• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5710 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۷ اسفند

ياد آنتوان به خير!

احمد زيدآبادي

سابقه و سواد و تحصيلات خاصي نداشت، با اين همه در شهر به نسبت دورافتاده‌شان، موقعيت اداري و سياسي به نسبت برجسته‌اي براي خودش دست و پا كرده بود. اينكه او چگونه پله‌هاي ترقي را يكي پس از ديگري طي كرده بود و مي‌كرد، براي فاميل و اطرافيان امري اسرارآميز مي‌نمود. البته مي‌دانستند كه آدم زرنگي است، اما اين را هم مي‌دانستند كه زرنگي به خودي خود سبب ترقي و ارتقاي روزافزون نمي‌شود، چون هر كدام خودشان را نيز همان اندازه زرنگ مي‌دانستند ولي دست‌شان به جايي بند نشده بود كه جاي خود، بلكه بعضا هشت‌شان هم در گرو نه‌شان بود! بدين ‌ترتيب حدس و گمانه‌زني در باره علل و عوامل ترقي «او» پاياني نداشت. اين موضوع نقل هر محفل فاميلي بود و هر كدام به «عقل ناقص‌شان» نكته‌اي را پيش مي‌كشيدند و پيرامون آن داد سخن مي‌دادند. اينكه مي‌گويم به «عقل ناقص‌شان»، خداي نكرده قصد توهين و تحقير و تخفيف كسي در ميان نيست! در واقع اين وصفي است كه خودشان نسبت به عقل خودشان مطرح مي‌كردند و همين كه رشته كلام را به دست مي‌گرفتند، نخستين كلامي كه از دهان مبارك‌شان بيرون مي‌زد، اين بود كه به عقل ناقص بنده...! خلاصه طبق عقل ناقص آنها، آن همه ارتقا يا محصول يك پارتي دُم كلفتِ ناشناس بود يا به خبرچيني براي بالاتري‌ها مرتبط مي‌شد يا اينكه به زبان چرب و نرمش براي چاپلوسي مربوط بود. البته يكي هم بود كه موضوع را به خواست خدا ربط مي‌داد، اما چون او هميشه همه ‌چيز را به خواست خدا ربط مي‌داد، حرفش چندان مسموع واقع نمي‌شد. به هر حال، بازار اين بحث و گفت‌وگوها گرچه هميشه داغ بود و روز به روز هم داغ‌تر مي‌شد، اما روي هم رفته، موضوعي حاشيه‌اي به حساب مي‌آمد. اصل و متن موضوع اين بود كه ارتقاي روزافزون موقعيت «او» براي هر كدام از اهل فاميل معنا و مفهوم خاصي داشت و بر اساس همان معنا و مفهوم هم هر كدام واكنش خاصي از خود نشان مي‌دادند. عده‌اي آشكارا به موقعيت «او» حسادت مي‌كردند، عده‌اي ديگر غبطه مي‌خوردند، عده‌اي هم موقعيت او را فرصت مناسبي براي تمام فاميل جهت دسترسي به برخي امكانات مي‌دانستند و حرف نهايي‌شان اين بود كه حالا ما هم يك پارتي در اين دم و دستگاه داشته باشيم مگر بده؟ بازي اما دست حسودها بود. آنها مصمم شده بودند كه هر طور شده در يك جمع فاميلي، اگر شد به صراحت و اگر نشد با طعنه و كنايه حال «او» را بگيرند، اما از شانس بدشان «او» به ندرت در جمع‌هاي فاميلي حضور پيدا مي‌كرد. نهايتا عموي بسيار پيري در فاميل بود كه پس از استفاده از آخرين قطره عمرش، جان به جان آفرين تسليم كرد، با اين حال فرزندانش به هر كه به آنها تسليت مي‌داد، مي‌گفتند كه «عمو عمرش را به شما داد»! با مرگ عمو اما مشخص بود كه «او» مجبور است سري به خاندان متوفي بزند و همين شانس و فرصتي در اختيار حسودان فاميل گذاشت تا براي از رو بردن و طعنه‌باران كردنش نقشه بريزند و با يكديگر هماهنگ شوند. جملاتي كه هر كدام براي حال‌گيري از «او» آماده كرده و به خاطر سپرده بودند، حقا كه باريك و ظريف و نغز بود گرچه از بي‌ادبي هم بي‌بهره نبود. خلاصه روز موعود فرارسيد. جمعي بزرگ از فاميل در منزل عموي تازه درگذشته جمع بودند كه يكي از بچه‌ها نفس‌زنان خود را به داخل پذيرايي انداخت و فرياد زد: «رسيد!» جمع به خود تكاني دادند و هر كدام به نحوي آماده استقبال گرم يا سردِ خود از «او» شدند. او در حالي كه كت و شلواري بر هيكل درشتش پوشانده و شكمش را هم جلو داده بود، در معيت تعدادي ناشناس پا به مجلس گذاشت. اهل مجلس به صورت ناخواسته از حضور «شكوهمند» او مبهوت شدند و حتي دست و پاي خود را هم گم كردند به‌طوري كه براي لحظاتي سكوتي عميق و مرموز بر مجلس حاكم شد. در آن ميان سردسته حسودان با گام‌هايي محكم به سمت «او» قدم برداشت و همين كه به يك قدمي‌اش رسيد، خم شد و دست «او» را بوسيد! با اين حادثه، سكوت مجلس در هم شكست و اهل فاميل با فرياد و غوغا گِرد «او» را گرفتند تا براي تملق‌گويي، صفت چرب‌تري را نثارش كنند.
بقيه وقت مجلس هم به مسابقه چاپلوسي و طرح تقاضاهايي مثل درخواست شغل براي پسران يا كمك به معافيت يا جابه‌جايي محل خدمت آنها، گرفتن وام يا حواله و مسائلي از اين نوع گذشت. در آخر جلسه هم رييس حسودان نطقي ايراد كرد و گفت كه مايه افتخار است كه در فاميل‌شان چنان گوهري درخشيده و به پست و مقامي رسيده است كه در وقت ضرورت دست فاميل را بگيرد، اما استحقاق «او» بيش از اينهاست و اگر براي سال بعد براي حضور در... داوطلب شود، تمام فاميل دربست در خدمت او خواهند بود. ياد آنتوان چخوف به خير و نيكي باد كه استاد دريدن پرده ريا و نفاق و دورنگي جماعت روزگار خويش بود!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون