اسفند ماه 1362 مانند زمستانهاي 4 سال بعدش، زمان عمليات سالانه و بزرگ ايران در جبهههاي جنگ با عراق بود. عمليات خيبر، از زاويههايي عمليات نخستينها بود؛ نخستين عمليات آبي - خاكي ايران؛ نخستين عمليات پس از انتصاب هاشميرفسنجاني به فرماندهي مشترك جنگ و نخستين عمليات ايران در منطقه هور؛ از سوي ديگر يكي از نقاط درخشان مهندسي در جنگ، طي عمليات خيبر رخ داد كه پل شناور 14-13 كيلومتري براي اتصال ساحل شرقي هور به سواحل جزيره مجنون با مساعدت وزارت صنايع سنگين آن زمان شاخته شد. اين پل شناور كه گفته ميشود يكي از مطولترين پلهاي شناور نظامي دنيا بوده، در مدت 75 روز در كارخانه ماشينسازي اراك توليد شد. در عمليات خيبر كه هاشميرفسنجاني از برخي اتفاقات رخ داده در آن به عنوان «خاطره تلخ» ياد ميكند، سوم اسفند ماه 1362 آغاز شد كه بخشهايي از آن ناكام ماند و نيروهاي ايراني به بخشهايي از اهداف خود دست پيدا كردند. اين عمليات داراي اهميت زيادي بود؛ چنانكه در شماره 43 مجله «نگين ايران» آمده، «بنا به آمار منتشره ازسوي روابط عمومي فرمانده كل سپاه، 474 طرح صلح از تاريخ 3 اسفند 1362 (آغاز عمليات خيبر) تا 30 مهر 1363 از سوي 56 كشور مختلف جهان ارائه شد كه خود بيانگر اهميت فوقالعاده عمليات خيبر و ايجاد تزلزل در بين حاميان منطقهاي و جهاني اين رژيم (عراق) است.»
پيش از خيبر چه خبر بود؟
از سال 1359 حمله سراسري عراق به ايران آغاز و بخشهايي از خاك ايران از سوي ارتش عراق تصرف شد. ايران از پاييز 1360، توانست عملياتهاي كوچك خود را تبديل به عملياتهاي بزرگ كند؛ به عبارتي از مهر ماه 1360 آن سرگيجهاي كه در هدايت و اداره جنگ وجود داشت، برطرف شد و تقريبا همه نيروها به صورت يكپارچه در خدمت جنگ آمدند.
سلسله عملياتهاي ثامنالائمه، فتحالمبين و الي بيتالمقدس دست ايران را در ميدان جنگ بالا برد. پس از آزادسازي خرمشهر در خرداد سال 1361، ايران قصد «تعقيب متجاوز» را داشت چند هفته بعد از فتح خرمشهر، با عمليات رمضان پا در خاك عراق گذاشت؛ هر چند آن زمان حرف و حديثهايي مبني بر آتشبس مطرح شده بود اما عراق در عين حال مواضع پدافندي خود را به شدت تقويت كرد. همين باعث شد تا عمليات رمضان، تلفات نسبتا بالايي براي ايران داشته باشد و اهداف اين عمليات به دست نيامد.
پس از ناكامي رمضان در تابستان 1361، اختلافات ميان سپاه و ارتش بر سر اداره جنگ و تاكتيكها شدت گرفت. اين دو نهاد نظامي، به شدت با يكديگر اختلاف داشتند و در اثناي همين اختلافات، عمليات والفجر - كه بعدها به والفجر مقدماتي مشهور شد - انجام گرفت.
اين عمليات يكي از تلخترين شكستهاي ايران در طول جنگ 8 ساله بود؛ به نحوي كه صدام رهبر ديكتاتور عراق، از نتيجه والفجر مقدماتي ايرانيها، به عنوان يكي از «شيرينترين پيروزيها» ياد ميكند.
منطقه جغرافيايي عمليات خيبر، شمال بصره بود مقابل استانهاي العماره و بصره بود عمليات در دو محور انجام ميشد: محور هورالهويزه و محور زيد كه پيشتر عمليات رمضان آنجا اجرا شده و شكست خورده بود.
تا ايران پشت دروازههاي بصره برسد و از اين طريق عراق را تحت فشار قرار دهد.
بهمن 1361 عمليات والفجر مقدماتي انجام شد كه ايران تلفات بسيار بالايي داشت و شمار شهدا و مجروحان، تعداد قابل توجهي بود؛ قابل توجهتر از اين اعداد، تعداد مفقودين عمليات بود. مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه آمار تلفات والفجر مقدماتي را «501 شهيد، 7313 زخمي و 3116 مفقود» اعلام كرده است. هاشميرفسنجاني هم در خاطرات 27 بهمن 1361 خود آمار تلفات ايران را شامل نزديك 600 شهيد، 2500 مفقود (شامل اسرا) و 2500 مجروح بستري شده، آورده است.
اين در حالي است كه سال 1394 يعني 31 سال بعد از والفجر مقدماتي، هاشميرفسنجاني در گفتوگو با جعفر شيرعلينيا، پژوهشگر جنگ درباره آمار تلفات ايران در اين عمليات گفته بود: «يكي از مواردي كه از امام مخفي كرده بودند، گزارش از تلفات عمليات والفجر مقدماتي بود. با اطلاعاتي كه معمولا از جاهاي مختلف ميگرفتم، متوجه شدم كه تلفات ما واقعا وحشتناك بود تا جايي كه تا آخر رسما گفته نشد آمار تلفات انساني ما در شهادت، جانبازي و اسارت چقدر بود.»
اين ضربه كاري به نيروهاي ايران طي عمليات والفجر مقدماتي، باعث شد دوباره اختلاف ارتش و سپاه سر باز كند؛ هاشميرفسنجاني در اين خصوص گفته بود: «نوع عملياتي كه سپاه ميخواست انجام بدهد با شيوه عمليات مورد قبول ارتشيها سازگار نبود. وقت فراواني را من و آيتالله خامنهاي ميگذاشتيم و آقايان صياد و محسن رضايي ميآمدند كه اختلافات را حل كنيم، ولي نميشد. چند ساعت بحث ميكرديم و به نقطه اول برميگشتيم. در آن زمان جنگ فرمانده واحد نداشت. امام فرماندهي كل قوا بودند، در جنگ فرماندهي و دخالت نداشتند.»
جبهههاي ايران پس از شكست والفجر مقدماتي وارد يك ركود فراگير شد كه طي آن جز چند تك و پاتك، تحرك ديگري در جبههها ديده نميشد. پس از اين وضعيت بود كه امام، سيام بهمن ماه 1362 و چند روز مانده به آغاز عمليات خيبر، طي حكمي هاشميرفسنجاني را به عنوان فرمانده واحد جنگ، منصوب كرد تا از بههم ريختگي فرماندهي جنگ جلوگيري شود.
سوم اسفند ماه عمليات خيبر اجرا شد؛ البته به گفته احمد غلامپور، از فرماندهان وقت سپاه پاسداران طرح عمليات خيبر از فروردين ماه 1362 از سوي محسن رضايي مطرح شد. اين طرح بر مبناي عمليات آبي- خاكي همزمان در منطقه هورالعظيم تنظيم شده بود. غلامپور در اين باره ميگويد: «فروردين 62 بود كه محسن رضايي به من گفت آقاي علي هاشمي را فرا بخوانيد. آقاي علي هاشمي يكي از فرماندهان ما بود كه در واقع مسووليت محدوده مرزي هور را برعهده داشت و يگانهايش در آن خط مرزي مستقر بودند.
بعد از دو هفته از جلسه آقاي رضايي با شهيد هاشمي، ديدم آقاي رضايي من را صدا كرد و گفت: «موضوعي كه به علي هاشمي دادم اين است كه برود منطقه هور را شناسايي كند و چون اگر من خودم بخواهم موضوع را پيگيري كنم چون تا حدودي شناخته شده هستم، ممكن است قضيه لو برود و از شما ميخواهم كه (آن موقع فرمانده قرارگاه كربلا در جنوب بودم) رابط من و علي هاشمي شويد و موضوعات را به من منتقل كنيد.» از آنجا من در جريان عمليات خيبر قرار گرفتم كه قرار است در هور عملياتي انجام بدهيم. خب، شايد باورش براي فرمانده خيلي سخت بود چون اين منطقه باتلاقي و به لحاظ ژئوپليتيكي و ويژگيهاي جغرافيايي كاملا با جاهاي ديگر متفاوت بود.»
