معصومه ديودار
با انعكاس در آينه تاريخ است كه عيار «هنرمند» آشكار ميشود؛ چنانكه در گذر زمان يا بنا به دلايلي از اذهان مردم پاك و به فراموشي سپرده ميشود يا جايي در حافظه تاريخي يك ملت پيدا ميكند. جداي از اينكه هنرمند بايد مراقب خود، نگاه و زاويه ديدش به جهان باشد و از منظري متناسب با كار هنرياش به پيرامون خود بنگرد، عوامل ديگري هم در ماندگاري او موثرند. يكي از مهمترينِ اين مولفهها، تاثير او بر گسترش مرزهاي نوآوري در آن رشته هنري است. اگرچه «هنرمند فرزند زمانه خويش است» اما اين گزاره، نافي پيشرو بودن هنرمند و حركت او جلوتر از زمانهاش نيست. چنانكه زندهياد رضا مافي، هنرمندي نوآور و توامان فرزند زمانه خود بود. كسي كه اگرچه عمر كوتاهي داشت اما در زمره هنرمندان جريانساز تاريخ معاصر قرار ميگيرد. اين جريانسازي زماني اهميتِ مضاعفي مييابد كه بدانيم او آذر 1322 به دنيا آمد و مهر 1361، پيش از آنكه به 39 سالگي برسد، از دنيا رفت. مافي از نخستين هنرمنداني است كه به خلق نقاشيخط پرداخته و در اشاعه اين شيوه بسيار نقشآفرين بوده است. اين روزها نمايشگاه آثار او به همت نگارخانه تخصصي هنرهاي ايراني- اسلامي ترانهباران در موزه هنرهاي معاصر تهران برقرار است و تا 10 تيرماه ادامه دارد. با يدالله كابلي، خوشنويس و از دوستان همدوره رضا مافي در جريان اين نمايشگاه گفتوگو كرديم. كابلي عضو شوراي عالي انجمن خوشنويسي ايران است و تاليف آثار مختلفي در زمينه خوشنويسي را در كارنامه دارد.
براي شروع گفتوگو از ارتباطي كه در جواني با رضا مافي داشتيد، بگوييد.
زماني كه از رضا مافي صحبت ميكنيم از كسي ميگوييم كه يك استاد و هنرمند تمامعيار است. به هرحال هستند افرادي كه در كارشان بسيار استاد هستند اما هنرمند نيستند. به ويژه جوانها اغلب هنرمند هستند اما استاد نيستند.در پاسخ به سوالتان هم بايد بگويم من و رضا مافي با هم دوست بوديم و زماني كه او فارغالتحصيل شد، من هنرجو بودم. او در واقع سه چهار سالي با من اختلاف سن داشت. در رابطه با كار و فعاليتهاي هنري مافي بايد بگويم اگر يگانگي دست و دل هنرمند و استادي به يك وحدت دروني برسد و به جايگاهي برسد كه نگاه كمالگرايي به هنر داشته باشد، ميشود رضا مافي. زماني كه روزهاي جواني و ايامي كه در خدمت رضا مافي بودم را به ياد ميآورم با ويژگيهايي منحصر به فردي در او و كارشان مواجه ميشوم. من تا آخرين روز زندگي رضا مافي، با او دوستي داشتم. حتي تا آخرين لحظه خاكسپاري رضا مافي در بهشتزهرا با اين هنرمند شهير همراه بودم. اين در حالي بود كه يك هفته قبل ناهار مهمانش بودم. در آن روز رضا مافي روي سياهمشقهاي سالهاي شصت، شصت و يك كار ميكرد. بهطور كلي، زماني كه او را به ياد ميآورم به اين نتيجه ميرسم كه كمتر كسي را ميتوان سراغ داشت كه مثل رضا مافي چون منشوري چندوجهي باشد. هر وجه وجود او سرشار از بخشندگي و تابندگي بود.
مافي در محضر استاداني مانند حسين ميرخاني تلمذ كرد و از مكتب بلند ميرعماد حسني بهره گرفت. از آثار آن دوره نمايشگاهي برپا نكرد؟
چرا، اين آثار در همان سالهاي 58 تا 60 - تاريخ دقيقش يادم نيست-ص در گالري «سيحون» به نمايش درآمد. آثار اين رويداد تنها بخشي از كارهاي رضا مافي بود؛ چرا كه پس ازسايهسار خط ميرعمادحسني، به سراغ تجربهآموزيهايي رفت كه حاصلش بسيار درخشان بود.
رضا مافي به چه خطوطي تسلط داشت؟
قلم دو دانگ، قلم خفي، قلم چليپا مواردي بودند كه رضا مافي بر اساس تجربههايي كه كسب كرده بود بر آنها اشراف داشت. او در اين خطوط واقعا به خلاقيت رسيده بود.
