابراين خلاف روال رايج در علوم اجتماعي، جداسازي محقق از پيش‌فرض‌هاي شناختي و اجتماعي خود غيرممكن است و درعين حال وظيفه محقق ايستادن بر جايگاه و مواضع خود و آشكارسازي آن براي مخاطب است. بنابراين اين كتاب اگر يك وجه جهان‌شمول داشته باشد اين است كه ما به امتيازات (privileges) و مضيقه‌هايي (oppressions) كه به واسطه مادر بودن در يك طبقه اجتماعي خاص تجربه مي‌كنيم آگاه شويم. مثلا مردان يا برخي از زنان ممكن است هيچ‌وقت تجربه مادري نداشته باشند، ولي زماني كه اين كتاب را مي‌خوانند جداي آنكه متوجه مسائلي مي‌شوند كه شايد پيش از آن آگاه نبوده‌اند، ممكن است احساسات مشتركي را كه به واسطه امتيازات و مضيقه‌هاي اجتماعي خود در طول زندگي درك كرده‌اند تجربه كنند و اين تجربه در بسياري از موارد همراه با همدلي است.

يكي از مهم‌ترين روايت‌ها از تجربه مادري مربوط به كتاب‌هاي روانشناسي و فرزندپروري است كه اتفاقا طرفداران بسياري هم در بين عموم مردم دارد. تفاوت اثر شما به آن دست از كتاب‌ها چيست؟

آن دست از كتاب‌ها كاملا فردگرا هستند اتفاقا من عليه آن شكل از فردگرايي نوشته‌ام. آنها مي‌گويند اگر شما موفق شويد خودت عامل آن بودي و اگر شكست بخوري خودت مقصر بودي. اين كتاب مي‌گويد انسان به واسطه اينكه كجا به دنيا مي‌آيد گاهي ممكن است اسير تبعيض‌هاي سيستماتيك شود. اين امر در روانشناسي فردگرا ناديده گرفته مي‌شود و مي‌گويد مثلا شما به گذراندن دوره‌هايي خاصي مي‌توانيد مادر ايده‌آلي شويد كه اساسا به نظر من نه امكان‌پذير است و نه ضرورتي دارد. از آن مهم‌تر اين رويكردها، پدرسالاري و مصرف‌گرايي را نه به عنوان اموري اجتماعي و سياسي كه به عنوان مساله‌اي فردي، معرفي مي‌كند كه متاثر از احوالات، تيپ شخصيتي، تلاش‌هاي فردي و در يك كلام مسائلي غير اجتماعي است و ربطي به نابرابري‌هاي ساختاري در جامعه ندارد.

يكي از نكاتي كه ممكن است براي مخاطب با خواندن اين كتاب به وجود بيايد مصرف‌گرايي در مادري است به نظر شما چه نسبتي بين سرمايه‌داري و مادر بودن وجود دارد؟

مادر بودن امروز عميقا درگير مصرف، كالايي شدن و سرمايه‌داري است. دست‌كم تجربه مادران در شهر تهران تحت سيطره سرمايه‌داري است و تجارب مادران عميقا طبقاتي است. همانطور كه گفته‌اند و مي‌دانيم، بقاي سرمايه‌داري در هژمونيك كردن خودش است. اما درعين حال رويكرد تلاقي‌گرا (intersectionality) نكته مهم ديگري را هم گوشزد مي‌كند. اينكه نقد جهان سرمايه خودش مي‌تواند حاصل امتيازاتي باشد كه سرمايه‌داري به شما مي‌دهد. تامل بر «مادري» به من نشان داد كه نقد عملي سرمايه‌داري آنطور كه به نظر مي‌رسد كار راحتي نيست، زيرا مثل هوايي كه تنفس مي‌كنيم در تمام عرصه‌هاي حيات‌مان جاري است.

اين كتاب نشان مي‌دهد كه فرزندآوري چطور بر رونق كسب و كارها و استارت‌آپ‌هاي علمي و كارآفريني افزوده است و چطور «والدِ خوب بودن» در اين اتمسفر مانند كالا فروخته مي‌شود. مادري كه از اين امتيازات بهره‌مند نيست بايد تقلا بكند تا بر آن محدوديت‌هاي سيستماتيك فائق بيايد كه تازه در اين پروسه سرمايه‌دارانه قرار بگيرد. يكي از دردناك‌ترين مقولات مادر بودن در بين زنان طبقات پايين جامعه تلاشي است كه آنها براي الگوبرداري و تقليد از روش‌هاي فرزندپروري سرمايه‌دارانه و كالايي‌شده انجام مي‌دهند، حتي اگر هم بخواهند در اين مسير مقاومت كنند، به راحتي توسط رسانه‌ها و كارشناسان فرزندپروري با برچسب‌هايي چون عقب‌مانده، بي‌سواد و.... طرد مي‌شوند.

با توجه به اينكه شما در اين كتاب به نحوي تجربه مادري را مرتبط با دولت و تصميمات آن دانسته‌ايد چرا دولت با اين همه تبليغات درباره مادر شدن زنان اما باز همچنان نتوانسته به اهداف مورد نظر خود دست پيدا كند؟

