به مناسبت چهلمين روز خودكشي خانم دكتر بخشي
طرح مجدد یک پرسش
خودكشي خانم دكتر پرستو بخشي در بيمارستان نورآباد شهرستان دلفان استان لرستان به علت مسموميت دارويي در هفته اول نوروز امسال اين پرسش را طرح كرد كه چرا يك خانم ۳۵ ساله كه پس از سالها تحصيل سخت، توانسته تخصص قلب و عروق بگيرد و از اين پس بايد در مسير عاديتر زندگي، يعني شغل، ازدواج، خانواده و... قرار گيرد به يكباره خودكشي ميكند؟
خانم دكتر بخشي متولد ۱۳۶۸ است. وي دكتراي پزشكي و تخصصي خود را از دانشگاه تهران گرفته است. پدر وي جانباز جنگ تحميلي بوده، يك خانواده چهار نفري شامل دو دختر و پدر و مادر و بدون ارتباطات فاميلي چشمگير بود. به لحاظ طبقه اجتماعي از طبقه متوسط بود كه همچون ديگر افراد اين طبقه، فرزندان خود را در راه شكوفايي تحصيلي و شغلي حمايت ميكنند. از قضاي روزگار پدر وي در سال ۱۳۹۹ فوت ميكند و هنوز از شوك از دست دادن پدر خارج نشده كه مادر نيز به علت بيماري در تابستان سال ۱۴۰۲ او را در اين جهان تنها ميگذارد. وضعيت عمومي دكتر بخشي بههم ريخته بود و ابتدا بايد از مادر مواظبت ميكرد كه به همين علت رفتن به طرح دوره تخصصي برايش مقدور نميشود. پس از فوت پدر و حين بيماري مادر، به وزارتخانه مراجعه كرده و درخواست تغيير محل طرح ميدهد كه به نتيجهاي نميرسد. بار ديگر با مادر ميروند تا شايد دل مسوولان مربوطه با ديدن مادر بيمار به رحم بيايد. نوبت بعدي كه قصد ورود به وزارتخانه و طبقات بالا را داشتهاند گويا از ورودشان جلوگيري ميشود (رويهاي كه جديدا مرسوم شده و كد ملي فرد را به انتظامات ميدهند تا از ورود فرد جلوگيري شود).
در نتيجه در بهار سال گذشته وزارت بهداشت و درمان مكتوب و خطاب به وي اعلام ميكند كه به علت استنكاف از رفتن به طرح ظرف 10 روز اقدام به پرداخت بدهي خود بابت تعهد داده شده نمايند، در غير اين صورت از طريق قضايي پيگيري خواهد شد. با توجه به اينكه افراد ديگري متعهد خانم دكتر شده بودند و وي در موقعيتي نبود كه با فروش ملك جبران تعهد كند، لذا در منگنه و فشار روحي و رواني قرار ميگيرد. طولي نميكشد كه مادر فوت ميكند، و فشارهاي رواني بيشتر ميشود. كمتر از يك ماه پس از فوت مادر در ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ اقدام به خودكشي ميكند. گزارشهاي پزشكي حاكي از جدي بودن وضع خودكشي به علت خوردن قرصهاي قوي با تعداد زياد بوده است. حدود ۴۰ تا ۵۰ قرص اسپيرونولاكتون مصرف كرده بودند كه نشانه جديت در خودكشي بود و معناي نمايشي نداشته است. كمتر از يك روز در بيمارستان بستري ميشود. روز بعد بدون حضور هر فرد ديگري از نزديكان و بنا به تقاضاي خودش از بيمارستان مرخص ميشود. درحالي كه پزشك معالج مخالف ترخيص بوده و طبق نظر او ۲۴ تا ۴۸ ساعت بايد تحت نظر ميبودند كه پس از ۱۹ ساعت و بدون همراه به تنهايي مرخص ميشوند. براي ترخيص چنين بيماري، حداقل بايد در سطح بالاتري از بخش يا حتي مقام قضايي تاييديه ترخيص را صادر ميكردند كه نكردهاند و اين نشان از بيتوجهي كامل به بيمار حتي در سطح يك پزشك متخصص است. از اين پس نيز خانم دكتر بخشي دنبال حل مساله طرح ميافتند ولي وزارت بهداشت به جاي همراهي يا حتي همدردي با او، مواجهه بدي كرده و درنهايت وي عازم طرح در استان لرستان ميشود. با ورود به لرستان به ايشان وظايف آموزشي نيز محول ميشود. پزشك طرحي طبق ضوابط نبايد وظايفي غير از درمان داشته باشد و اين خلاف بوده. همچنين حتي از همان حقوق 12 ميليوني ايشان هم چيزي بيش از يكسومش را به عنوان جريمه كم ميكنند. ابتدا محل خدمت او را يكي از شهرهاي بزرگتر تعيين ميكنند كه برحسب امتياز زمان طرح طولانيتر ميشود به همين دليل وي ترجيح ميدهد كه در شهري كوچكتر ولي با زمان طرح كمتري خدمت كند. در هر حال يك خانم مجرد و بدون حاميان خانوادگي و حلقه دوستان به مركز شهرستان دلفان ميرود، در آنجا به وي يك پاويون با حضور دو خانم پزشك ديگر پيشنهاد ميدهند كه سكونت كند كه عملا زندگي را سخت مينمايد. مشكل بعدي به سفر رفتن تنها پزشك قلب منطقه در تعطيلات نوروز است كه خانم بخشي را مجبور ميكنند كه تعطيلات نوروز را در محل بماند و امكان بازگشت به تهران را از او سلب مينمايند. مجموعه اين مسائل و برخوردهاي نامناسب و بيتوجهي به وضعيت روحي و رواني، او را به اين نتيجه ميرساند كه اقدام شهريور ماه سال گذشته را ۶ ماه بعد دقيقا تكرار كند و اين بار خودكشي موفق انجام ميشود.