سروش محلاتي:
با خلأ تفكر فقهي امام در حوزههاي علميه مواجه هستيم
استاد حوزه علميه قم با اشاره به اينكه آراي فقهي امام در عمل مورد بياعتنايي قرار ميگيرد، گفت: متاسفانه بايد عرض كنم كه بسياري از انديشههاي بنيادين امام خميني (س) در فقه كه اساسا ارزش و اهميت انديشههاي فقهي امام به همين بخش است، بر زمين مانده و پس از ايشان آن رشد و بالندگي كه بايد در اين اصول و مباني باشد، اتفاق نيفتاده است.
به گزارش جماران، آيتالله محمد سروش محلاتي در نشستي با عنوان «امام خميني (س) و فقهي كه بر زمين ماند» به مناسبت سي و پنجمين سالگرد ارتحال معمار كبير انقلاب اسلامي گفت: شخصيت علمي امام خميني(س) را از سه جهت ميتوان مورد بحث و بررسي قرار داد؛ يكي از جنبه انديشههاي عرفاني و اخلاقي حضرت امام، دوم از نظر انديشههاي سياسي و فعاليتهاي سياسي ايشان و سوم به لحاظ انديشههاي فقهي.
استاد حوزه علميه قم افزود: تعبير «بر زمين ماندن فقه» دو معنا و كاربرد ميتواند داشته باشد؛ كاربرد اول، فقهي كه زمين مانده يعني فقهي كه عمل و اجرا نميشود. در بحث امروز مقصود بنده اين معنا نيست و نميخواهم صحبت كنم كه آراي فقهي امام در عمل مورد بياعتنايي قرار ميگيرد. منظور ما از فقه بر زمين مانده در بحث امروز اين است كه امام خميني (س) داراي مباني و انديشههاي فقهي خاصي است كه اين مباني و انديشهها چندان مورد توجه و اهتمام قرار نگرفته است؛ نه در مقام عمل، بلكه در مقام بحث و اعتنا و توجه علمي. نه تنها از طرف ديگران توجه كافي به اين نشده، بلكه حتي از طرف دوستان و شاگردان حضرت امام هم اين انديشهها مورد بياعتنايي و بيمهري قرار گرفته است.
وي تصريح كرد: آراي فقهي فقها كه بسيار متنوع و متكثر هست، مشتمل بر فروع زيادي است و قهرا كساني كه داراي قدرت اجتهاد و استنباط هستند، وقتي به اين مسائل مختلف وارد ميشوند، اختلافنظر با مجتهدان ديگر پيدا ميكنند و قهرا بسيار طبيعي است فقهايي كه در مكتب امام خميني (س) پرورش يافتهاند با استاد خود در اين فروع مختلف، اختلافنظر داشته باشند و اجتهاد همين اختلافنظر را اقتضا ميكند. ولي در انديشه هر فقيهي، مخصوصا اگر آن فقيه داراي مباني ابتكاري باشد، اصولي وجود دارد كه حيات مكتب فقهي آن فقيه به آن اصول است و هر چه در فروع اختلافنظر زياد باشد تا وقتي كه آن اصول حفظ ميشود، آن مكتب باقي است.
آيتالله سروش محلاتي افزود: در مسائل فقهي اتباع امام خميني (س) مهم اين نيست كه شاگردان و فقهاي بعد از ايشان به بسياري از اين فتاوا حاشيه زدهاند و اظهارنظر مخالف داشتهاند؛ مهم آن است در مواردي كه حضرت امام يك فكر نو، انديشه تازه و مبناي اساسي در فقه مطرح ميكند، آن مباني چه سرنوشتي پيدا ميكند. آيا ميماند؟ آيا رشد مييابد؟ آيا از اين مباني دفاع ميشود؟ آيا بر اساس اين مباني فروعات جديدي استنباط ميشود يا آن مباني بر زمين ميماند و متوقف ميشود؟
وي تاكيد كرد: متاسفانه بايد عرض كنم كه بسياري از انديشههاي بنيادين امام خميني (س) در فقه كه اساسا ارزش و اهميت انديشههاي فقهي امام به همين بخش است، بر زمين مانده و پس از ايشان آن رشد و بالندگي كه بايد در اين اصول و مباني باشد، اتفاق نيفتاده است. پس ما در اينجا دو ادعا داريم و بايد آنها را توضيح بدهيم. ادعاي اول اين است كه در تفكر فقهي امام خميني (س) در برخي انديشههاي بنيادين وجود دارد كه جنبههاي بديع و نوآوري وجود دارد و پيش از ايشان اين اصول و مباني مطرح نبوده است. مدعاي دوم اين هست كه در ميان اين انديشههاي بنيادين، پس از ايشان اعتناي لازم به اين نقاط قوت، اساسي و ابتكاري، چندان وجود نداشته است.
استاد حوزه علميه قم اظهار داشت: آنچنانكه انتظار ميرفت و ميرود، با گذشت بيش از سه دهه از ارتحال امام خميني (س)، ما با خلأ تفكر فقهي امام خميني(س) در فضاي فقاهت، حوزههاي علميه و حتي علاقهمندان به امام خميني (س) و شاگردان ايشان مواجه هستيم. مثلا فقهاي ما عموما بر اين باور هستند كه غيرمسلمانان مقصر هستند و قهرا در عالم آخرت هم مورد مجازات قرار ميگيرند. نگاه دوم اين است كه جامعه بشري غالبا مقصر نيستند، بلكه بر اساس اعتقاداتي كه از خانواده و جامعه به آنها القاء ميشود، عقايدي در آنها رسوخ پيدا ميكند و آنها تقصيري ندارند؛ فقيهي كه اين موضوع را در فقه مطرح كرده، امام خميني (س) است.
وي يادآور شد: اينجا امام خميني (س) دو بحث دارند كه يكي درباره عوام و ديگري درباره علماست. عوام كه اصلا دنبال تحقيق نيستند و دنبال زندگي هستند و افكار آنها جنبههاي تلقيني و تربيتي دارد و دنبال كسب استدلال و دليل براي عقايد و معارف خودشان نيستند. ما چگونه ميتوانيم آنها را مقصر بدانيم؟! ممكن است اينجا كسي بگويد عوام مقصر نيستند ولي علمايشان مقصر هستند؛ آنها ميتوانند تحقيق و مطالعه كنند و راه تحقيق براي دانشمندان آنها باز است و اگر اين كار را نكردند، بايد آنها را مقصر بدانيم. ولي امام خميني (س) در اينجا ميفرمايند كه علماي آنها هم مقصر نيستند. تعبير ايشان اين است كه از آغاز كودكي عقايدي به آنها تلقين شده و جذب پيدا كردهاند و جز اين چيزي را حقيقت نميدانند.