• ۱۴۰۳ شنبه ۲۶ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5733 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۹ فروردين

درنگي بر جهان شعري كريم دشتي، شاعر كُرد

پناهنده استعاره، جاودانگي و بي‌كرانگي

بابك صحرانورد

گروه هنر و ادبيات: آنچه در ادامه مي‌خوانيد يادداشتي است درباره كريم دشتي، شاعر كُرد. نويسنده يادداشت مجموعه‌اي از شعرهاي دشتي را به فارسي ترجمه كرده و آماده انتشار دارد.

 

كريم دشتي شاعر معتبر كرد، متولد اربيل اقليم كردستان است. از اواسط دهه 70 ميلادي آثارش به تدريج در نشريات كردي­‌زبان عراق منتشر شده و در سال 1980 اولين مجموعه شعر مستقل خود را با نام (خاك و عقاب) به چاپ رسانده. تاكنون بيش از 20 مجموعه شعر از او منتشر شده و جوايز متعدد و معتبري را به پاس آثارش از آن خود كرده. او به يكي از صداهاي ماندگار در شعر كردستان بدل شده و همواره نامش در كنار نام‌­هاي آشنايي چون «شيركو بيكس»، «عبدالله پشيو»، «بختيار علي» و «دلاور قره­داغي» آمده است.

دشتي در تصويرسازي آن‌هم با زبان تشبيه و استعاره قدرت خاصي دارد و ساده‌­ترين واژه‌ها را با نگاهي شاعرانه به كار مي‌گيرد. راوي شعرهاي او در جست‌وجوي قلبي است تا جراحات و تراژدي­‌هاي زندگي را در گوش جانش باز گويد. زخم‌­هاي ناسور آدمي آن‌هم در اين جهان آشفته او را مانند هر شاعر دردمندي دل‌­آزار كرده و در سروده‌هايش نه به دنبال پاسخ به پرسش­‌هاي انساني خود بلكه به جست‌وجوي عشقي جاودان سرگشته مي‌كند.

شعر كريم دشتي مانند ديگر شاعر بزرگ كرد، شيركو بيكس زباني استعاري دارد. او در سرود­هايش بسياري از مفاهيم و الزامات فلسفه وجودي را با زباني عرفاني بيان كرده است كه شايد بتوان در مولفه‌هاي زير آنها را برشمرد:

بر گستره­ بيكران اشعار دشتي نوعي تفكر انسان‌گرايانه و اگزيستانسياليستي حاكم است كه با تصاويري بديع سعي دارد به ما بگويد بايد با سوالاتي كه پيرامون زندگي و مرگ ما تنيده شده‌­اند صادقانه‌­تر كنار بياييم و كمتر از پيش خود را درگير جزیيات ملال‌­آور كنيم اما از لحظاتي كه جان ما را آغشته به شوق و شور مي‌كنند نبايد هيچ‌گاه غافل بود. همچنين بر اشعار او بر اين انديشه استوار است كه هرقدر ديگران آدمي را حمايت كرده باشند باز باید اين خلقت پر تناقض به تنهايي مسووليت زندگي خود را بر دوش بكشد و هر اندازه با ديگران دمخور شويم و با آنها همساز و ياور باشيم باز باید به تنهايي در مسير دشوار زندگي قدم بگذاريم و در اين رهگذر به دريافت ناب­‌تري از خود زندگي مي‌رسيم و آن اينكه زندگي با تمام غافلگير بودن خودش باز به‌شدت ناعادلانه است و ما انسان‌ها به هيچ‌وجه نمي‌توانيم از رنج­‌ها و مصيبت­‌هاي زندگي و مرگ بگريزيم و باید صبورانه آنها را پذيرا باشيم. همچون مولانا كه در زندگي چنان مي‌زيست كه خوشي­‌ها او را هيجان زده نمي‌كرد و از ناملايمات به ستوه
نمي­‌آمد و پيوسته دم را غنيمت مي‌­شمرد و سرآخر با آغوش باز پذيراي سرزمين بيكران مرگ مي‌شد.

تاكنون از اين شاعر شاخص شعري به فارسي ترجمه نشده. اميد است در آينده‌اي نزديك از همين مترجم اولين گزيده شعر اين شاعر كرد به فارسي در تهران منتشر شود. در اين مجال يكي از سروده‌هاي او را مي­‌خوانيم كه خواننده فارسي‌­زبان با خواندن اين قطعه به ياد شعرهاي شاعر معاصر، بيژن جلالي خواهد افتاد هر چند اين دو هر كدام با انديشه‌هاي مستقل خود در جغرافيايي متفاوت باليده­‌اند و در آن، جهان شعر خود را لحظه به لحظه تداوم بخشيده‌­اند اما مگر نه اينكه هر شاعر متعهدي شرح فراق مي‌گويد اگرچه هر يك با زبان و ذهنيت و جهان‌بيني خود؟

در پايان شعري از كريم دشتي مي‌خوانيد.

 

بازي­‌هاي زندگي

چونان سيگاري افروخته­/ زندگي مرا در فاصله‌هاي دم به دم مي‌كشد/ و مدام پيكرم را هرس كرده و/ در تنوره­اي ازظلمت مي‌­پيچاند/ آه، چه بيهوده است اين زندگي/ گاهي به گريه‌­ام انداخته و گاهي به سخره/ چكه‌­چكه مرا سرمي‌كشد/ و بدنم را شرحه­‌شرحه از هم مي‌­درد/ نگاه كن، شاعر كجا و زندگي به كجا؟/ دلخوشي­‌هايم از زندگي/ چند بطري غم سرد و/ چند صندوقچه خيال و/ رفي از كتاب و عينكي براي ديدن/ چند ترانه براي گريستن/ يك بغل ريحانه­‌ي عطرآگين انديشه و/ مشتي سرشك­ كودكي/ و چند جعبه آه سرد است/ زندگي‌­ام چيزهاي ساده است/ افسردن ابدي­ به زير سايه ستبر و سنگين اوج­‌ها/ توقفي نه چندان در كنار جويبارها/ ساخت و پرداخت ايده‌ها/ آن‌هم با سنگ و چوب خُرده‌­خيال­‌ها/ سركشيدن چند جرعه ودكا، تلخ­‌تلخ/ نوش‌­كردن چند حبه شيريني با هم‌قطارانم/ زمزمه‌­كردن چند آواز دورِ دور/ كه چونان بنگ ما را به باغستان وهم مي­‌افكند/ و زندگي همين است ديگر/ به مردي بنگي مي‌­ماند كه ما را مي‌افروزد/ آنگاه در جيب روح‌مان دست كرده، ‌دار و ندارمان را به تاراج مي­‌برد/ گاه براي‌مان خروار خروار هِر و كر خنده سوغاتي مي­‌آورد/ گاه سبدسبد به ما گريه ارزاني مي­‌دارد/ و بادي را كه در جنگلستان مي‌لولد براي‌مان مي­‌گستراند/ اما دزدانه، آهسته آهسته، زير پاي‌مان را خالي مي‌كند/ تا آنجا كه ديگر از ما رمقي نماند/ چه مي‌دانم، زندگي عجيب است ديگر، سر شوخي ندارد/ نه روزنامه تورق مي‌كند و نه شعر مي‌­نويسد/ گاهي سر ميز ما مي­‌نشيند/ چندتاي ما را پيشكش چيني‌­بندزن مي‌كند/ و مي­‌گويد: ببين اين صنعت زيباي توست/ خُرد و خميرشده‌­اند، آنها را بند بزن/ يا كه مخلوق تازه‌اي بيافرين/ خب، اين زندگي است ديگر؛ چه كنيم؟

* مجموعه‌اي از شعرهاي كريم دشتي به قلم 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون