1-فصلِ غزه...
چندي پيش با استاد و فيلسوفي امريكايي مشغولِ گفتوشنود بودم. درست پيش از اين گفتوگو، تكه فيلمهايي از راهپيماييهاي همدلانه مردم امريكا در شهرها و دانشگاههاي مختلف اين كشور و همچنين تجمعها در ديگر پايتختهاي اروپايي را ديده بودم. مردم با هر رنگ، نژاد و آييني چه در خاور و چه در باختر به ميدان آمده و در پي توقف يك نسلكشي در برابر ديدگانشان هستند. باري، پس از حالواحوال كردن با فيلسوفِ سالخورده پرسيدم:
«به گمانِ شما اوضاع چگونه پيش خواهد رفت؟ شايد فشارهاي جهاني، دادگاههاي بينالمللي و اين مردمي كه در هر پايتختي به كوي و برزن آمدهاند، صلحي نو به ارمغان آورند و زنان و كودكان غزه نيز بعد از اين لختي رنگِ آرامش ديده و از موهبتِ زندگي عادي بهرهمند شوند.»
خاطرهاي از فيلسوف امريكايي
استادِ فلسفه، لبخندِ تلخي زد و گفت: «خدا كند چنين شود، ولي راستش تجربه هفتاد سالهام چنين ساماني را انكار ميكند.» عينك خود را در آورده، غبارش ميزدايد و ادامه ميدهد: «بگذار خاطرهاي برايت تعريف كنم. دوره نوجواني و جوانيام در نيويورك را هيچگاه فراموش نميكنم. آن شور و حال عجيب. آن راهپيماييها و تجمعهاي باشكوه ضدِ جنگ. انتقادهاي گيرا و پر نفوذ در برابر سياستهاي جنگطلبانه حكومتِ امريكا. آن همه بگير و ببندها و زندان رفتنها. اعتراضها به جنگِ ويتنام واقعا مهم بود. باور نميكني، در آن دوران با خود ميگفتيم، آري، اين تحركاتِ ما تاريخي نو در زمامداري سياستمداران رقم خواهد زد. ديگر، حكام اين كشور به خود اجازه ورود در جنگ يا به راه انداختن جنگي ديگر نميدهند. اما تاريخ چگونه رقم خورد؟ افغانستان و عراق را ببين. حال به تو ميگويم، من شيفته صلحم، آرزويم جهاني بدون جنگ است، بايد براي آن تلاش كنيم، اما بوي بهبود اوضاع نميآيد.»
خيانت امريكا به خود!
لا به لاي سخنان فيلسوفِ امريكايي به ياد كتابِ «باربارا تاكمن» ميافتم، «تاريخِ بيخردي، از تروا تا ويتنام».
فصل پنجمِ كتاب چنين عنواني دارد: «امريكا در ويتنام به خود خيانت ميكند».
كتابِ تاكمن، بانوي تاريخنگاري كه تاريخ را بسانِ رماني جذاب و دلنشين به مخاطب خويش هديه ميدهد، سال ۱۹۸۴ نگاشته شده است. اگر او امروز بود و رخدادهاي نابخردانه اين ساليان را نيز بر نوشتهاش افزون مينمود، به سادگي چند جلد ديگر به سيرِ بيخردي از تروا تا ويتنام ميافزود. از گذرِ بيش از چهار ماه جنگ و كشته شدن نزديك به 28 هزار انسان و كودك، جهان همچنان نظاره ميكند. آيا به راستي كاري از بسياري از رهبرانِ كشورهاي بزرگ و قدرتمند بر نميآيد؟ گو اينكه بيشماري آمار و ارقام كودكان و زنان و مردان كشته شده بيحسمان كرده است. مشهور است كه استالين گفته: «مرگ يك انسان تراژدي و مرگ يك ميليون نفر تنها آمار است.» باري، سير و تاريخِ بيخردي ادامه دارد. كاش خانم تاكمن زنده بود و اين بيخرديهاي تازه را ميديد. عجب فصلِ پر و پيماني ميتوانست براي كتاب خود بنويسد. فصلِ غزه؛ فصلي نو، درخشان و خونآلود در تاريخ بشر.
عقلانيت بشر امروز و تراژدي غزه
بشري كه ادعاي عقلانيتش بيش از هر زمان ديگر گوش فلك را كر كرده است. بشري كه امروز بيش از هر زمان ديگر اخلاقِ جنگ را كاويده و در باب هر كدام از زواياي گوناگون آن داد سخن داده است. بشري كه در هر آوردگاهي نشان ميدهد مطامعِ خود را به هر قانون و نهادِ بينالمللي ساخته خويش، برتري ميدهد. بشري كه مرزي براي خود ترسيم نميكند و مهمتر از همه، بشري كه به سادگي كودك ميكشد. پارهاي از ابيات شفيعي كدكني ذهنم را خار خار ميكند:
«جهان» معناي ژرف و تازهاي بود
به شيوايي برون ز اندازهاي بود
به خود گفتم كه در اين عمر كوتاه
سرودن خواهمش در وزن دلخواه
به وزني آرمش پُر شور و شيرين
كه ماند همچنان تا دير و ديرين
حريفان ناگهش از من ربودند
به وزن ديگري آن را سرودند
به وزني ناخوش و نظمي نه دلخواه
به هنجاري كژ و كوژ و روانكاه
...
جهان با اين بدي مقرون نماند
چنين كژ نظم و ناموزون نماند (1).
دوباره با خويش مرور ميكنم، جهان با اين بدي مقرون نماند. جهان با اين بدي مقرون نماند.
2-بذرهاي سكوت، ميوههاي مرگ
«سكوت» واژهاي بياندازه عجيب است. ميتوان در ستايشِ آن ساعتها سخن كرد و از اهميتش در رشد و از تعالي بشر گفت و از ديگر سو، ميتوان در نكوهشِ آن گفت و مثنوياي هفتاد من كاغذ نوشت. امروز اما واژه سكوت حال و روزِ ديگري دارد. امروز اين واژه بوي خون ميدهد، رنگِ آن سرخ است و يادآورِ نام كودكان بيگناه و بيپناهي است كه تنها آرزويشان، زندگياي عادي است. باري، امروز كه همچنان بيخردي بشر ادامه دارد، پيروي از خطِ سكوت، از خِرد بر نخيزد.
بيمارستانهايي كه قتلگاه شدهاند
امروز واژه سكوت نشانگرِ بيمارستانهايي است كه ديگر شفا نميدهند و خود قتلگاهي براي زنان و كودكان شهر هستند. همان بيمارستاني كه چند ماه پيش مدير و پزشكانش، در حالي پيش روي جهانيان قرار گرفتند كه گِردِ آنها بدنهاي مطهر كودكان، زنان و مردان فلسطيني انباشته شده بود. تصويري كه آن اندازه، دردناك و دهشتناك بود كه بسياري از دانشكدههاي پزشكي نمادي از آن بسازند و همدردي خويش را ابراز كنند. مگر تاريخ چنين تصاويري را از ياد خواهد برد؟ تاريخ اين روزهاي خونبار را به خاطر خواهد سپرد و فراموش نميكند كه رژيمي به خود ديده است كه با جنگافزارهاي ديوانهوارش از هيچ جنايتِ جنگياي فروگذار نكرد.
سكوت و نابودي فرهنگ
امروز واژه سكوت بوي نابودي تاريخ و فرهنگ ميدهد. چه مساجد و بناهاي ديني ارزشمندي كه فرو نريخت. كتابخانه عمومي غزه كه خود بنا و تاريخي مهم براي اين شهر به شمار ميآمد، ويران شد. كتابخانهاي مشهور كه دربردارنده كتابهاي ارزشمند و گرانمايهاي بود. كاش آمار دقيقي از بناهاي فرهنگي، تاريخي و هنرياي به دست بيايد كه اين ايام به دست رژيمِ اشغالگر ويران شده است.
امروز واژه سكوت به مثابه از ميان برداشتن حريم رسانهها و جايگاه و پايگاه خبرنگاران است. از جليقههاي معروفِ اهالي رساله نيز خون ميچكد. شمار خبرنگارهايي كه به شهادت رسيدهاند گواه ننگيني در تاريخ جنگهاي منطقه است. از سويي، كافي است يك خبرنگار در ينگه دنيا خراشي بردارد تا رسانههاي بيشمارشان، دادِ حمايت از حقوق اهل رسانه سر دهند. امروز واژه سكوت بيش از هر روز ديگري تبلورِ معيارهاي دوگانه است. معيارهاي دوگانه در ساحتهاي مختلف. پيشتر بسيار شاهد بروز و ظهور معيارهاي دوگانه در زمينه سياست و اخلاق بودهايم، اما امروز كار به جايي رسيده است كه فيلسوفانِ نامآشنا، انديشه جنگافروزانه خويش را آشكار بيان كرده و از هيچ چيزي نميهراسند.