غلامپور روايت ميكند كه آذر ماه «نهايتا آقاي رضايي به اين جمعبندي رسيد كه ميشود اينجا عمليات كرد. مناطقي مثل هورالهويزه و مناطقي را كه از نظر منطق كلاسيك نظامي، قابليت انجام عمليات نداشتند با يك نگاه به جغرافياي هور ميگفتند قابليت عمليات ندارد.» منطقه عمليات بنا بر تشخيص نظاميان ايراني، از استحكام دفاعي پاييني برخوردار بوده است. سرانجام تصميم بر عمليات در همان منطقه هور شد.
هاشميرفسنجاني سال 1394 در گفتوگو با «ايسنا» به استراتژي ايران در بعد سياسي عمليات خيبر اشاره كرده و گفته «همه جمع بودند كه سخنراني كردم و براساس نقشه عملياتي كه آنها كشيده بودند، گفتم: «اگر اين عمليات را به نتيجه برسانيد، يعني رابطه بغداد و بصره قطع شود كه عراق بدون بصره و دريا نميتواند استقامت كند، جنگ را تمام ميكنم.» البته همانجا اختلاف شد و بعضيها گفتند: «همه ميگويند جنگ، جنگ تا پيروزي» و آقاي هاشمي ميگويد: «جنگ، جنگ تا يك پيروزي!» البته خيليها خوشحال شدند. موضع خودمان را گفتم كه قرار نبود جنگ طولاني شود.»
تجميع 4 قرارگاه در 2 قرارگاه
در جريان عمليات خيبر، 4 قرارگاه نيروهاي ايراني، در 2 قرارگاه تجميع شدند كه حاصل جمع كل نيروهاي ارتش و سپاه با همديگر بود. قرارگاه كربلا براي نيروهاي ارتش بود كه لشكرهاي 92 زرهي، 16 زرهي، 81 زرهي، 28 پياده، 21 پياده و 77 پياده بود كه در جبهه جنوبي عمل ميكردند. قرارگاه نجف هم شامل يگانهاي رزمي سپاه پاسداران بودند كه در منطقه هور عمل ميكردند.
بنا به گفته فرماندهان نظامي، ايران تا حدود 30 درصد توانست به اهداف زميني خود دست پيدا كند؛ در كنار اين موضوع، تلفات انساني بالايي به جبهههاي ايران تحميل شد. با اين وجود فرماندهان ايراني معتقدند عمليات خيبر توانست تا شكست رمضان را جبران كند؛ البته نه بهطور كامل.
«بايد امتيازي دست ما باشد كه بتوانيم خواستههايمان را تحميل كنيم»
هاشميرفسنجاني در آخرين ماههاي عمرش در مرداد 1395، مصاحبهاي پيرامون شبهات در جنگ انجام داد كه در آن از مراحل پيشين عمليات خيبر گفته بود: «در شوراي عالي دفاع بوديم كه طرح را آوردند و تصويب كرديم. ما آن عمليات را اينگونه ديديم كه اگر جاده بصره را از دست عراق بگيريم، عراق مجبور ميشود كه فقط از جاده ناصريه بيايد و در آنجا هم زير آتش ما ميرفت، چون بين ما هورها بودند كه ميتوانستيم در آنجا حضور داشته باشيم. به اين فكر افتاديم.»
او گفته كه «من در جلسه سران گفتم كه اگر جمع بپذيرند، من با اين هدف ميروم كه جايي را بگيريم و آتشبس را بپذيريم، چون عراق ضعيف شده بود و آتشبس را ميخواست و حاضر بود در آتشبس امتياز هم بدهد. منتها باید امتيازي دست ما باشد كه بتوانيم خواستههايمان را تحميل كنيم. خواستههاي ما اين بود كه متجاوز معين شود و كيفر ببيند، غرامت جنگ پرداخت شود و قرارداد الجزاير كه صدام آن را پاره كرده بود، معيار مرزي ما باشد. هدف ما اين بود.»
