هنر پلاستيكي در حركت
كامران مشفقآراني
يونانيان باستان، در ابتدا هنر را به دو دسته اصلي و كلي تقسيمبندي ميكردند: هنرهاي تئاتري (هنرهاي زنده) و هنرهاي غيرتئاتري (هنرهاي ساكن). اين تقسيمبندي به ويژه در متون فلسفي و نظريههاي هنري آن دوران مورد استفاده قرار ميگرفت. اما تقسيمبندي هنر به شش يا پنج دسته كه اغلب به صورت دستهبنديهاي كنوني شناخته ميشود، بيشتر به عصر مدرن و پس از آن برميگردد، به خصوص با ظهور ديدگاههاي نوين فلسفي و نظريههاي هنري. اين تقسيمبندي عموما شامل مواردي مانند نقاشي، موسيقي، ادبيات، معماري، رقص و سينما بود.
تحتاللفظي همه ميدانيم از سينما به عنوان «هنر هفتم» ياد ميشود، زيرا اين فرم هنري نسبتا جديد كه در اواخر قرن نوزدهم متولد شده، تركيبي از شش هنر ديگر است كه در واقع توسط فيلسوفان متأخر يونان باستان طبقهبندي شده بود (به شكل بدوي و نه مدرن كنوني). ايده اين نامگذاري را ريكاردو كانودو، فيلمساز ايتاليايي و از اولين نظريهپردازان سينما بدعت گذاشت. وي درسال 1911 در مقالهاي كه با عنوان «تولد هنر ششم» منتشر كرد، ابتدا ادعا كرد كه سينما هنر ششم است، بعدا نگرشش را كمي اصلاح و رقص را به عنوان هنر ششم تعريف كرد و در نهايت سينما را به عنوان هنر هفتم معرفي كرد. كانودو همچنين سينما را به عنوان «يك هنر پلاستيكي در حركت» توصيف كرد.
او كه از پيشگامان در حوزه نظريههاي سينما به شمار ميآيد، معتقد بود كه سينما تركيبي از پنج هنر ديگر است؛ يعني معماري، مجسمهسازي، نقاشي، موسيقي و شعر.او سينما را به عنوان يك فرم هنري جديد معرفي كرد كه «يك مصالحه عالي از ريتمهاي فضا و ريتمهاي زمان» رادر كنار هم ارايه ميدهد. با توجه به اين تعاريف كلاسيك، سينما ميتواند تجربيات انساني را بهطور كامل ترسيم كند، زيرا از تمامي ابعاد هنري به عنوان متريال استفاده ميكند: فضا (معماري و مجسمهسازي)، زمان (موسيقي و شعر) و حركت (رقص).
اين توانايي سينما در ارايه تجربيات انساني بهطور كامل، آن را به يك فرم هنري منحصربهفرد تبديل كرده است، اما اين فرم هنري پيچيده تازه شروع يك حركت هنري بسيار پيچيدهتر و عميقتر بود كه بيش از يك قرن بعد از پيدايش نخستين هنر سينما پا به عرصه وجود گذاشت. در برخي منابع فلسفي بازيهاي رايانهاي و ويديويي به عنوان يك فرم هنري جديد درنظر گرفته شدهاند، اگرچه بتوانيم آن را هنر بناميم به سختي عمرش به نيم قرن برسد.اين بازيها به همراه محتويات آن تركيبي از عناصر بصري، داستان، تعامل و موسيقي را در خود جاي دادهاند. برخي از اين آثار به صورت تعمدي طوري طراحي شدهاند تا يك اثر
خلاقانه باشند.
آرون اسماتز (فيلمنامهنويس، فيلسوف و استاد دانشگاه اهل ايالاتمتحده امريكا) در مقالهاي كه در سال 2005 با عنوان «آيا بازيهاي ويديويي هنر هستند؟» ميگويد كه «براساس هر تعريف اصلي از هنر، بسياري از بازيهاي ويديويي مدرن بايد به عنوان هنر درنظر گرفته شوند.» همچنين گرانت تاوينور، فيلسوف نيوزيلندي، در كتابي كه در سال 2009 ميلادي با عنوان «هنر بازيهاي ويديويي» منتشر كرد، ميگويد: «اگرچه بازيهاي ويديويي داراي سابقههاي تاريخي و مفهومي غيرهنري خود هستند، اما با توجه به تعاريف متفاوت يا حسابهاي خوشهاي كه براي پاسخ به سوال تعريف هنر استفاده شدهاند، بازيهاي ويديويي در رابطه مفهومي مناسب با آثار هنري بيمنازع قرار دارند و به عنوان هنر شمرده ميشوند.»
بازيهاي رايانهاي و ويديويي ميتوانند تجربيات انساني را بهطور كامل ترسيم كنند، زيرا از تمامي ابعاد هنري استفاده ميكنند: فضا، زمان و حركت. اين توانايي بازيهاي رايانهاي و ويديويي در ارايه تجربيات انساني بهطور كامل، آنها را به يك فرم هنري منحصربهفرد تبديل كرده است. به احتمال بسيار زياد در آيندهاي نه چندان دور، بازيهاي رايانهاي و ويديويي احتمالا به عنوان يك فرم هنري پيشرفتهتر در جوامع تبلور و عينيت خواهند يافت.آنها ميتوانند به ما كمك كنند تا مسائل فلسفي را بهتر درك كنيم و حتي به ما اجازه دهند تا تجربيات فلسفي را بهطور عينيتر و عميقتر تجربه كنيم. همچنين در سطحي بالاتر اين نوع نگاه به بازيهاي كامپيوتري به عنوان تجربيات فكري اجرايي ميتوانند به پژوهشگران و فيلسوفان ياريرساني كنند تا مسائل فلسفي را در زمينههاي پيچيدهتر و توسعهيافتهتر بررسي كنند.
درنهايت بازيهاي رايانهاي، به عنوان يك فرم هنري جديد، توانايي فراواني در ترسيم فضاهاي بينظمي را دارند كه ميتواند دنياهايي را خلق كند كه قوانين فيزيكي واقعي را كاملا ناديده بگيرد و به جاي آن، قوانين خود را اعمال كند.
اين فضاهاي بينظم ميتوانند تجربياتي جديد و متفاوت را براي افراد و بازيكنان فراهم كنند كه ممكن است در دنياي واقعي براي آنها در دسترس نباشد.
فارغ از نكات فلسفي كه پيرامون اين بحث ذكر شد يكي از دلايل عمده كه بازيهاي رايانهاي را به يك فرم هنري منحصربهفرد تبديل ميكند، توانايي در خلق فضاهاي بينظم و جديد است كه مرزهاي تخيل و واقعيت را در كنار هم با به كارگيري تمام ابزارهاي هنري در هم تنيده.