ميراث ناملموس آب
فرزانه قبادي
فرونشست زمين بخشي از مهمترين آثار باستاني ايران -تخت جمشيد، نقش رستم- را تهديد ميكند. تخريب اين آثار به واسطه تشديد بحران فرونشست در دشت مرودشت، نتيجه برداشت بيرويه از منابع آب زيرزميني و سدسازيهاي بيضابطه در بالادست اين منطقه است. فرونشست تنها آثار باستاني استان فارس را تهديد نميكند، بسياري از صاحبنظران ميراث فرهنگي درباره تخريب آثار تاريخي در شهرهاي مختلف بر اثر فرونشست زمين ابراز نگراني ميكنند.
فارغ از اينكه وزارت ميراث فرهنگي و وزارت نيرو چه تدبيري براي كاهش آسيبهاي اين بحران انديشيدهاند، اين موضوع را ميتوان از بُعد ديگري نيز بررسي كرد و آن ميراثي به نام «مديريت منابع آب» است كه در ايران قدمتي چند هزار ساله دارد. در دشت مرودشت كه به دليل حفر بيرويه چاه به بحرانيترين منطقه ايران در فرونشست زمين تبديل شده، تدبير معماران براي هدايت و مديريت منابع آب هنوز هم قابل مشاهده است. اما گويا كسي قرار نيست از اين دانش بومي و اصيل كه در تعامل صحيح با اقليم و طبيعت ايران است، درس بگيرد. آب انبارهاي تاريخي در جنوب استان فارس و بسياري از مناطق ديگر كشور يكي پس از ديگري تخريب شده و ميشوند، قناتها ميميرند و به مرور زير پاي توسعه ناموزون شهري به فراموشي سپرده ميشوند تا در سال كم باران نگران كم آبي باشيم و در سال پربارش نگران سيلابها. كاش ميدانستيم كه حتي جانمايي اين سازههاي تاريخي، نتيجه تدبير دقيق مهندساني بود كه معماري را با شرايط اقليمي گره زده و به خوبي با اقليم منطقه خود آشنا بوده و سازههايي را طراحي كردند كه به ياري آن ميشد حتي در دل كوير باغي مصفا -باغ شازده ماهان- خلق يا سيلاب را تبديل به فرصتي براي تامين و ذخيره آب كرد.
ميراث ناملموس آب مقوله گستردهاي است شامل آيينها، باورها، معماري، حفاظت محيط زيست، دانش بومي و... كه هر كدام گسترهاي از دانش و علم مردماني است كه تسليم اقليم خشك و خشن سرزمينشان نشدند و با مهرباني در تعاملي سالم و بدون آسيب در همان سرزمين قرنها زندگي كردند. اين مايع زلال و مقدس، ايزدبانوي آناهيتا را داشت كه در باور ايرانيان باستان الهه آب و نگهبان چشمهها و باران بود. پس آب در چنين سرزميني همواره مقدس و محترم بود و هدررفت آن گناهي نابخشودني. نشانههاي قداست آب را هنوز ميشود در بقاع و معابدي كه در كنار چشمهاي جوشان بنا شدهاند، ديد. هر جا چشمهاي از زمين ميجوشيد براي حفظ اين منبع حيات، در كنارش عمارتي مقدس براي نيايش و راز و نياز بنا ميشد. علاوه بر نشانههاي قداست آب در معماري ايرانيان، آيينهاي بسياري براي احترام به آب رواج داشت. آنها براي قنات و آسمان و رودخانه شأن ويژه قائل بودند، آيينهاي بارانخواهي برگزار ميكردند و هرگاه قناتي رو به مرگ ميرفت آيين ويژهاي براي نجاتش برگزار ميكردند. آنگونه كه مهرداد بهار در كتاب «از اسطوره تا تاريخ» نوشته: «آب مونث است. آب آوردن كار زنان است. به همين دليل در مراسم مربوط به باران، زنها شركت دارند. اين امر با مساله چشمه و ايزدبانوي آب مربوط است.... از عناصر بارانخواهي كه زنها در آن نقش اساسي دارند، ميتوان به گريستن و ريختن اشك اشاره كرد. اشك نماد باران است. زنان با گريههاي خود در واقع جادوي آب را به وجود ميآورند تا الهه آب دوباره اشك ريختن خود، يعني باران را آغاز كند.»
مردم اين سرزمين آنقدر براي آب احترام قائل بودند كه به آن سلام ميكردند: «از حرمت آب همين قدر بگويم كه كشاورزان وقتي نوبت آبياري زمينهايشان ميشد و آب در شيارهاي زمين كشاورزي و باغشان جاري ميشد، به آن سلام ميكردند.» اين روايت را مردي در يكي از شهرهاي كويري برايم ميگفت، مردي كه غبار روزگار موهايش را سفيد كرده بود و هنوز ميشد حرمتي كه براي آب قائل است را در سكناتش ديد. ساكنان سرزمين خشك ايران تمام توان و دانش خود را به كار ميگرفتند تا كمترين ميزان از آب را به بهترين شكل مديريت كنند و اين ميراثي است كه امروز مورد غفلت ماست كه جهانمان با بحران آب روبهرو است و تغيير اقليم، سيلاب را از سويي و خشكسالي را از سوي ديگر سهم روزگارمان كرده است و ما هنوز به دانش پدرانمان بيتوجهيم. دانشي كه جهان تحسينش كرده و سالهاست كه معماري بينظير قنات ايراني به عنوان ميراث جهاني معرفي شده است. معماري منحصربهفردي كه هر گوشهاش حكايت از فرهنگ و آداب و رسوم و آيينهاي يك سرزمين دارد.
ابراهيم باستانيپاريزي در كتاب «حماسه كوير» كه در سال 1357 منتشر شده، درباره وضعيت قناتها نوشته است: «من در كيش اين قناتها، دست و روي خود را شستهام و امروز از دم تمام اين قناتها، به جاي آب، دود بيرون ميآيد. حالا متوجه ميشوم كه بيخود سالها در تاريخ كرمان جستوجو ميكردم تا ببينم چند قنات در هنگام محاصره آقامحمدخان پر و باير شده است. آقامحمدخانِ ما همين چاههاي عميق هستند كه در مدت ده سال تسلط جابرانه خود، بيش از 25 قنات را تنها در شهر كرمان به خاك نابودي انباشتند.» آن روزها نويسنده حتي تصور نميكرد كه روزگاري در همان حوالي، مديران به فكر حفر چاه براي دسترسي به «آبهاي ژرف» باشند و «تسلط جابرانه» چاههاي عميق به جايي برسد كه دشتهاي حاصلخيز ايران را به بيايان تبديل كند. امروز اما خوب بود اگر به توصيه او در «حماسه كوير» توجه ميشد و به جاي حفر بيضابطه چاه، قناتها احيا ميشدند: «تا روزي كه همه قطرات آب باران در اختيار ما قرار نگرفته، تا وقتي صاحب باد و مالك ابر نشدهايم و تا روزي كه نتوانستهايم ابرها را راهنمايي كنيم كه هر جا ما ميخواهيم ببارند، نبايد از قنات غافل بمانيم.»