هاشميرفسنجاني در ادامه ديدارش با امام را پيش از اعزامش به منطقه براي آغاز عمليات خيبر روايت كرده بود: «عصري كه براي خداحافظي خدمت امام (ره) رفتم كه براي مديريت جنگ به جبهه بروم، به ايشان گفتم كه من اين طرح كه مورد نظر سران است، پذيرفتم و اگر همين طور بگوييم: «جنگ، جنگ تا 20 سال»، شدني نيست. ايشان در جواب من تبسمي كردند و گفتند: «حالا شما برويد تا ببينيم چه ميشود.» من هم با ايشان مجادله نكردم و رفتم.»
آغاز عمليات
شامگاه سوم اسفند 1362، نيروهاي ايراني عمليات را آغاز كردند. نيروهاي ايراني در همان ساعات اوليه اقدام، وارد جزاير مجنون شدند؛ به تبع ورود نيروهاي ايراني به جزاير، محورهاي الغدير و القرنه نيز به تصرف آنها درآمد و سپس به سمت جاده بغداد - بصره حركت كردند. اما ناهماهنگيهاي زيادي در اين بين باعث شد تا نيروهاي ايراني نتوانند مواضع تصرف شده را تثبيت كنند؛ از سوي ديگر با پاتكهاي شديد عراق و همچنين عدم پاكسازي به موقع در جزاير مجنون، در كنار ناهماهنگيها، تصميم بر اين شد كه به ناچار، نيروهاي ايراني از مناطق تصرف شده عقبنشيني كرده و تنها براي حفظ جزاير مجنون تلاش كنند.
همان شب اول عمليات و ساعاتي پس از آغاز فرماندهان متوجه ميشوند كه يك جاي كار ميلنگد كه ناشي از اشتباه مهلك در هماهنگي بوده است. قرار بر اين بود كه نيروهاي لشكر 17 عليابنابيطالب، هماهنگ با لشكر 8 نجف اشرف، براي ورود به جزيره شمالي عمل كنند؛ اما هر چه نيروهاي لشكر 8 نجف پيشروي ميكردند، خبري از لشكر 17 نبود؛ با تاخير لشكر 17، فرماندهان بهشدت نگران خالي بودن جناح چپ لشكر 8 نجف بودند. غلامپور سوار بر يك قايق شد و به قايقي كه وسط هور به عنوان مركز مخابرات مستقر شده بود، خود را رساند؛ آنجا مشاهده شد كه تعدادي از نيروهاي لشكر 17 سوار بر قايق سرگردان بودند و نميدانستند كجا بايد بروند... سرانجام مشخص شد كه نيروهاي لشكر 17 در آبراه گم شده بودند.»
اشكال در هليبورن نيروها به جزيره
با شكستن خط، هليكوپترهاي هوانيروز ماموريت داشتند تا نيروهاي ايراني را به جزيره مجنون هليبورن كنند؛ اما يكي از مشكلاتي كه در همان اول پديدار شد، همين هليبورن نيروها بود.
در شماره 43 نشريه نگين ايران، نقل شده كه «در ساعت 30: 2 بامداد به هوانيروز اعلام شد كه وارد عمل شود. دو بالگرد پيشقراول پرواز كردند ولي پس از يك ربع پرواز، بالگرد اول نتوانست مسير را پيدا كند و برگشت. بالگرد دوم هم گم شد و نتوانست مسير پروازي روي آب محل موردنظر را پيدا كند. در آن زمان، فرمانده هوانيروز سرهنگ دوم محمدحسين جلالي بود كه براي روحيه دادن به خلبانها، خود اولين پرواز را به همراه احمد كاظمي فرمانده لشكر 8 نجف سپاه در ساعت 30: 2 بامداد همان شبِ اولِ عمليات، به سمت جزيره مجنون شمالي در برماييه جديد انجام داد. براي راهنمايي اين بالگرد، يكي از رزمندگان لشكر نجف يك جيپ آهو را آتش زد تا بالگرد به سمت آن پرواز كند و در اطراف آن فرود آيد.»
در شب نخست عمليات، طبق طرح قرار بود هوانيروز
6 گردان نيروي رزمنده را با انواع بالگرد به جزيره مجنون شمالي منتقل كند اما به دليل زمانبردن پاكسازي جزيره مجنون شمالي و نيز نگراني خلبانها از وضعيت محل نشستن بالگردها، بهرغم تلاشهاي فراوان، در شب و روز اول كمتر از هزار نفر منتقل شدند. بنابراين هوانيروز در شب نخست عمليات نتوانست از حداكثر امكاناتش استفاده كند و سقوط يك فروند بالگرد شينوك در هور بر روحيه خلبانان بالگردها تاثير منفى گذاشت.»
اشتباه مهلك
در شماره 7 مجله نگين ايران، در گزارشي پيرامون عمليات خيبر به اين اشتباه در هماهنگي اشاره شده است: «براي ادامه عمليات در شب دوم، دو جلسه تشكيل شد؛ در جلسه دوم كه فرماندهان قرارگاه نجف و كربلا بودند، مقرر شد ادامه عمليات از سوي قرارگاه نجف يك روز به تعويق افتد و بر اين اساس عمليات در شب دوم منتفي و انجام عمليات در شب سوم به روطه و القرنه اختصاص يافت. قرار شد نتيجه تصميم جلسه به اطلاع حاج همت رسانده شود، اما ظاهرا تماسي بين جزيره و قرارگاه نجف نبوده تا اين پيغام به اطلاع آنها برسد. بنابراين آنها طبق تصميمات جلسه اول، براي اجراي عمليات در شب دوم آماده شدند.» اما در روايتي كه جعفر شيرعلينيا نوشته: «سال ١٣٦٢ در ميانه «عمليات خيبر» شبي بنا بود 4 گردان از جزاير مجنون پيش بروند و همزمان نيروهاي لشكر 27 از خط طلاييه. فرماندهان قرارگاه تصميم ميگيرند يك شب اين حمله تاخير بيفتد. كسي را ميفرستند تا به فرمانده نيروهاي حملهكننده زمان حمله را اطلاع بدهد. او مثلا ميگويد عمليات شب (سهشنبه) است؛ منظورش شام (سهشنبه) بوده اما آن فرماندهان گمان ميكنند منظور او همان شام (دوشنبه) يعني شب (سهشنبه) است يعني همان قرار اول. در شروع عملياتها رمز خوانده ميشود و همه هماهنگ آغاز ميكنند اما از آنجا كه اين حمله در ميانه عمليات بود براي امنيت بيشتر طرح، فرماندهان كاملا احتياط ميكنند تا از طريق بيسيم طرح لو نرود و براي همين خبر را با يك فرد منتقل ميكنند. شب موعود چهار گردان خطشكن از جزاير مجنون در هورالعظيم حركت ميكنند در حالي كه لشكر 27 دهها كيلومتر دورتر در پادگان دوكوهه در حال استراحت است تا فردا شب به خط بزنند. شب سختي ميشود وقتي چهار گردان خطشكن به هدف ميرسند در حالي كه خبري از نيروهاي لشكر 27 نيست.»
رضايي: در طول جنگ، ما اينجور ذوب نشديم
به نوشته حسين اردستاني از راويان جنگ، پس از آغاز عمليات «جزيره محور كنش و واكنش طرفين ميدان نبرد بود و اين در حالي بود كه به دليل عدم تثبيت مواضع به دست آمده در جزيره و مشكل پشتيباني آتش، تجهيزات و تامين نيروي انساني، نسبت به سرنوشت جزيره نيز شديدا احساس خطر ميشد. شرايط موجود بسيار سخت بود و درحالي كه اميد زيادي به عمليات بسته شده بود، تمام دستاوردها در حال سقوط بود. برادر محسن رضايي فرمانده سپاه به يكي از روحانيون حاضر در قرارگاه گفت: در طول جنگ، ما اينجور ذوب نشديم.»
اوضاع اصلا مناسب نبود؛ در قرارگاه مكالمهاي ميان محسن رضايي و يحيي رحيمصفوي برقرار شد: «برادر رحيمصفوي: جزاير را چه كار كنيم؟ برادر محسن رضايي: بايد به هر قيمتي شده آن را حفظ كرد؛ برادر رحيمصفوي: نميشود حفظ كرد. بمب شيميايي ميريزند. امكان حفظ آن وجود ندارد. عدم امكان حفظ جزاير را به آقاي هاشمي (رفسنجاني) بگوييم؟ برادر محسن رضايي: نه، ما ميتوانيم جزاير را نگه داريم.»
4 گردان در محاصره
ابوالفضل موسوي، راوي قرارگاه بدر در گزارش شب دوم عمليات خيبر نوشته: «اندكي پس از ساعت 23، بچهها به جاده آسفالت نشوه - طلايه رسيدند و 700 متر به دوطرف جاده پخش شدند... رزمندگان خود را به پشت دشمن رساندند و به راحتي دشمن را منهدم كردند؛ سرانجام پس از 6 ساعت تلاش حدود 5 بامداد با شكستن دژ عراق پل طلايه را به تصرف خود درآوردند تا اين ساعت فرماندهي قرارگاه بدر و نجف از حركت اين چهار گردان خبر نداشت. فرماندهان دو لشكر عملكننده نيز به نوبت فرماندهي ميكردند؛ زير هر چهار گردان به هم مرتبط بودند و از پيش، اين دو هماهنگي كامل را انجام داده بودند. ساعت 5 بامداد غلامپور را از خواب بيدار كردند و خبر گرفتن پل طلاييه و بياطلاع بودن از حاج همت نيروهايش را به وي دادند. پس از چند ساعت، فرماندهي تازه متوجه شد كه چه كردهاند! هر چهار گردان نيرو در محاصره كامل دشمن قرار گرفته بودند و فرماندهان ميكوشيدند پل طلايه را نگه دارند و جان آنها را نجات بدهند.»
آتش سنگيني روي نيروهاي ايراني روي پل طلايه ريخته ميشد و دقيقه به دقيقه نيز سنگينتر ميشد. محمدابراهيم همت و نيروهايش كه با اين پل فاصله داشتند، تلاش داشتند خود را به نزديكي آن برساندند اما نميتوانستند. دشمن عراقي چهار گردان را محاصره كرده بود.
4 گرداني كه زنده نماندند
راوي نوشته: «محسن رضايي طي دستوري به حاج همت گفت خيلي سريع تانكهايش را راه بيندازد و از روبهرو به دشمن حمله كند»؛ دستوري كه به نوشته راوي «تقريبا محال بود». ابوالفضل موسوي نوشته: «ظاهرا حاج همت اقدام كرد اما موثر نبود. بچهها از روي پل تماس گرفتند و تقاضاي آتش توپخانه و هليكوپتر كردند كه ظاهرا عملي نبود و گفتند يك ستون تانك از طرف حاج همت به سوي آنها ميآيد كه يقينا از آن دشمن بود؛ چون حاج همت آن روز نتوانست خط دشمن را بشكند.» نيروهاي ايراني در حال مقاومت سرسختانهاي بودند؛ لحظه به لحظه آتش سنگينتر ميشد و نيروها يك به يك به زمين ميافتادند؛ اينجا بود كه «فرمانده يكي از گردانهاي عملكننده با احمد كاظمي تماس گرفت و گفت آتش دشمن بسيار سنگين است و از چهار گردان نيرو تنها يك گروهان و آن هم روي پل باقي مانده است.» تا ساعاتي اين گردانها مقاومت كردند اما نهايتا همگي شهيد شدند؛ رواي قرارگاه بدر نوشته: «ساعت 17 روز پنجم اسفند، فرمانده گردان لشكر نجف براي آخرين بار از احمد كاظمي خداحافظي كرد و رفت و آخرين نفر نيز بيسيمچي بود كه ظاهرا بيسيم و كد رمزها را منهدم كرد و خود نيز شهيد شد. به اين ترتيب نام چهار گردان از فهرست سازماني لشكر عاشورا و نجف خط خورد.» حميد باكري، معاون لشكر عاشورا كه يكي از سرپلها را نگه داشته بود، همان پل طلايه قتلگاه او ميشود و به شهادت ميرسد.