سكوتي كه بوي باروت ميدهد
باري امروز واژه سكوت بوي باروت و خون ميدهد، بذرهاي سكوتي كه پارهاي رهبران سياسي دنيا و هرآنكه كاري به دستش ميآيد و دريغ ميكند، ميكارند، ميوهاي جز مرگ ندارد. ميوهاي كه در ميان كودكان و زنان غزه برداشت ميشود. رهبرانِ بسياري از كشورها خود بهتر از هركس ميدانند كه سكوت چگونه فريادِ بلندي شده و بر سر ساكنان غزه آوار ميشود، بمبهايي از جنس سكوت. اين سكوتهاي كر كننده، سوخت بمبافكنهاي رژيم اشغالگر است. اما روي تا اندازهاي خوشايند ماجرا جايي است كه مردم در گوشهگوشه دنيا برخلاف رهبرانشان، سكوت را بر خود حرام نموده و با هر رنگ، نژاد و آييني به ميدان آمده و فرياد برآوردند. نگاهي به پايتختهاي كشورهاي مختلف نشانگر آن است كه مردمِ دنيا در آوردگاهِ اخلاقي غزه به نيكي قطبنماي خويش را تنظيم كردهاند. فريادهاي مردم در جمعيتهاي شگفتآور در شهرهايي مانند نيويورك، لندن و پاريس دربردارنده پيامي مهم و آشكار است: در اين زمانه و اين آزمون تاريخي سكوت نخواهيم كرد. گويي مردمان در اين آوردگاه نه تنها خود را پاسخگو به تاريخ، بلكه پاسخگو به نداي وجدانِ خويش ميدانند.
«بذر سكوت،
ريشه دوانيد و برگ داد
وانگه هزار شاخه شد و ميوه مرگ داد» (2) .
٭ پژوهشگر فلسفه اخلاق
ارجاع؛
1و 2) شفيعي كدكني (1399) «طفلي به نامِ شادي»، نشر سخن
كتابِ باربارا تاكمن، سال ۱۹۸۴ نگاشته شده است. اگر او امروز بود و رخدادهاي نابخردانه اين ساليان را نيز بر نوشتهاش افزون مينمود، به سادگي چند جلد ديگر به سيرِ بيخردي از تروا تا ويتنام ميافزود.
از گذرِ بيش از چهار ماه جنگ و كشته شدن نزديك به 28 هزار انسان و كودك، جهان همچنان نظاره ميكند. آيا به راستي كاري از بسياري از رهبرانِ كشورهاي بزرگ و قدرتمند بر نميآيد؟ گو اينكه بيشماري آمار و ارقام كودكان و زنان و مردان كشته شده بيحسمان كرده است.
مشهور است كه استالين گفته: «مرگ يك انسان تراژدي و مرگ يك ميليون نفر تنها آمار است.» باري، سير و تاريخِ بيخردي ادامه دارد. كاش خانم تاكمن زنده بود و اين بيخرديهاي تازه را ميديد. عجب فصلِ پر و پيماني ميتوانست براي كتاب خود بنويسد. فصلِ غزه؛ فصلي نو، درخشان و خونآلود در تاريخ بشر.
امروز واژه سكوت نشانگرِ بيمارستانهايي است كه ديگر شفا نميدهند و خود قتلگاهي براي زنان و كودكان شهر هستند. همان بيمارستاني كه چند ماه پيش مدير و پزشكانش، در حالي پيش روي جهانيان قرار گرفتند كه گِردِ آنها بدنهاي مطهر كودكان، زنان و مردان فلسطيني انباشته شده بود. تصويري كه آن اندازه، دردناك و دهشتناك بود كه بسياري از دانشكدههاي پزشكي نمادي از آن بسازند و همدردي خويش را ابراز كنند. مگر تاريخ چنين تصاويري را از ياد خواهد برد؟ تاريخ اين روزهاي خونبار را به خاطر خواهد سپرد و فراموش نميكند كه رژيمي به خود ديده است كه با جنگافزارهاي ديوانهوارش از هيچ جنايتِ جنگياي فروگذار نكرد.
امروز واژه سكوت بوي نابودي تاريخ و فرهنگ ميدهد. چه مساجد و بناهاي ديني ارزشمندي كه فرو نريخت. كتابخانه عمومي غزه كه خود بنا و تاريخي مهم براي اين شهر به شمار ميآمد، ويران شد. كتابخانهاي مشهور كه دربردارنده كتابهاي ارزشمند و گرانمايهاي بود. كاش آمار دقيقي از بناهاي فرهنگي، تاريخي و هنرياي به دست بيايد كه اين ايام به دست رژيمِ اشغالگر ويران شده است.