همه اين موارد در حالي رخ داده كه رضا مافي كلا 38 سال عمر كرد. اشراف مافي بر خطوطي كه گفتيد بر اساس تجارب و ابراز خلاقيتهايش بود؟
بله، عمرش بسيار كوتاه بود، و در زمان مرگ كمتر از 40 سال داشت. به هرحال رضا مافي در همه عرصهها داراي نبوغ بود و روحي پويا واستعدادي لايتناهي داشت. او در مسير خلق آثار درخشان و تابناك ميرزا غلامرضاي اصفهاني حركت كرد. سياهمشقهايي خلق كرد كه چه در آن روزگار و چه در دنياي امروز، همچنين سالهاي آينده به عنوان يكي از شيوههاي بسيار بسيار درخشان امروز مطرح است.
در واقع بايد گفت رضا مافي «سياه مشق» را سبك ميدانسته است؟
بله. بيشتر استادان خوشنويس، سياهمشقنويسي را چركنويس ميدانند در صورتي كه سياهمشقها و آن بداههنويسيهايي كه انجام ميشده، بسيار زيبا بوده و واجد گردشها و حلقههاي توامان بوده است. سياهمشق حروفي درهم است و فضايي است كه آفرينشهاي گوناگون را رقم ميزند. همه اين موارد بود كه باعث شد سياهمشق مورد پسند رضا مافي قرار بگيرد و در ادامه بود كه او به سمت آثار ميرزا غلامرضا اصفهاني رفت، اما آثار غلامرضا اصفهاني اينقدر زياد نبود كه بتواند آن نيازهاي دروني مافي را پاسخگو باشد.
با وجود معدود بودن آثار ميرزا غلامرضا آيا اثري از او براي نسلهاي بعد باقي مانده است؟
بله. يكي از مواردي كه در تهران در شمار درخشانترين ميراث فرهنگي ما محسوب ميشود، كتيبههاي ميرزا غلامرضا اصفهاني در مسير ميدان سپهسالار واقع در ميدان بهارستان است. به هرحال چنين آثاري الگوي عملي و نظري رضا مافي بود.
در ادامه چه شد كه رضا مافي به سمت نقاشيخط رفت؟ با توجه به روحياتي كه داشته، به نظر ميرسد نوگرايي و تجربهگرايياش او را به اين سمت برده است.
او تلاش ميكرد تمام چفت و بندها و تمام آن قابليتهايي كه در آثار ميرزا غلامرضا اصفهاني بود را با هندسه بديعي كه از آن كتيبهها و باقي آثار پيدا ميكرد، مورد توجه قرار دهد. در واقع بخش دوم زندگي رضا مافي اينگونه طي شده است. مجموعه آثار او با آن رنگهاي ارغواني و مفتونكننده مركبهاي الواني، كه در سياهمشقهاي ميرزا غلامرضا اصفهاني بود، همچنين آن كهنگي در طول زمان (يا به دليل كيفيت كاغذهاي خوشنويسي) باعث شد در نگاه استاد رضا مافي، پديدارهايي به وجودآيد كه همينها باعث شد او به سوي نقاشيخط برود.
در ادامه رضا مافي چه روندي را طي كرد؟
فعاليتهاي او در اين زمينه در آغاز ممكن است با فريفتگي رنگ و اداهايي كه مرسوم بوده، همراه بوده باشد. سپس در دوراني كه شاهد كمال در آثار استاد مافي هستيم، متوجه حرمت آن سياهمشقها و آن نگاههاي لايهلايه عميق قبلي، خواهيم شد. او آنقدر مجذوب سياهمشق و داشتههاي قبلياش بود كه در نقاشيخط هم اغلب از رنگهاي قهوهاي استفاده ميكرده است؛ رنگهاي قهوهاي تابناك و رنگهاي گوناگون، ارغواني و...
موضوع ديگر اين است كه رضا مافي در نقاشيخط بيشتر به خوشنويسي ميپرداخته تا طراحيهاي مرسوم فعلي و آن دوران.
بله او خوشنويسي ميكرد، نه اينكه طراحي كند و داخل آن را پر نمايد. آنچه امروز دنياي نقاشيخط را به ابتذال كشانده همين كارها است. ميبينيم هنرجويان خوشنويسي را تاب نميآورند و اين عرصه برايشان خستهكننده ميشود و در ادامه آن را رها ميكنند و با آموختههاي اندكي كه كسب كردهاند، به كپي كردن خطهاي ديگران ميپردازند و رنگهايي را هم به آن ميافزايند.
آيا در دوران حيات رضا مافي تعداد هنرمندان خوشنويسي كه روي نقاشيخط متمركز بودند، كم بود؟
آن زمان به جز رضا مافي و يكي دو نفر ديگر افراد ديگري نبودند. اما در اين ميان رضا مافي و محمد احصايي بودند كه خوشنويس بودند. باقي از خط استفاده كردند. مافي به دليل توانمنديهايي كه با بهرهوريهاي سالهاي آخر عمرش از سياه مشقهاي ميرزا غلامرضا اصفهاني داشت، تابلوهايي را خلق كرد كه روح آدمي را به تعالي ميكشاند. سياهمشقهاي او محصول تفكر، خلاقيت و فرديت خودش بود. او شيوه خودش را داشت.
مافي چقدر بر هنرمندان پس از خود تاثير گذاشت؟
در مجموع سياهمشقهاي زندهياد مافي كه از قلمهاي خفي تا جلي را با تركيببنديهاي آبشارگونه و طلايي خودش ايجاد ميشد، دستمايه تمام هنرمندان و نقاشان در طول چند دهه اخير بوده است. يعني هركس لااقل گوشهاي از جزييات آثار او را دستمايه كارش كرده و دنيايي اثر خلق كرده است.
پس ميتوان به جرات او را هنرمندي مولف و صاحب سبك دانست.
قطعا همينطور است. بيترديد يكي از كساني كه موجب شد نقاشيخط ارتقا پيدا كند و به دنيايي تازه برسد، رضا مافي بوده است. بنا به دلايلي كه گفتم، ميتوان ادعا كرد كه رضا مافي مظهر بوده است؛ اين درحالي است كه در همه اين سالها هيچكس به جايگاهي كه رضا مافي داشته، نرسيده است. به هرحال دانشجويان و هنرمندان استعدادهايي داشتهاند و در زمينه بخشهاي كاربردي خوشنويسي و خلق آثار تلاشهايي كردهاندو بايد گفت تيرك خيمه آفرينش آثار نقاشيخط مافي است. اصلا ميتوان گفت رضا مافي دوبال داشته كه يكي از آنها او را به سمت كارهاي كلاسيك و اصيل ميبرد و بال ديگرش او را به سمت مدرنيته پرواز ميداد. كسي را سراغ نداريم كه اين دوبال را داشته باشد و بر اساس آن به خلق اثر بپردازد. اگر هم غير از اين بوده، تعداد آن افراد به اندازه انگشتان يك دست هم نميرسيده است. اين دسته هنرمندان معدود هم، نه در خوشنويسي! و نه در نقاشيخط! به آن آفرينشي كه بايد نرسيدهاند. جايگاه مافي از زبان من به عنوان يك دوست و شاهد همه مواردي كه گفتم را در بر ميگيرد.
به عنوان دوست و هنرمند همدوره رضا مافي كمي از شخصيت فردي او بگوييد.
او جدا از وادي هنر از نظر شخصيتي و انساني بسيار خوش محضر و مطبوع بود. مافي بسيار نيكنفس بود. به هرحال هنرمندان ما به محض اينكه به جايگاهي ميرسند و اسم و رسم مييابند، آنچنان در تفاخر غرق ميشوند، كه شما را دچار تفرعن ميكنند. موضوع اين است كه ما فقط مينشينيم و دستمان را قوي ميكنيم و گاه از درون تهي هستيم. اينكه خوشنويسها جمعيتي كثير حدود سي هزار نفر هستند موضوعي بسيار خوشحالكننده است؛ اما در مجموع و در راس اين چند هزار نفر، هنرمندان كمي قرار دارند.
بيشك آنچه به فعاليت يك هنرمند ارزش و بها ميبخشد، پايبندي به اصالتها و هنر كلاسيك است. اگركمي تحليليتر به آثار رضا مافي نگاه كنيم، او را هنرمندي مييابيم كه با گذشت سالها همچنان هنرمندي پيشگام محسوب ميشود.
بله. موضوع خوبي را مطرح كرديد. باز هم تاكيد ميكنم و ميگويم؛ تمام هنرمنداني كه طي چند دهه اخير در عرصه نقاشيخط، به جايگاهي رسيدند و به اسمي درشت و مهم تبديل شدند، تعدادشان در ميان هزاران نفر، از انگشتان يك دست كمتر است. اينطور بگويم كه روحيه رضا مافي در هنرمندان امروزي يافت نميشود. يادم هست يك بار با استاد افجهاي -كه وجود نازنينشان سلامت باشد- طي حضور در رويدادي در كردستان، مشغول قضاوت مجموعه آثار هنرمندان جوان بوديم. او طي ارزيابيها بهشدت از آثار مذكور كه نقاشيخط بودند، عصباني شد. وصراحتا به زبان آمدند و ميگفتند حالم از اين آثار به هم ميخورد! چون بدون اينكه دانش و جايگاه و كاربرد رنگ را بدانند به خلق آنها پرداختهاند. آقاي افجهاي ميگفتند آن جوانان حتي شيوههاي كاربردي خط وخوشنويسي را هم نميدانند. رضا مافي، افجهاي و احصايي، افرادي از نسلهاي قبل هستند كه به هرحال خوشنويسي را در حد اعلاء بلد بودهاند و ميدانستهاند. در كنار اين اشراف و بهرهگيري از كمالات ديگر بوده كه اين هنرمندان در زمينه نقاشيخط هم فعاليت ميكردهاند.