نيروهاي زنده و كاري يگانها بسيار كم بودند
دشمن عراقي ساعت به ساعت در حال پيشروي بود تا جزيره جنوبي را دوباره در كنترل بگيرد، اما نيروهاي ايراني كه آنجا بودند، به شدت مقاومت ميكردند. با اين حال عراقيها چندين بار خيز برداشتند تا به عمق جزيره جنوبي راه پيدا كنند؛ اما با تك و پاتك ميان دو طرف، مواضع قبلي همچنان حفظ شود.
روز ششم عمليات بود كه غلامعلي رشيد جلسهاي با فرماندهان حاضر در قرارگاه ترتيب داد و گفت كه بايد عمليات تكميل شده و جزاير مجنون شمالي و جنوبي، دراختيار نيروهاي ايراني تثبيت شوند. راوي نوشته: «پس از اين صحبتها برادر رشيد آمار نيروهاي زنده و درنهايت نيروهاي كاري يگانها را گرفت كه تعدادشان بسيار كم بود.»
در طول چندين روز عمليات خيبر، ارتش عراق به وسيله هواپيما، بمبارانهاي سنگين شيميايي انجام داد؛ دشمن عراقي بمبهايي حاوي گازهاي شيميايي را بر سر نيروهاي ايراني ميريخت؛ اين نخستينبار بود كه دشمن عراقي، از اين سلاحهاي ممنوعه استفاده ميكرد.
«امر امام است كه در هر شرايطي بايد جلو برويد»
در شماره 43 مجله نگين ايران، آمده هشتم اسفند ماه وقتي سپاه در حال برنامهريزي براي ادامه عمليات بود «دو تن از مسوولان و فرماندهان لشكر 27 حضرت رسول (ص) به قرارگاه آمده و وضع زمين را كه بر اثر انداختن آب توسط دشمن، باتلاقي شده و عبور از آن مشكل شده بود به آقاي هاشمي گزارش دادند. ايشان در پاسخ آنها با عصبانيت اظهار داشت: اين امر امام است كه شما در هر شرايطي بايد جلو برويد. اگر ما نتوانيم اين 8-7 كيلومتر را جلو برويم، ديگر نميتوانيم بجنگيم. الان صد ام آن تبليغات را بهپا كرده، صد هزار (نفر) نيرو پشت سر شما معطل مانده و آبروي جمهوري اسلامي در خطر است. برويد هر طور كه ميتوانيد خودتان را به دشمن برسانيد.» برادر شهيد دستواره در مقابل اين اظهارات گفت: «چشم ميرويم كه يا شهيد شويم يا اين گونه نزد شما بر نگرديم.»
«سرنوشت اسلام بسته به اين جنگ است»
روز ششم عمليات كه بنا بود نيروهاي ايراني يك حمله سنگين به مواضع عراقيها در جزيره جنوبي مجنون ترتيب بدهند، امام خميني در پيامي كه توسط هاشميرفسنجاني به جبههها ابلاغ شد، گفت كه «سرنوشت اسلام به اين جنگ وابسته است.»
نتيجه روز ششم و هفتم عمليات، اين شد كه فرماندهان تصميم گرفتند به هر نحوي كه شده، به حفظ جزاير شمالي و جنوبي مجنون بسنده و تصرف ايران در اين دو منطقه تثبيت شود. نيروهاي عراقي در طول اين چند روز پاتك به ايرانيها، يك ميليون گلوله استفاده كردند و بمبهاي شيميايي بر سر نيروهاي ايراني ريختند كه در نتيجه آن 1100 نفر مجروح و 150 نفر شهيد شدند.
يكي ديگر از مشكلات اين عمليات، جايي بود كه در كوران تبادل آتش، فرماندهاني كه پاس بيسيم بودند، نتوانستد حفاظت را رعايت كنند؛ از همين رو نيروهاي عراقي توانستد از سخنان فرماندهان ايراني پاي مكالمات، به راحتي از طرح و نقشههاي آنها باخبر شوند.
