• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5754 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت

در حسرت خبر خوب

نيوشا طبيبي

۱- خبر گم شدن و بعد پيدا شدن يسنا، دختر كوچك گلستاني‌مان، در چند روز گذشته، احوال متضاد و متناقضي را در من به وجود آورد. اول كه خبر گم‌شدنش را شنيدم، به اضطرابي ممتد و بي‌وقفه افتادم، آنقدر كه مانند ميليون‌ها هم‌وطن ديگر ناچار به خوردن قرص‌هاي ضداضطراب شدم. كاري كه به اجبار و اكراه چند سال است انجام مي‌دهم تا بتوانم به زندگي عادي روزمره ادامه بدهم و از انجام وظايف عادي‌ام بازنمانم. مثل ميليون‌ها هم‌وطن ديگر، من‌هم قرص‌ها را مي‌خورم تا فقط بتوانم «بار تن بكشم» و وظايفم را در مقابل ديگران به انجام برسانم و صبح را به شب و شب را به صبح برسانم. شنيدن و خواندن هر خبر تلخ و محنت‌باري كه از وطن مي‌رسد، روان آسيب‌پذيرم را از مدار عادي خارج مي‌كند. نه مي‌توانم فكر كنم و نه مي‌توانم كاري كنم. معمولا اخباري مانند گم شدن يسنا، ختم به خير نمي‌شوند. تصور حال و روز مادر و پدر و نزديكان دختربچه نازنين، ديدن چهره معصوم و مغموم برادرش حال و روزم را بدتر و بدتر كرد. تصور نفرماييد كه با مشاور و روانشناس و متخصصين در اين امور مشورت نداشته‌ام، داشته‌ام، اما هنوز نتيجه‌اي نگرفته‌ام. توصيه‌ها به نخواندن اخبار و چشم فرو بستن به آنچه بر مردم مي‌گذرد، امر غير ممكني است. لااقل از توان من خارج است. 
اما خبر پيدا شدن او چنان شادي‌آور است كه دلم مي‌خواهد جست و خيز كنم، هلهله كنم. موج شوق تا زيرگلويم بالا مي‌آيد و چنان سرخوش و شاد مي‌شوم كه بي‌اختيار مي‌خندم. بعد فكر مي‌كنم چقدر محتاج اين لحظات بودم، تشنه خواندن يك خبر خوب، يك تصوير از مردمي كه مي‌خندند... شايد احوال بسياري از هم‌وطنانم مانند من باشد. از رفقاي دور و برم خبر دارم كه آنها هم مثل من اين چند روز را در اضطراب پيدا شدن يسنا به سر برده‌اند. عجيب است، حلقه كوچك رفقاي ايراني، هزاران كيلومتر دورتر از وطن، براي دختركوچك گلستاني مغموم و پريشان مي‌شود و دلش مي‌تپد كه مبادا آن خبر بد را بشنود!
۲- سال‌هاست در موقع نوشتن و جست‌وجو براي پيدا كردن سوژه‌اي مناسب و شايسته خواننده محترم و عزيزي كه عمر گران‌بهايش را صرف خواندن نوشته من مي‌كند، سعي مي‌كنم كه خوبي‌ها را بيشتر ببينم و درباره آن چيزهايي بنويسم كه «داريم». همه از نداشته‌هاي‌مان باخبريم. دور و نزديك فرقي نمي‌كند، همه ما مي‌دانيم كه بر ايران و ايراني چه مي‌گذرد. حتي آنهايي كه طرفدار حفظ وضع موجود هستند، مي‌گويند كه جامعه ايران زير فشارهاي مختلف و روزافزون اقتصادي و اجتماعي، خرد مي‌شود. اينجاست كه يافتن سوژه‌اي كه خوبي‌ها و شادي‌ها را بازبنماياند، سخت و صعب و حتي غير ممكن مي‌شود. 
وقتي غذا خوردن و تهيه مايحتاج روزمره براي عده كثيري از هم‌ميهنان تبديل به معضل و مساله مي‌شود، ديگر از كدام سوژه اميدوار‌كننده مي‌توان نوشت؟ 
۳- اتخاذ سياست‌هايي كه فشار بر مردم را دو چندان مي‌كند يك‌سو، سخنراني‌ها و مصاحبه‌هاي مداوم مسوولان و مديران ريز و درشت و بازي كردن با اعصاب مردم سوي ديگر ماجراي حيات ايراني اين روزها هستند. مصاحبه‌ها و سخنراني‌ها، كمتر حاوي سخن مهربانانه‌اي با «عموم مردم» محنت كشيده و رنج ديده است. بيشتر تهديد و سخن تلخ گفتن است. اگر سخني به ملايمت و مهرباني گفته مي‌شود، مخاطبش عده‌اي خاص از مردم هستند. گويي اكثريت مردمي كه با كاستي‌ها و مضايق اين سال‌ها شرافتمندانه و محترمانه كنار آمده‌اند جزئي از ملت ايران نيستند. مردم عادي - اكثريت مردم - مي‌دانند كه مديران و مسوولان به وقت نياز با آنها به زبان ملايم و مهربان سخن مي‌گويند. در ايام انتخابات است كه رواداري و تحمل مديران بالا مي‌رود و باقي سال، انتقاد و اعتراض در متمدنانه‌ترين و مودبانه‌ترين اشكالش هم، چندان تحمل نمي‌شود.
۴- اين روزها همه ما تشنه شنيدن خبرهاي خوب هستيم. تشنه اينكه حرف خوب و ملايم و مهربانانه بشنويم. فضاي پر از اختلاف و پر از خشم و دل‌گيري و ناراحتي، فرسودگي و اضطراب عمومي به بار آورده. كدام ايراني است كه ميهنش را دوست نداشته باشد؟ مهاجراني كه به هر دليل از وطن عزيز رخت بربسته‌اند، هر روز با خبرهاي ايران بيدار مي‌شوند و به خواب مي‌روند. مگر آنها نمي‌توانند بر زندگي عادي خودشان در جامعه‌اي ديگر تمركز كنند و دنباله كار خودشان را بگيرند؟ اما نه! نمي‌توانند، لااقل تمام مهاجراني كه ديده‌ام مي‌شناسم، نتوانسته‌اند دغدغه‌هاي‌شان درباره ايران را كنار بگذارند و ميهن را فراموش كنند. 
 نمي‌خواهم مثل مديران ريز و درشتي كه به نمايندگي از ملت ايران سخن مي‌گويند، عقايد و احوال خودم را به تمام مردم تعميم دهم، اما مي‌دانم و اطمينان دارم كه بسياري از ما تشنه اميد هستيم، تشنه يك خبر خوب، در انتظار آشتي و مهرباني و شادي، در آرزوي تمام شدن دعواها، تهديدها، خودي و غير خودي كردن‌ها. تشنه اين هستيم كه در زماني به غير از انتخابات بشنويم كه ايران مال تمام ايراني‌هاست، نه فقط عده‌اي خاص. مال تمام ايراني‌هايي كه ميهن‌شان را دوست دارند، با هر عقيده‌اي با هر مرامي.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون