مادراني كه جامعه نه آنها و نه فرزندانشان را تاب ميآورد
ندا كمرهاي
فرزندآوري در جامعه و البته اقتصاد افسارگسيخته ايران تبديل به تابو شده، بهگونهاي كه جامعه با شنيدن خبر بارداري از سوي يك زوج واكنشهايي ناخوشايند و بعضا با تعجب زياد را به همراه دارد. سوالهايي مثل «حاملهاي؟»، «بچه ديگري كه در راه نيست؟»، «اشتباه نكني و دوباره بچهدار شوي» واكنشهايي است كه هر زوجي در برابر تصميم به بچهدار شدن با آن مواجه هستند. بديهي است كه بچهداري اين روزها هزينههاي زيادي در پي دارد، از خريد لباس و اسباببازي بگير تا هزينههاي سرسامآور مهدكودكها، مدارس و مكانهاي تفريحي تعبيهشده براي سرگرمي كودكان نظير خانههاي بازي، شهربازيها و ورزشهاي متعدد. پدرها و مادرها ناگزير براي تامين اين مخارج، بايد براي كسب درآمد بيشتر زمان بيشتري به كار و فعاليت اقتصادي بپردازند تا به قول معروف از عهده تامين هزينههاي بچه يا بچههايشان برآيند. به همين دليل باوجود تلاشهاي حاكميت مبني بر فرزندآوري بيشتر خانوارها، عمدتا اين سياستها با شكست مواجه شده است. اما اين موضوع تنها يك روي سكه است، ميل جامعه براي نداشتن فرزند و تكفرزندي تنها بعد اقتصادي ندارد، بلكه فشارهاي اجتماعي هم جنبه ديگر اين ماجرا است. در گذشته نه چندان دور بچهدار شدن ارزش بود، پدربزرگها و مادربزرگها و ساير اعضاي خانواده و حتي دوستان و آشنايان هميشه داشتن فرزند بيشتر را تشويق ميكردند و اين موضوع يك خواسته از سوي آنها تلقي ميشد. اما امروز درحالي ورق برگشته كه توصيه جدي به نداشتن فرزند بيش از يكي مطرح ميشود. زنان ايراني امروزه حضور در اجتماع را الزامي براي رشد و موفقيت خود ميدانند، درحاليكه عدم هرگونه حمايت از آنها در جامعه و از سوي نهادهاي حاكميتي، داشتن فرزند براي آنها را تبديل به محدوديتي بزرگ كرده است. امروزه بچهدار شدن براي زنان به معني خانهنشيني و تامين نشدن و حتي طرد شدن از جامعه است. زناني كه با ورود به دانشگاهها و داشتن تحصيلات و شغلهايي با مرتبه اجتماعي بالا به يكباره همهچيز خود را از دست ميدهند و بايد در خانه با فرزند خود وقت بگذرانند. كام شيريني كه جامعه شلوغ و پرهرج و مرج با نپذيرفتنش، آن را به زهر تبديل ميكند. جامعه ايراني با رگههاي مردسالاري مدام با شعارهايي از قبيل «بهشت زير پاي زنان است»، تلاش ميكند بار فرزندآوري را به دوش زنان بگذارد، زناني كه امروزه بودن در جامعه را حقي بدون چون و چرا ميدانند و البته بچهدار شدن، سدي براي تحقق حقوقشان شده است. ماجرا به اينجا ختم نميشود، مادر شدن باعث طرد زنان از جامعه ميشود. به عبارتي به آنها تحميل ميشود كه تنها كار آنان مادر بودن است و بديهي است مادري كه از حمايتهاي لازم برخوردار نباشد، و به قولي دست تنها بايد بچه خود را بزرگ كند رفتهرفته فراموش ميشود. چه كسي دلش ميخواهد فراموش شود؟ خلاصه شود يا صرفا موجودي با شخصيت وابسته تعريف شود؟ دانستن اين موارد از دلايل اصلي كاهش ميل به فرزندآوري به حساب ميآيد و كاهش شديد تمايل به داشتن بچههاي بيشتر. جامعه و زنان با آگاهي از اين موضوع طي سالهاي اخير سعي در ترميم حلقههاي مفقودشده نابرابري در حقوق زنان برآمده و با سركوب تمايل به داشتن فرزند بيشتر خواهان حفظ جايگاه خود شدهاند. در ايران اغلب، زناني كه بچهدار ميشوند فرصتي كافي براي حضور در محيطهاي كاري و دوستانه را ندارند و انگار جامعه هم خيلي حوصله سروصداي بچههاي آنان را ندارد. بچهها كمتر دوست داشته ميشوند و مادرها تنهاتر ميشوند. بنابراين اقتصاد نابسامان، درآمدهاي كم، از بين رفتن فرديت، بيحوصلگي جامعه نسبت به بچهها و نبود حمايتهاي كافي از زناني كه مادر ميشوند، دست در دست هم داده تا داشتن فرزند و بيشتر از آن داشتن فرزند بيش از يكي، تبديل به تابويي بزرگ شود.