به خاطر اينكه اين سياست‌هاي عامدانه واقعيت‌هاي اجتماعي مادري را ناديده مي‌گيرد. مادر بودن بيشتر براي دولت يك امر اخلاقي است. وقتي مي‌خواهيد فرزندآوري را تبليغ كنيد بايد بتوانيد شرايط منصفانه‌ مادر بودن را نيز فراهم كنيد. بيمه‌هاي درماني عادي كمترين هزينه‌هاي اوليه تولد فرزند را هم تقبل نمي‌كنند، چه رسد به اينكه بسياري از مادران كم‌بهره، اساسا همان بيمه حداقلي تامين اجتماعي را نيز ندارند. جالب اينجاست كه حكومت پهلوي دست‌كم به اين درك رسيده بود كه داشتن يك دولت- ملت مدرن و مقتدر از مسير شهروندان سالم مي‌گذرد، به همين دليل يك گفتمان مادرگرايي را به راه انداخت تا مادران سالم و پويا شهروند سالم را بازتوليد كنند. البته زنان هم از اين فضاي به دست آمده و نقش‌هاي اجتماعي جديد خود استفاده كردند و توانستند برخي حقوق اجتماعي خود را از جمله حق راي به دست آورند، چيزي كه در پروپاگانداي پهلوي همواره با فمينيسم اشتباه گرفته مي‌شود، زيرا در اين بستر به زنان از حيث امكان باروري توليد مثل‌شان اهميت داده مي‌شد و بهبود وضعيت بهداشتي و به عبارتي مرئي‌سازي آنها براي تحقق شهرونداني سالم و قدرتمند كه پيش برنده ايدئولوژي ناسيوناليسم باشند اهميت يافته بود در حالي كه دغدغه برابري جنسيتي يا مبارزه با پدرسالاري را نداشت. متاسفانه دولت در حال حاضر مسووليت خود را به تدوين و اجراي ابلاغيه‌ها تقليل داده و در عمل هيچ حمايتي از مادران نمي‌كند. اين استفاده سياست‌زده از مادر بودن است و اين كتاب تلاش مي‌كند كه بگويد مادري يك واقعيت اجتماعي است نه يك ارزش اخلاقي.

در بخش دوم كتاب شما يعني بخش مربوط به روايت زندگي يك سوژه فرودست، ممكن است اين نقد به شما وارد باشد كه شما براي نوشتن يك رساله يا هر كاري ديگر زندگي آن شخص را تبديل به يك سوژه مطالعاتي كرده‌ايد و اينجا اصلا بحث حل مشكلات و رنج‌هاي آن شخص در كار نيست. نگاه شما به اين نقد چيست؟ چه مقدار با آن سوژه همدل بوديد و دركش مي‌كرديد؟

اين موضوع در تاريخ انسان‌شناسي يك چالش مهم است. اينكه وقتي ديگري را مطالعه مي‌كنيم چه نسبتي با آن برقرار مي‌كنيم؟ آيا اين كار اخلاقي است يا نه؟ اين موضوع در انسان‌شناسي بسيار ريشه دارد. مفهومي در انسان‌شناسي وجود دارد كه از آن به «تاثير متقابل» ياد مي‌كنيم. در اين تاثير متقابل عنوان مي‌شود كه در ازاي فهم و دانشي كه به واسطه ميدان و افرادفعال در آن ايجاد مي‌شود، محقق نيز بايد تاثير مثبتي بر ميدان بگذارد، به عبارت ديگر در بسترهايي كه افراد حاضر در ميدان شرايط تبعيض‌آميزي را تجربه مي‌كنند، محقق مي‌تواند موضعي متعهدانه نسبت به آنها اتخاذ كند و چيزي به ميدان بيفزايد، يا دست‌كم به آنها كمك كند كه همراه با او به شرايط زندگي خود مجددا فكر كنند و سازوكارهاي انقيادآميز زندگي خود را فهم‌پذيرتر گردانند. در اين بستر من هم به سهم و اندازه خود بسيار كوشيدم كه بستري را براي بهبود وضعيت تحصيلي پسر «طيبه» كه در اين پژوهش بخشي از تحقيق بودند فراهم آورم، هرچند بسيار كوچك، اما به لحاظ مقطعي تاثيرگذار. نكته مهمي كه مي‌خواهم در پايان به آن اشاره كنم آن است كه تاثير متقابلي كه به دنبال آن بودم در بستر زندگي خواننده نيز مي‌تواند رخ دهد. بسته به اينكه اين متن تا چه اندازه برابري‌طلبانه و دموكراتيك است، احتمالا توانسته امكان گفت‌وگو فراهم ‌كند و ديدگاه‌هاي سوژه‌هاي ديگر تحقيق را هم در خود منعكس سازد. به همين واسطه خواننده متن مي‌تواند به راه‌هايي كه فرهنگ هويت و تجربه زيسته افراد - از جمله خودش- را بسازد پي ببرد. درك اين نكته كه اين راه‌ها تا چه حد مي‌توانند پنهان باشند، بديهي پنداشته شوند و به همين دليل هم كمتر مورد چالش قرار بگيرند، مساله‌اي است كه مخاطب اين كتاب مي‌تواند آن را بيابد و به سهم خود در بازتوليد نابرابري‌هاي اجتماعي بيش از پيش واقف شود.


تلاش من بر اين هم بود كه نشان دهم مادر بودن يك پروسه همواره در حال شدن و تجربه‌‌اي پوياست. پس همواره بايد از ثبت تجربه‌هاي جديد و حفظ نگاه نقادانه متعهد كرد. در اين بين آگاه بودن به محدوديت‌هاي روايي و نظري نويسندگاني چون خود من بسيار مهم است و بايد در را به روي پنجره‌هاي جديد و زاويه‌هاي ديد متفاوت گشود

مادر بودن امروز عميقا درگير مصرف، كالايي شدن و سرمايه‌داري است. دست‌كم تجربه مادران در شهر تهران تحت سيطره سرمايه‌داري است و تجارب مادران عميقا طبقاتي است. همانطور كه گفته‌اند و مي‌دانيم، بقاي سرمايه‌داري در هژمونيك كردن خودش است. اما درعين حال رويكرد تلاقي‌گرا (intersectionality) نكته مهم ديگري را هم گوشزد مي‌كند 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون