رسانه ريشه عصيان مردم نيست
سعيد اركانزاده يزدي
رسانه ميتواند در جامعه ايران اثر بسيار پررنگي بگذارد و راه توسعه را باز كند، چنانكه در دهه ۱۳۷۰ شاهد اثر مطبوعات بر رشد جامعه ايران بوديم، به همين علت هم بود كه با مطبوعات برخورد و روزنامهنگاري به زمين زده شد و هنوز هم روزنامهنگاري حرفهاي از زخمها و معلوليتهاي آن دوره رنج ميكشد. انسدادها و برخوردهايي مشابه نيز در عصر حاضر براي اينترنت و رسانههاي اجتماعي با همان اهداف و نيات به وجود آمده است و نتايج ناگوارش را بهتدريج داريم بر اقتصاد و جامعه و فرهنگ ميبينيم.
اما رسانه به تنهايي آنقدر هم كه نشان داده ميشود قدرتمند و اثرگذار نيست. رسانه بايد با پيشزمينههايي فرهنگي و اجتماعي همساز باشد تا بتواند قدرت اثرگذاري داشته باشد و تغيير ايجاد كند وگرنه، چه بسيار رسانههايي از بودجههاي عمومي و با امكانات بسيار ايجاد شدهاند و نه تنها اثر دلخواه پشتيبانان خود را نداشتهاند، بلكه راه برعكس را طي كردهاند و مردم را از آنچه تبليغش را كردهاند گريزان ساختهاند. اخيرا در برخي رسانههاي متصل به قدرت سياسي و گاهي سخنراني آدمهاي بانفوذ در ساختار رسمي، اينطور عنوان ميشود كه رويدادهاي پاييز ۱۴۰۱ و جنبش «زن، زندگي، آزادي» ناشي از اثرگذاري اكانتهاي چند چهره در رسانههاي اجتماعي و برنامههاي چند شبكه تلويزيوني خارجي بوده است. اينچنين سادهسازيها و تقليلها شايد تنها بهكار كساني بيايد كه نميخواهند به ريشههاي اصلي اين جنبش بپردازند و كاستيها را بپذيرند، چه رسد كه بخواهند به جبران مافات بپردازند. به همين خاطر است كه آنها يك غول پوشالي، يك هيولاي دروغين، درست ميكنند و همه كاسهكوزهها را بر سر آن ميشكنند تا هم علل اصلي اعتراضات مردمي پوشانده شود و هم خود را بري از خطا جلوه دهند و چه چيزي مناسبتر از رسانه؟
وانگهي، رسانه يك ميانجي است و واسطه محتواها بين فرستندگان و گيرندگان پيام؛ هرچند كه اين واسطهگري ميتواند اثراتي هم بر پيام و گيرندگان بگذارد كه ميگذارد. اما بهرغم اثرات بالقوهاي كه رسانه ميتواند بر پيامها و مخاطبان خود داشته باشد، به تنهايي و در خلأ قادر نيست از مردمي كه پيشزمينه عصيان و اعتراض نداشته باشند، جمعيتي بسازد كه دست به طغيان بزنند، يا وسيعتر، يك جنبش را شكل دهند. به طور حتم در اين مردم پيشزمينههاي اقتصادي و اجتماعي، انباشت كاستيها و ناكارآمديهاي حاكميتي، ريشههاي تاريخي اجبار و كمبود آزادي و ساير علل بسيار بزرگتر بايد وجود داشته باشد تا آنها را به عصيان وادارد. راحتترين و غيرمسوولانهترين كار ممكن اين است كه وقتي صداي اعتراض مردم بلند ميشود، همه مشكلات به گردن ضعيفترين حلقه زنجير -كه رسانههاي مستقل و روزنامهنگاران بيپناه باشد- انداخته شود و با چند ده روزنامهنگار حرفهاي در داخل كشور، از جمله نيلوفر حامدي و الهه محمدي كه كارشان را طبق قواعد حرفهاي انجام ميدهند برخورد شود و تازه بدون اينكه قدمي براي كاهش زمينههاي اعتراض برداشته شود، يكسال و نيم پس از ماجرا، مردم را چنان سادهانديش و تحتتاثير رسانههاي بيروني نشان دهند كه با بزرگنمايي عملكرد چند تلويزيون ماهوارهاي، شبكههايي را كه ارتباطشان با منابع خبري داخلي قطع است مسبب اصلي يك رويداد اجتماعي جلوه دهند تو گويي واقعا آنها بودهاند كه چنين جنبش عظيمي را ايجاد كردهاند. اينطور كج و معوج ديدن و نشان دادن وقايع اجتماعي و بزرگنمايي ريشههاي فرعي نهتنها مشكلي را حل نميكند كه باعث عميقتر شدن شكاف اجتماعي و وسيعتر شدن دره بين قدرت رسمي و مردم خواهد شد. مردم جانبهلبرسيده با توييت و استوري چند آدم مشهور و سه، چهار شبكه تلويزيوني تهييج نميشوند. ريشههاي اعتراضات اجتماعي بسيار عميقتر از چنين حرفهايي است كه لابد در جلسات تصميمگيري سياستگذاران هم مطرح ميشود. هنوز از ياد نبردهايم كه در اوايل پاييز ۱۴۰۱ كساني كه حرفشان در محافل تصميمسازي نفوذ هم داشت ميگفتند دهه هشتاديها به اين علت اعتراض خشن ميكنند كه اهل گيم هستند و زياد بازيهاي رايانهاي ميكنند! ما نه مخترع رسانه بودهايم - چه چاپي، چه پخش، چه آنلاين- و نه تنها كشوري هستيم كه با رسانههاي منتقد طرف شدهايم. راه روبهرو شدن با رسانه و روزنامهنگاري روشن است: بايد مسير اطلاعرساني و انتقاد را بازگذاشت و همه در برابر رسانههاي حرفهاي پاسخگو باشند تا رسانهها بتوانند در ميانمدت جامعه را به جلو هدايت كنند و نگران افراط و تفريطهاي احتمالي هم نبود، چراكه رسانههايي كه اهداف باندي و فرقهاي خود را دنبال ميكنند بهتدريج از گردونه جريان اصلي اخبار كنار ميروند. با اين شيوه برخورد عقلاني با رسانهها، ميتوانيم رسانههاي حرفهاي را قدرتمند كنيم و بر جامعه اثر مثبت بگذاريم. وگرنه، با حذف رسانههاي حرفهاي، مخاطب سوق داده ميشود به سمت رسانههايي كه ظاهرا حرف او را بازتاب ميدهند و نيازهاي ارتباطياش را برآورده ميكنند. گاهي هم البته ممكن است تحت تاثير قرار بگيرند، آنقدر كه مثل آدمآهني از راه دور تحت كنترل رسانهها قرار بگيرند و هر كاري را كه آنها ميگويند بدون فكر انجام دهند. در اينجا بايد دقت كرد كه مخاطب است كه رسانه را انتخاب ميكند تا نيازهايش را برآورده سازد نه اينكه رسانه مخاطب را گول بزند و او را به كاري خلاف خواستهاش وادارد. رسانه قدرت دارد، ولي نه تا اين حد كه برخي جلوه ميدهند تا احيانا ريشههاي اصلي را بپوشانند و نيازي به تغيير در خود نبينند. آنچه مردم را به عصيان ميكشاند رسانه صرف نيست؛ محيط بسته و ضدزندگي و شرايط مرگبار و بياميدي است كه كسر چشمگيري از مردم ايران دارند ثانيه به ثانيهاش را تا مغز استخوان حس ميكنند. رسانه بازنماي تلخيهاست و اگر يك جامعه تلخ ميانديشد و تلخ رفتار ميكند و مصيبتها بر سرش آوار شده، تقصير رسانه نيست كه اين تلخيها و مصايب را بازتاب ميدهد. نظامهاي سياسي بسياري در طول تاريخ معاصر بودهاند كه رسانهها را كنترل كردهاند، به اين نيت كه بازتابدهنده شرايط ناگوار مردمشان نباشند و راه به جايي نبردهاند چون روشن است كه رسانه ريشه اصلي مشكلات نبوده است. قرن بيستم و بيستويكم مملو است از حكايتهاي برخورد با رسانهها و انداختن مشكلات به گردن رسانههاي نامطلوب از نظر ساختار و باز هم راه به جايي نبردن.