نگاهی به نمایش «گنجشک مفرغی» نوشته و کارگردانی شهرام کرمی
الفبای نفلگی
همایون علیآبادی
آنچه پیش رو دارید، نه جستاری است برتافته از نقد و نه نقدی است فرور فته در «نه». رولن بارت در کتاب نقد تفسیری که صحیفه هماره روشن ماست، میگوید: «نقد نه نه.» ایرادهای نیشغولی را به اسم نقد نمیتوان به قارئین محترم قالب کرد. نقد باید متقن، پرمحتوا و متین باشد و به قولی مدعی گر نکند فهم سخن، گو سر و خشت. کار شهرام کرمی شامل این ذیل المقدمه میشود. او میکوشد تا تئاتر معناباخته، پوچی یا نفلگی (Absurd) را برای آکادمی تعریف کند، اما واقعیت این است که تئاتر پوچی امروزه روز در دنیا کلاسیک شده است. پرسش من از کارگردان این است: دوست من یک رپرتوار تئاتر را به من معرفی کن که در آن کار کلاسیک پوچی را نمایش بدهند. تئاتر معناباخته نمرده است و نمیمیرد، اما نخنما، کمرنگ و قدیمی میشود. متن شهرام کرمی، متنی است فروافتاده که نمیتواند اندازههای یک آکادمیسین صاحب سبک را در ابعاد و اوتاد روشن نشان بدهد. اینکه ما صفحات حوادث روزنامهها را ورق بزنیم و به جستوجوی یافتن آدرسهای زیرخاکی برای یافتن گنجشکهای مفرغی باشیم، تحصیل حاصل است. باری، فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر / سخن نو آر که نو را حلاوتی است دگر. کل کار گنجشک مفرغی، یک تئاتر جمع و جور و پربیننده پوچی است. تماشاگر خود را دارد، قصهاش را تعریف میکند، بازیهای قابل قبولی ارائه میدهد، فضاسازی به قاعده دارد، نورپردازی زیبا و دلنشین دارد، اما در کل چرا باید متن کهنهای که در آن هیچ خیر و برکتی بر عناصر این نوع تئاتر مترتب نیست، انتخاب و اجرا کرد؟ همه آزادند که بگویند «نقدها را بود آیا که عیاری گیرند / تا همه صومعهداران پی کاری گیرند» تئاتر پوچی که نخستین بار مارتین اسلین آن را معرفی کرد، در زمانه خودش نو و زیبا بود، اما امروزه روز واقعا اینکه یک کاراکتر در جستوجوی زیرخاکی راهی کوه و دمن و در و دشت باشد و مبانی زندگیاش را با توفیق در زمینه یافتن گنجشک مفرغی پی بریزد، از آن حرفهاست! به اعتقاد من، شهرام کرمی حتی اگر جنبههای دیداکتیک (تعلیمی، آموزشی) تئاتری را ملحوظ نظر میداشت، باز هم مقدار هنگفتی کم میآورد. چرا؟ به این دلیل که تئاتر ابزورد یا به قول صاحب این قلم تئاتر نفله، باید تعریف شود. تعریف ناشده نمیتوان سنگ و زیربنای یک ژانر تئاتری مانند پوچ را بر صحنه تئاتر روانه ساخت. از قصه کار سریع عبور کنیم، چراکه به قول قائلش شبی خوش است، بدین قصهاش دراز کنیم. از نظر تئاتریکالیته، من تنها از نورپردازی میتوانم به عنوان یک امتیاز این اجرا نام ببرم که بسیار دقیق و جانانه، آدمی را در فضای کار پاس میدارد. بازیها و به ویژه بازی اصغر همت و مجید رحمتی قابل قبولند، اما پرسش این است که این اتفاقات به چه قیمتی رخ میدهد؟ به قیمت یافتن یک زیرخاکی؟ یا یک زندگی متلاشی و پریشان که در آن حتی دختر خانواده یعنی لیلا هم گم و گور میشود؟ هر چه هست، نمایش گنجشک مفرغی سوسوهایی از دور، چیزی باری آری از تئاتر پوچی دارد، اما بر و بچههای عزیز من، چرا امکانات خود را دراختیار کهنهگرایی و امامزاده پر شپش کلاسیسیزم قرار میدهید؟ متون اجرایی فراوانند و شهرام کرمی با آن نگاه تیز واقعگرایش، با دلیری تمام میتواند از مجموعه آثار مطرح روزگار ما، دهها متن از پینتر تا آرابال و از پیتر هانتکه تا دیگران را انتخاب کند و بر صحنه بیاورد. شب اجرا به راستی پس از یک ساعت ما با چه کولهباری و با چه دستاوردی و با کدامین درگیری چندان که ذهن را به مشغله خویش گیرد سالن را ترک میکنیم؟ دوستان من، هیچستان پوچستان و نه نیرنگستان توخالی. البته دموکراتیزه کردن فرهنگ و تئاتر، هماره خوب و به قاعده است، اما چه کنیم با این همه شدائد و دشواریهایی که در راه اجرای متون تئاتری در دارالخلافه وجود دارد؟ باید اهم فاالاهم کنیم. اگر امکاناتی هست که هست، باید در راستای بر صحنه آوردن کارهایی باشد که تماشاگر را با خود درگیر کند. تبسمی تلخ، تلخندی کامل و یا که میداند؟ قهقاهی از ته دل. هرچه هست باید تماشاگر درگیر شود، وگرنه آنچه بقیه السیف اجراها به ما نمایش میدهند، چیزی جز اتلاف و اسقاط وقت نیست. سخن من بیشتر از آن رو است که گروه تئاتری که در آن چهرههایی مانند حمیدرضا نعیمی و شهرام کرمی بار و بنه خویش را در آنجا بستهاند، توقعی بسا بیش از اینها پیش میآورد که با درد و دریغ بسیار، گنجشک مفرغی حتی نام مبارکش نمیتواند روشنگر تمامت متن باشد. اما من حیث احتوا، کار این گروه تئاتری به احترام نام یک دو تن از تئاتریهای حاضر در صحنه، یدککش کل اجرا میشود و این توقع را در ما تشجیع میکند که شاید با رایزنیهای بیشتر، کنجکاویهای افزونتر و چه گویم دیگر، جستارهایی مفصلتر در رپرتوارهای بزرگ تئاتر جهان ازجمله تئاتر هلنه وایگر، چرا نخنما بودن برای تئاتر پوچی امروزه روز دیگر امتیازی ندارد؟ دوستان من، این چند سطر به قصد قربت نگاشته آمد، و الا روشن است که حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود.