موضع مناسب
در مرحله بعد اعتبار قدرت رسمي در داخل نيز به چالش كشيده ميشود.
با اين مقدمه ميخواهم به اين نكته بپردازم كه موضع مطلوب سياسي ايران درباره فلسطين چه ميتواند باشد؟ در اولين گام بايد مرز ميان موضع رسمي و افكار عمومي را تفكيك كرد حتي اگر شبيه يكديگر باشند، باز هم بايد استقلال نسبي داشته باشند. افكار عمومي ميتواند با حضور در خيابان خود را نشان دهد، احساسات خود را بروز دهد. هيچ مرزي براي موضعگيري خود نميشناسد. نيازي به تعطيل كردن دانشگاه و ساير مراكز براي حضور مردم در خيابان نيست. نيازي به تداركات وسيع براي اينگونه حضورها هم نيست. از سوي ديگر موضع رسمي بايد روشن باشد. دو رويكرد كلي در حال مساله فلسطين وجود دارد. رويكرد دولت واحد و رويكرد دو دولتي. رويكرد دولت واحد به سه شكل قابل تحقق است. اول، حذف كامل فلسطينيها از نوار غزه و كرانه باختري و اخراج يا كشتن آنان و حتي حذف و انحلال موجوديت فلسطينيهاي ساكن در مناطق پيش از جنگ ۱۹۶۷. اين يعني حل مساله بهطور كامل به سود اسراييل و مطابق آرمان تندروهاي يهودي است. البته رويكرد مزبور مبتني بر آرمانِ از نيل تا فرات است و بايد سراغ اردن و سوريه و لبنان هم بيايد. بنابراين چنين دولت واحدي نه شدني است و نه محدود به فلسطين كنوني است.
شكل دوم، تصور نابودي اسراييل و يهود و ريختن آنان در درياست. چنين رويكردي به معناي بازگشت به پيش از مهاجرت يهوديان به منطقه يعني پيش از قرن بيستم است. اين نگاه به معناي نابودي يهود است و در تصور فعلي نميگنجد. ضمن اينكه اين كار به دست فلسطينيها به تنهايي ممكن نيست و كشورهاي ديگر نيز انگيزهاي براي اين كار ندارند و اصولا وحدتي ميان آنها براي اين اقدام وجود ندارد و صد تا مشكل ديگر.
شكل سوم كه بهطور ضمني ايران از آن حمايت ميكند، دولت واحد در سرزمين فلسطين از طريق رفراندوم است كه به منزله نفي دولت يهود است. اين ايده نيز در شرايط كنوني و با خشم و نفرتي كه وجود دارد جز با عبور از درياي خون شدني نيست و به نوعي مثل راه اول است. به علاوه اين جزييات كه يهوديان شامل چه كساني ميشوند نيز در ابهام و ايهام گذاشته ميشود. شايد در صورت ادامه طولانيمدت و خشونتبار وضع كنوني به لحاظ ذهني كساني با اين ايده موافق شوند، ولي واقعيت اين است كه زمينهها براي حضور مشترك دو ملت در ساختار واحد عملا در حد صفر است، ضمن اينكه به علل روشن يهوديان دست بسيار بالاتري خواهند داشت.
راه دوم طرح دو دولت و تشكيل دولت مستقل فلسطيني است كه ظاهرا با همه موانعي كه وجود دارد و مشكلات مهم آن از قبيل امنيت اسراييل، مشكل پناهندگان و وضعيت بيتالمقدس و شهركهاي يهودينشين و نيز حدود جغرافيايي مرزها اين طرح ايده عمليتري نسبت به موارد قبلي است، به ويژه كه بخشي از اين راه پيموده شده است، و اكنون نيز ايالات متحده و غربيها براي خروج از بنبست ميكوشند كه آن را اجرايي كنند. از ديد كارشناسان عملي بودن اين طرح روي كاغذ ساده است، ولي رسيدن آن به نتيجه بسيار سخت اگر نگوييم ممتنع است.
به نظر ميرسد كه اين ايده با سياست رسمي ايران تطابق ندارد، ولي راهحل بهتري وجود دارد و تاكيد بر احترام به حقوق حقه ملت فلسطين بر اساس خواست آن ملت. خواست ملت فلسطين نيز از خلال نمايندگان و دولت واقعي برآمده از اين ملت شناخته ميشود. اتخاذ هر موضعي فراتر از اين موضع، يعني حركت به سوي راهحل يك دولتي، همان موضعي است كه موجب حساسيت افكار عمومي ميشود و آن را همسو با منافع خودشان و ايران تلقي نميكنند. در اين چارچوب ميتوان در قالب قطعنامههاي شوراي امنيت و ديگر قوانين بينالمللي اسراييل را به صراحت محكوم و از مظلوم دفاع كرد. ولي فراموش نكنيم كه خيلي از مسلمانان ديگر و حتي شيعيان هستند كه زير بار ظلم و فشار حكومتهايشان قرار دارند و ايران مطابق منافع ملي خود نسبت به آنان رفتار ميكند و مردم هم ميپذيرند، هر چند مواضع مردمي خود را دارند. ركن اساسي هر پيشنهادي بايد در درجه اول تفكيك ميان مواضع رسمي و افكار عمومي و استقلال افكار عمومي باشد و در درجه دوم مواضع رسمي بيانگر حفظ منافع ملي كشور باشد. شكافي كه ميان افكار عمومي مردم با مواضع رسمي در موضوع فلسطين رخ داده هزينههاي سنگيني را بر سياست خارجي تحميل ميكند و اتفاقا موجب فاصلهگيري بخشي از مردم با تبليغات رسمي در موضوع فلسطين شده است. تبليغاتي كه اتفاقا هر وجدان آگاه و حقجو با آن همراهي خواهد كرد ولي به علت رويكرد رسمي نامنطبق بر منافع عمومي از سوي مردم طرد ميشود.