«جلوي محاكمه برخي فرماندهان را گرفتم»
اكبر هاشميرفسنجاني سالها بعد در مصاحبه با وبسايت انتخاب، درباره اهمال برخي فرماندهان در عمليات خيبر گفت: «كساني كه بنا بود مجازات شوند، در عمليات خيبر بود. ما جزيره مجنون را گرفتيم، راه به خشكي نداشتيم و پل هم نداشتيم و ميبايست با قايقها زير رگبار دشمن عبور كنيم. به فكر افتاديم كه جزيره را به يك راه خشكي وصل كنيم. تنها راه اين بود كه از جنوب جزيره كه يك پل بود، عبور كنيم و به خشكي بياييم و به نيروهايمان وصل شويم. برنامه خوبي هم طراحي كردند كه در همان شب تيپي از داخل جزيره به طرف جلو حركت كند و نيروها هم از طلاييه حركت كند و بعد از پل با هم تلاقي كنند كه راه باز شود. آنهايي كه در جزيره بودند، به طرف جلو آمدند و خوب هم عبور كردند. چون جزيره جنوبي دست ما نبود و شمالي دست ما بود، اين نيروها از پل هم گذشتند، اما نيروهايي كه ميخواستند از طلاييه بروند، نتوانستند بروند. البته من آن موقع بررسي كردم و ديدم كه آن شب باران آمده و راهشان باتلاق بود و در كوير گير كردند و نتوانستند عبور كنند. همه آنهايي كه در آنجا بودند، در آنجا اسير شدند يا مفقودالاثر هستند يا شهيد شدند كه پسر آقاي دكتر منافي هم بين آنها بود. به هر حال آن وقت به اين عنوان، فرماندهان لشکرهايي كه بنا بود بروند و نرفتند، متهم شدند و ميخواستند آنها را محاكمه كنند. من هم بررسي كردم و گفتم كه اينها تقصيري ندارند. اينها به سمت جلو رفتند اما نشد. شما به كوير برويد و ببينيد كه نيرو و ماشين ميتواند از باتلاق كوير عبور كند؟ من به آنها حق دادم و جلوي محاكمهشان را گرفتم.»
آمار خيبر
آمار رسمي براي عمليات خيبر، 1800 شهيد و 5 هزار مفقودالاثر نوشتهاند؛ اما برخي گمانهزنيها آمار شهداي عمليات خيبر را بيش از اين ميدانند؛ در اين عمليات دو فرمانده برجسته به شهادت رسيدند؛ حميد باكري، معاون لشكر 31 عاشورا و محمدابراهيم همت، فرمانده لشكر 27 محمد رسولالله. دو فرماندهاي كه سالهاي بعد نبودشان بيش از پيش احساس ميشد. ايران نيز با اين عمليات، تا سال آينده عمليات خاصي نداشت؛ تا اسفند 1363 كه عمليات بدر انجام شد.
هاشميرفسنجاني: بعضيها كوتاهي كردند و نيروهاي ما آن طرف آب ماندند و تا صبح بيدار مانديم. بعضيها را پيدا كرديم. هليكوپتر را براي برگشت بچهها آماده كرده بوديم. در پايگاهها مشكل پيدا كرده بوديم. شب تلخي بود. خبرهاي بدي ميرسيد كه نيروها قتلعام شدند. البته نيروها به تدريج ميآمدند. واقعا شب سختي بود. بعضي از نيروهاي ما آن شب برنگشتند و هنوز مفقودند. واقعا شب تلخي بود. افرادي را ميشناسم كه در طول جنگ خيلي جانفشاني كردند، ولي در آن شب مشكل داشتند. نميتوانم اسم افراد را ببرم؛ مثلا آن شب يكي از فرماندهان عمده خود را گم كرديم و نميتوانستيم پيدايش كنيم. فردا آمد و گفت من در فلانجا بودم كه استحمام كنم! حرفش براي من در آن حالت توجيهپذير نبود. الان وقتش نيست كه بگويم. يادداشت كردم و بعدها در تاريخ ميآيد.