دنياي قشنگ مكعب اعداد
غزل حضرتي
يادم است زماني كه بچه بوديم، احتمالا شبكه يك كارتون پخش ميكرد. آن هم راس ساعت 5 بعدازظهر، به مدت يك ساعت. كارتونهايي كه ميديديم بيشترشان ژاپني بودند و داستانها هم حول محور دختر يا پسري ميگشت كه اصولا مادر نداشتند يا دنبال مادرشان ميگشتند. همه دچار آسيب بودند و مصيبتي را در زندگي متحمل شده بودند. ما به عشق پرين باخانمان يا آنت و لوسين در بچههاي كوه آلپ پاي تلويزيون مينشستيم. نيك و نيكو را ميديدیم و دائم براي نيكو دعا ميكرديم مادرش را ببيند يا هاچ زنبور عسل كه دائم از اين گوشه جنگل به آن گوشه در جدال با بدجنسها، دنبال خانواده و مادرش ميگشت. چوبين بود كه در مبارزه دائم با برونكا بود و ما برايش غصه ميخورديم. شايد در مهاجران بود كه خيلي استرس گم شدن كسي يا بيمادر بودن بچهاي را نداشتيم چون كل خانواده باهم در كمپ، بيچارگي ميكشيدند.
كارتونهايي كه بچهها اين روزها ميبينند، حال و هواي ديگري دارد. يكسري كارتون و انيميشن براي سنهاي در حال يادگيري طراحي شده كه مغز آدم سوت ميكشد از اين همه ابتكار عمل. پسرم قبل از پيشدبستاني با كارتوني به نام مكعب اعداد (Number Blocks) آشنا شد و شروع كرد به تماشاي اپيزودهايش. بعد از يكي دو هفته ديدم جمع و تفريق را ياد گرفته. خيلي ذوق كردم، وقتي با او پاي كارتون نشستم، از نحوه ياد دادن عمليات رياضي شگفتزده شدم.
ديشب، من را صدا زد تا بخشي از يك قسمت اين كارتون را با او تماشا كنم. اين قسمت درباره مسابقه دو بين دو عدد 18 و 24 بود. در جريان مسابقه دايم 18 از 24 جلو ميزد و برعكس. آنچه ساخته بودند شبيه فيلمهاي فيكشن بود. اين دو عدد كه هركدام شخصيتي دارند و دائم ميتوانند تغيير شكل بدهند، در ريلهاي موازي در جادهاي به سرعت در حال حركت بودند. جايي كه نميتوانستند از جاده رد شوند، تونلي بود يا جاده باريك شده بود، به مضرب 3 از خودشان عدد جدا ميكردند. جايي ديگر به مضرب 2. جايي ديگر به مضرب 6. بچه راحت ميتواند بفهمد كه اين دو عدد بر چه اعدادي تقسيم ميشوند. از ضرب چه اعدادي به وجود ميآيد. آنقدر خوشم آمده بود كه تا آخر تماشا كردم. قاعدهاش اين بود 24 مسابقه را ببرد. اما ديدم كه هر دو باهم از خط پايان رد شدند و داور مسابقه با ويايآر (VAR) ديد كه 24 يك قدم جلوتر از 18 خط پايان را رد كرده است و در نهايت 24 برنده مسابقه شد. هيچ چيز قابل پيشبيني نبود. شايد هم اصلا براي بچه مهم نبود كي مسابقه را ميبرد. آنچه جذابيت داشت، نحوه سبقت گرفتن اين دو عدد از هم و ترفندهايي بود كه استفاده ميكردند تا مسابقه را ببرند.
پسرم با اين كارتون جمع، تفريق، ضرب و تقسيم ياد گرفته است. هفته پيش از من پرسيد «5 تا 21تا چند ميشود؟» و چشمان من گرد شده بود و نميتوانستم به سرعت به او جواب را بگويم. «از كجا ياد گرفتي؟ در كلاس به شما ضرب ياد دادند؟» « نه، خودم ياد گرفتم.» وقتي اين اپيزود مكعب اعداد را ديدم فهميدم راست ميگويد؛ خودش ياد گرفته. آنقدر در طول مسابقه 10 دقيقهاي اين دو عدد به مضربهايشان تقسيم شدند و به هم وصل شدند كه هر كسي ميتواند جدول ضرب را بفهمد.
يك چيز ديگر را هم فهميدم و آن اينكه هرچه ما در بچگي حفظ ميكرديم و سعي ميكرديم با آهنگي آن را در مغزمان بكاريم، بچههاي امروز تا نفهمندش، در مغزشان نميكارند. پسر من با حافظه تصويرياش، در قالب يك كارتون، جدول ضرب ياد گرفت. آنهم در 5 سالگي. آنقدر كه به من ميگويد اگر ميخواهي 21 را در 5 ضرب كني، بهتر است آن را به دو عدد 10 و 11 تقسيم كني. اينطوري راحتتر ميتواني آنها را در 5 ضرب كني، بعد نتيجه را با هم جمع كن!
همه بچهها كارتون ميبينند، زماني از روز را پاي تلويزيون يا تبلت نشستهاند، چه خوب كه لذت يادگيري را هم در آن داشته باشند. لذت بزرگتر از آن شما ميشود وقتي ميبينيد كودكتان چطور چند پله را با هم طي ميكند. البته اين را ميدانم كه بايد آموزش در زمان خود اتفاق بيفتد و خوب نيست كه بچه جلوتر از آن زمان موعود پاي درسي بنشيند كه در زمان خودش برايش كسلكننده بشود. اما بدون اينكه من اين برنامهريزي را بكنم، او سر از دنياي اعداد درآورد و حالا آنقدر شيفتهاش شده كه از آن دست نميكشد و حاضر نيست وقفهاي در آن ايجاد شود.