ادامه از صفحه اول
آنان كه هميشه برحقند
ر وهم و تصور هيچ مشتزن و جودوكار حرفهاي نميگنجد. برخي از اينان، چنان دگريسي يافتهاند كه از انعطاف و استعداد يك سوسك براي عبور از درزها و شيارها، يك گربه براي چهاردستوپا پايينآمدن، يك بوقلمون براي هر لحظه به رنگ بت عيار درآمدن، يك مار براي گزيدن، يك سگ براي پاچهگرفتن، يك روباه براي فريفتن، يك شير براي دريدن، يك مرغ براي كپكردن، يك خر براي سواريدادن، يك گاو براي دوشيدهشدن برخوردارند.
دو- پنداري به طبيعتي ثانوي خوگر شدهاند. ژيژك در يكي از نوشتههايش تصريح ميكند: «در پايان دهه ۱۹۴۰، ويرانههاي جنگ جهاني دوم در برلين، آزمايشگاهي براي دانشمندان زيستشناس شد. آنها وضع گياهان شهر را بررسي ميكردند. ميخواستند بدانند، چه گياهاني در آن زمينها رشد كردهاند كه سه سال زير بمباران شديد ميسوختند. دانشمندان انتظار داشتند كه پوشش گياهي اصلي منطقه - يعني جنگلهاي بلوط و بوتههاي گياهي همپيوند - اندكي بعد دوباره برويند. اما اتفاق وحشتناك براي آنها اين بود كه چنين نشد.
بهجاي پوشش گذشته از آن پس، بيشتر گياهاني رشد ميكردند كه گسترششان در آلمان كاملا بيسابقه بود. پايداري اين رستنيهاي نامعمول در محدودهاي كه كمي پيشتر، منطقهاي مطلقا مرده بهشمار ميرفت و همچنين محوشدن زيست گياهان محلياي كه تا آن زمان رشد ميكردند، بحثي درباره مفهوم «طبيعت ثانوي» (Natur II) برانگيخت.
فرضيه پايهاي بحث اين بود كه حرارت شديد بمبهاي آتشزا و پودرشدن آجرهاي بيشماري در پي انفجارهاي جنگ جهاني دوم، نوع تازهاي از بستر خاكي پديد آورده كه براي زيستِ گياهان نامعمولي مانند ابْرُس يا «درخت خدايان» (Ailanthus altissima) مناسب است. علت اين بود كه درخت ابْرُس، در اصل، با بقا بر زمينهايي برجامانده از يخرُفتهاي (moraine) پوششهاي يخي عصر پليستوسن سازگار است، در حالي كه خاك تغييريافته زمينهاي سوخته در برلين، ديگر بههيچوجه اجازه بازرشد گونههاي گياهي بومي گذشته را نميداد. در آغاز سال ۲۰۰۹، پس از آتشسوزيهاي «شنبه سياه» در ايالت ويكتورياي استراليا پژوهشگران محاسبه كردند كه انرژي آزادشده در پي سوختن بوتههاي جنگلي آن منطقه، با انفجار ۱۵۰۰ بمب اتمي، مانند آنچه در هيروشيماي ژاپن بهكار رفت برابري ميكند و گردبادهاي آتشين كنوني در ايالات متحده امريكا، چندين برابر نيز نيرومندتر از اين هستند.
نيروي ويرانگر اين پديده طبيعي را بايد با قدرت انفجار صدها بمب هيدروژني مقايسه كنيم. در پي گردبادهاي آتشين، با سرعتي سرسامآور، پديده طبيعي تازه و بسيار سهمگيني از برجهاي آتش سربرميآورد كه همان چشمانداز طبيعت را كه زماني، مقدس و محترم ميشمرديم، نابود ميكند. دريافت سرعت و گستره اين فاجعه، بهسختي، در حد توان تصور ماست.» در سرزمين انديشگي اين عده از اصحاب قدرت نيز، گويي بمبي اتمي يا هيدروژني منفجر شده و طبيعت اوليه آنان را محو كرده است. از اينرو ديري است، از سمومي كه بر بوستان انديشگي آنان گذشته است، نه رنگ گلي و نه بوي ياسمني هست. همهجا برف است، اما از بنفشه خبري نيست. اما چه باك؟ چون اينان قادرند هرزهگياهان مرداب ذهني خويش را بهنام گل و رياحين در هر بازاري عرضه كنند. كاري ندارند كه با چه كميت و كيفيتي بر تخت قدرت نشستهاند، مهم آن است كه در هر فرض و هر حالت، حق با آنان است و آنان با حق.
خويشتن را صاحبان تخت پروكرستس ميدانند كه خوديها و ياران غار نيز، دير يا زود بايد با ميزان آن خالصنمايي شوند. از اينرو، ترديدي ندارند كه به حكم تخت، بسياري از همرهان و همصدايان و همدلان و هممرامان كنوني بايد به بيرون از دروازههاي قدرت پرتاب شوند.
سه- زماني در فرداي يكي از انتخابات رياستجمهوري، مرحوم رفسنجاني به من گفت: اين تيمي كه سركار ميآيد و ارباب حلقه قدرت خواهد شد، چنان تصوير از دين و انقلاب نشان خواهد داد كه بسياري از جرگه دينداران و انقلابيون خارج خواهند شد.
اكنون، اگر ايشان در قيد حيات بود، شايد تكرار ميكرد: اين تيمي كه بعد از انتخابات يازده اسفند قدرت را در انحصار خويش درآوردند، چنان چهرهاي از دين و انقلاب و سياست و مديريت از خود نشان خواهند داد كه بسياري از اهل حرم و حريم خوديها نيز، به توابين و شرمندگان خواهند پيوست. اكنون كه روايت دگرسازي و حذف و طرد به قلمرو اقليت خوديها جاري شده، ترديدي نبايد داشت كه به تعبير زيمل «دگر درون همواره راديكالتر است» و بهتبع، مقابله و مواجهه با آن خشنتر و سختتر و آنتاگونيستيتر.
در هنگامه اين حذف و طرد، شاهد جنگ خوديها عليه خوديها خواهيم بود، جنگي كه ريشه آناني كه بقا و تداوم خويش را به وفاداري همين اقليت خودي گره زدهاند، خواهد سوزاند و شعلههاي سركش آن طبيعت ديانت و سياست را در اين مرز و بوم، باژگونهتر خواهد كرد. به عنوان آخرين كلام، بزرگي ميگويد: «بدترين غافلگيري اين است كه به آنچه ميخواهيد، برسيد.» ترديدي ندارم كه بدترين غافلگيري جناح حاكم آن خواهد بود كه به آنچه ميخواستند (قدرت) رسيدند.
بحران امنيتيسازي
جامعه را درگير بروز بحران عقلانيت و مشروعيت خواهند كرد.
وقتي تمام زيرسيستمها دچار نوعي فقدان كاركرد شده و مشروعيتسازي نيز انجام نشود، سبب گسترده شدن زيرسيستم و ساحت امنيتي براي حفظ انسجام جامعه خواهد شد.
به عنوان مثال ما در ايران امروز، دچار وضعيتي شدهايم كه ديگر زيرسيستم فرهنگي، اقناعكنندگي خود را از دست داده و در توليد ارزشهاي مشترك بين ارزشهاي رسمي و گروههاي مختلف اجتماعي ناتوان شده است؛ لذا از زيرسيستم حقوقي و قانونگذاريهاي متعددي كه از بدو تولد با چالش اجرا مواجه هستند، بهره ميگيرند كه با چنين روندي، پديده «بحران نفوذ مبتني بر عدم اجرا» را ميتوان پيشبيني كرد كه سرنوشتي همچون قانون ماهواره، صيانت و ... در انتظارشان باشد. در نتيجه براي پياده شدن همين قوانين، چارهاي جز استفاده از ابزارهاي امنيت فيزيكي باقي نميماند. همين قاعده در خصوص زيرسيستمهاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي نيز صادق است.
در عرصه اجتماعي نيز امنيتسازي حوزههاي عمومي و خصوصي در حال گسترش است. از جمله انتخابات «اتاق بازرگاني»، شيوه اداره نهادهاي مدني، دخالت در مراودات شخصي و... به اين ترتيب همه حوزههاي ما امنيتي ميشود: حجاب امنيتي، كروات امنيتي، اقتصاد امنيتي، سياست و مشاركت امنيتي، كنشگر و محيط زيست امنيتي و... بنابراين نياز است كه امنيت را به حوزه خود بازگردانيم.
صاحبنظران مطالعات امنيت ملي معتقدند اين در هم تنيدگي حوزهها با سياستهاي امنيتي در بلندمدت كاركردهاي سيستمهاي امنيتي را كاهش خواهد داد و پيشنهاد امنيتساز آنها، حل مسائل هر زيرسيستم با ابزار همان حوزه است به عنوان مثال اقتصاد، سياست، مسائل اجتماعي و فرهنگي را بايد انحصارا از طريق ابزارهاي درونزاي خودشان سامان داد.
بدين سان كساني كه دنبال حل مساله حجاب جز از طريق شيوههاي فرهنگي و اقناع بوده و از هر روش فيزيكي و حقوقي مبتني بر اجبار و مقابله به دنبال حل آن هستند، ضمن عدم موفقيت، به شدت از كاركردهاي سيستم كاسته و سبب به وجود آمدن پديدههاي نوين امنيتي خواهند شد.